در اوایل سوره مائده این آیه آمده است: الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا (1).
این دو قسمت که هر دو با «الیوم» شروع میشوند، ضمن یک آیه هستند نه دو آیه، و قدر مسلم این است که هر دو هم مربوط به یک مطلب است نه دو مطلب.ترجمه این آیه را عرض میکنم بعد به شرح معنی آن از روی قرائن میپردازم.
کلمه «یوم» - یعنی روز - وقتی با «الف و لام» ذکر میشود(الف و لام عهد)گاهی به معنی آن روز است و گاهی به معنی امروز، در هر دو مورد به کار برده میشود.به معنی «آن روز» در جایی به کار میرود که قبلا یک روزی را نام بردهاند بعد میگویند در آن روز.ولی اگر بگوییم فلان کس الیوم وارد شد یعنی همین امروز وارد شد. «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم» (حالا ما نمیگوییم مقصود آن روز استیا امروز، شرحش را بعد میدهیم.)در آن روز(یا امروز)کافران از دین شما مایوس شدند «فلا تخشوهم»
پس، از آنها دیگر بیم نداشته باشید.یعنی چه آنها از دین شما مایوس شدند؟یعنی آنها دیگر مایوس شدند که بر دین شما پیروز و فائق شوند و آن را از میان ببرند.چون مایوس شدند دست از کار و فعالیت و آن روشی که قبلا علیه اسلام داشتند برداشتند.
از آنها دیگر بیم نداشته باشید.جمله بعد خیلی عجیب است، میفرماید: «و اخشون» اما از من بترسید.صحبت این است که امروز از ناحیه آنها بیم نداشته باشید ولی از ناحیه من بیم داشته باشید، با توجه به اینکه بحث درباره خود دین است. بیم از آنها این بود که از ناحیه آنان به این دین آسیب برسد.میفرماید نترسید، دیگر آنها نمیتوانند آسیبی برسانند «و اخشون» از من بترسید.قهرا معنایش این است که اگر آسیبی به این دین برسد، از طرف من میرسد.حال این چه مفهومی میتواند داشته باشد که بعد از این از کفار نترسید بر دین خودتان، از من بترسید، بعد عرض میکنیم که مقصود چیست.
[در ادامه آیه میفرماید: ] «الیوم اکملت لکم دینکم» آن روز(یا امروز)دین شما را کامل کردم، به حد کمال رساندم «و اتممت علیکم نعمتی» و نعمتخودم را به پایان رساندم.در اینجا دو کلمه نزدیک به هم ذکر شده است: اکمال و اتمام.این دو کلمه خیلی به هم نزدیکند: کامل کردم یا تمام کردم.
فرق اکمال و اتمام
فرق این دو کلمه(در فارسی و بیشتر در عربی)با یکدیگر این است که «تمام» در جایی گفته میشود که یک چیزی اجزائش باید پشتسر یکدیگر بیاید، تا وقتی که هنوز همه اجزائش مرتب نشده، میگوییم ناقص است، وقتی که آخرین جزئش هم آمد، میگوییم تمام شد.مثل یک ساختمان که میگوییم ساختمان تمام شد.یک ساختمان تا وقتی که پایههایش را بالا آوردهاند و حتی سقف آن را هم زدهاند، تمام نیست.تا همه اجزائی که برای یک ساختمان لازم است - که اگر نباشد از آن ساختمان نمیشود استفاده کرد - نباشند، میگوییم این ساختمان تمام نیست.وقتی همه اجزاء بود به طوری که بتوان در آن سکنی گزید، میگوییم تمام شد.اما در مساله «کامل» این طور نیست که[شیء غیر کامل]جزء ناقصی دارد بلکه ممکن است هیچ جزء ناقص و ناتمامی نداشته باشد ولی هنوز کامل نباشد.مثلا یک جنین در رحم مادر به حد تمام
میرسد یعنی همه ساختمانش تمام میشود، بچه هم به دنیا میآید ولی هنوز انسان کاملی نیستیعنی آن رشدی را که باید بکند نکرده است.رشد کردن غیر از این است که جزء ناقصی داشته باشد.در واقع اختلاف کامل و تمام با یکدیگر اختلاف کیفی و کمی است.
قرآن از یک طرف میگوید: «الیوم اکملت لکم دینکم» در این روز دین شما را به حد کمال رساندم، و از طرف دیگر میگوید: «و اتممت علیکم نعمتی» نعمتخودم را هم به حد اتمام رساندم «و رضیت لکم الاسلام دینا» در امروز من اسلام را برای شما به عنوان یک دین پسندیدم.یعنی این اسلام، امروز آن اسلامی است که خدا میخواسته آن باشد.واضح است که مقصود این نیست که اسلام همان اسلام سابق است ولی خدا نظرش تغییر کرده!بلکه مقصود این است که چون اکنون اسلام به حد کمال و حد تمام رسید، این همان دین مرضی الهی است.آن دینی که خدا میخواسته همین اسلام کامل شده و تمام یافته است.
مفهوم آیه بیش از این نیست.هر چه هست درباره کلمه «الیوم» است که مقصود کدام روز است؟کدام روز است در این حد از اهمیت که قرآن میگوید در آن روز دین کمال یافت و نعمتخدایی به اتمام رسید.این باید یک روز خیلی مهمی باشد، یک حادثه خیلی فوق العادهای باید در آن روز واقع شده باشد، و این دیگر مربوط به شیعه و سنی نیست.
از عجایب قضیه این است که از ما قبل و ما بعد این آیات هم هیچ چیزی که دلالت بر آن روز بکند فهمیده نمیشود. خلاصه از قرائن لفظی خود آیه چیزی [درباره آن روز]نمیشود فهمید.یک وقت هست که قبل از آیهای حادثه یا جریان یا مطلب خیلی مهمی را نقل کرده بعد میگوید «امروز» یعنی به مناسبت آن مطلبی که در اینجا گفتیم.در این مورد اینطور نیست چون قبل از این آیه دستورات بسیار سادهای هست راجع به اینکه گوشت چه حیوانی بر شما حلال است و گوشت چه حیوانی بر شما حرام است، حکم میته چنین است، خون بر شما حرام است، گوشتخنزیر(یعنی خوک)بر شما حرام است و...یکمرتبه میگوید: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» .این که تمام میشود دو مرتبه برمیگردد به همان سیاق اول که چه گوشتی حرام است و در صورت اضطرار مانعی ندارد: «فمن اضطر فی مخمصة غیر متجانف...» یعنی این
آیات به شکلی است که اگر ما آن قسمت را از وسط آن برداریم، ما قبل و ما بعد آن به همدیگر متصل میشود بدون اینکه کوچکترین خللی وارد شود کما اینکه همین مضمونی که در ما قبل و ما بعد این آیات آمده در دو سه جای دیگر قرآن تکرار شده بدون اینکه این امر در وسط قرار بگیرد، و مطلب نیز متلائم و کامل میباشد.
مقصود از «الیوم» کدام روز است؟
این است که در اینجا مفسرین اعم از شیعه و سنی در این تلاش هستند که معنی «الیوم» را به دست آورند که این «امروز» چه روزی است؟این کار دو راه دارد.یک راه این است که ما از قرائن بفهمیم یعنی از قرینه مضمون ببینیم این مضمون به چه روزی میخورد، درباره چه روزی میشود چنین جملهای آمده باشد؟دیگر اینکه از تاریخ و حدیث بفهمیم که شان نزول این آیه چیست.گروهی که راه اول را انتخاب میکنند به تاریخ و سنت و حدیث - که در حدیث چه آمده است درباره اینکه این آیه چه وقت و به چه مناسبت نازل شد - کار ندارند، میگویند ما به مضمون آیه نگاه میکنیم.در نتیجه گفتهاند که این آیه مربوط به زمان بعثت است، پس «الیوم» یعنی «آن روز» نه «امروز» .
این را هم برایتان عرض بکنم که این آیات در اوائل سوره مائده است که سوره پنجم قرآن میباشد و با آیهیا ایها الذین امنوا اوفوا بالعقودشروع میشود، و سوره مائده به اتفاق جمیع مفسرین آخرین سورهای است که بر پیغمبر(ص)نازل شده استیعنی سورهای است مدنی.حتی از سورهاذا جاء نصر الله و الفتحهم دیرتر نازل شده است.البته یکی دو تا آیه را گفتهاند که بعد از این سوره نازل شده که در سورههای دیگر قرار داده شده است ولی سورهای بعد از این سوره نازل نشده است.
این سوره جزء آخرین آیاتی است که بر پیغمبر نازل شده است.
نظریات مختلف درباره «الیوم»
1.روز بعثت
گفتیم بعضی گفتهاند که مقصود از «الیوم» «آن روز» است نه «امروز» .میگوییم
روی چه قرینهای؟میگویند وقتی میگوید «الیوم» و یک روزی را آنچنان توصیف میکند که در این روز من اسلام را برای شما به عنوان یک دین پسندیدم، قاعدتا این روز باید همان روز بعثت پیغمبر باشد.جواب دادهاند که شما این سخن را به قرینه رضیت لکم الاسلام دینامیگویید.این درست است در صورتی که جملات قبلش نبود زیرا صحبت این است که من امروز دین را به پایان رساندم و نعمت را به حد اتمام رساندم، [و حال آنکه]روز بعثت روز شروع این نعمت بوده است. رضیت لکم الاسلام دینانیز به این عنوان است که حالا که اسلام کامل شد و نعمت اسلام تمام شد من این[دین]را به عنوان آن اسلامی که میخواهم، برای شما پسندیدم.پس «الیوم» نمیتواند روز بعثت باشد.
2.روز فتح مکه
از روز بعثت که بگذریم، روز دیگری که احتمال دادهاند (2) ، روز فتح مکه است.
گفتهاند یک روز دیگر هم در تاریخ اسلام روز خیلی مهمی است(راست هم میگویند روز خیلی مهمی است)و آن، روز فتح مکه است که آیه نازل شد: انا فتحنا لک فتحا مبینا لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخر (3).
مکه در جزیرة العرب از نظر روحی وضع و موقعیت عجیبی داشت.بعد از عام الفیل و داستان اصحاب فیل که حمله کردند به مکه و به آن وضع عجیب شکستخوردند، تمام مردم جزیرة العرب یک اعتقاد عظیمی به کعبه به عنوان معبد بزرگ پیدا کرده بودند.غرور قریش هم از همانجا بود.قریش این[قضیه]را به حساب خودشان گذاشتند و گفتند بله این کعبه است که چنین احترامی دارد که لشکری با آن قدرت میآید و آنچنان دچار بلای آسمانی میشود که کسی از ایشان باقی نمیماند.ببینید ما چقدر مهم هستیم!از آن پس قریش عجیب غرور پیدا کردند و در مردم جزیرة العرب نیز یک نوع اطاعت و فرمانبرداری از ایشان پدید آمده بود.بازار مکه رواج بسیار یافت.آنها هر تحکمی که دلشان میخواست، به مردم میکردند.مردم هم روی همین
جنبه روانی و اعتقادی که به کعبه پیدا کرده بودند، اطاعت میکردند.
از آن هنگام مردم اعتقاد پیدا کردند که محال است کسی بر کعبه قدرت پیدا کند و مسلط شود.پیغمبر اکرم مکه را فتح کرد بدون خونریزی، بدون هیچ ناراحتی و بدون اینکه کوچکترین آسیبی به کسی برسد.شاید پیغمبر اکرم که اینهمه عنایت داشت به اینکه مکه را بدون خونریزی فتح کند، غیر از مساله حرمت کعبه که میخواست محفوظ بماند، این مساله را نیز در نظر داشت.اگر در جای دیگر میجنگیدند، چنانچه صد مسلمان هم کشته میشدند، کسی به حساب چیزی نمیگذاشت، ولی اگر در فتح مکه به مسلمانها آسیبی میرسید، میگفتند ببینید!همان کاری که بر سر اصحاب فیل آمد، بر سر اصحاب محمد آمد.پیغمبر اکرم مکه را آنچنان فتح کرد که خون هم از دماغ کسی نیامد، نه از مسلمین و نه از کفار.فقط خالد بن ولید روی کینههای خودش، در گوشهای از مکه که عدهای مقاومت میکردند، دو سه نفر از آنها را کشت.
بعد که این خبر به پیغمبر اکرم رسید عجیب آنها را تهدید کرد که چرا چنین کاری کردید؟!و تبری جست: خدایا من از تو تبری میجویم از کاری که این مرد کرد و من هرگز به این کار راضی نبودم.
این بود که فتح مکه از نظر روانی اثر فوق العادهای در مردم جزیرة العرب گذاشت.گفتند معلوم میشود که وضع دیگری است.محمد(ص)آمد مکه را تصرف کرد و هیچ آسیبی هم به او نرسید.بعد از این بود که دیگر مردم جزیرة العرب تسلیم میشدند، هی آمدند و اسلام اختیار کردند.آیه قرآن میفرماید: لا یستوی منکم من انفق من قبل الفتح و قاتل اولئک اعظم درجة من الذین انفقوا من بعد و قاتلوا (4) در نزد خدا مردمی که قبل از فتح مکه برای اسلام فداکاری جانی یا مالی کردند، با آنها که بعد از فتح مکه چنین کردند برابر نیستند، چون قبل از فتح مکه هنوز مسلمین در اقلیت بودند [و این اعمال آنها]روی ایمان کامل بود ولی بعد از فتح مکه مردم خود به خود میآمدند[و اسلام اختیار میکردند].ایمان بعد از فتح مکه ارزش ایمان قبل از فتح مکه را نداشت.پس در اینکه روز فتح مکه روز پیروزی عظیمی برای اسلام است هیچ بحثی نیست و ما هم بحثی نداریم.
گفتیم برخی گفتهاند شاید مقصود از روزی که قرآن اینهمه به آن اهمیت میدهد
الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتیروز بزرگ فتح مکه باشد.(همان طور که عرض کردم دلیلی در لفظ یا در تاریخ برای اثبات این سخن نیست.) این سخن هم گذشته از اینکه هیچ قرینه و تاریخی آن را تایید نمیکند، صدر آیه نیز آن را تایید نمیکند چون آیه میگوید: اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی نعمتخودم را به پایان رساندم، یعنی چیزی باقی نمانده که نگفته باشم، همه چیز را گفتم، و حال آنکه ما میدانیم بسیاری از دستورات اسلام بعد از فتح مکه نازل شده است.این بااتممت علیکم نعمتینمیسازد.وقتی میگوید من این ساختمان را به پایان رساندم، مسلما منظور ساختمان نیمه تمام نیست.بسیاری از آیات و از جمله همه سوره مائده که اتفاقا مفصل و زیاد است و دستور هم زیاد دارد، بعد از فتح مکه نازل شده.چطور میتواند این آیه که جزء سوره مائده است مربوط به فتح مکه باشد که در سال هشتم هجری بوده در حالی که سوره مائده در اواخر سال دهم هجری نازل شده است.اگر هم بگوییم تنها این آیه[در فتح مکه]نازل شده، باز با اتمام نعمت جور در نمیآید.
در اینکه منظور از «الیوم» در این آیه روز فتح مکه باشد، ایراد دیگری نیز هست و آن اینکه آیه میگوید: الیوم یئس الذین کفروا من دینکمامروز کافران از دین شما مایوس شدند یعنی از تسلط بر دین شما مایوس شدند.آیا در روز فتح مکه اینطور شد؟ درست است که این فتح اثر عظیم داشت ولی آیا آن روز روزی بود که دیگر کافران بکلی از اینکه این دین از بین برود مایوس شدند؟نه.
3.روز قرائتسوره برائت به وسیله امیر المؤمنین در منی
روز دیگری را نیز روز مهمی شمردهاند(که مهمتر بوده است)و گفتهاند احتمالا مقصود آن روز استیعنی روز قرائتسوره برائت به وسیله امیرالمؤمنین در منی در سال نهم هجری.فتح مکه یک فتح نظامی بود و به موجب آن، قدرت نظامی و حتی قدرت معنوی اسلام عجیب تثبیتشد ولی هنوز پیغمبر با کفار با شرایط صلح زندگی میکرد، قرار داد صلح بسته بود و لهذا آنها هم حق داشتند در خانه کعبه طواف کنند و در مکه باشند و نیز حق داشتند که در حجشرکت کنند.یک سال هم[مراسم
حج]به همین صورت بود: مسلمین شرکت میکردند، آنها هم شرکت میکردند.
مسلمین مراسمشان را مطابق اسلام انجام میدادند، آنها هم مطابق رسوم خودشان انجام میدادند.در سال نهم هجری سوره برائت نازل شد.بعد که این سوره نازل شد قرار شد که امیرالمؤمنین برود این سوره را در منی در مجمع عمومی بخواند که از این پس دیگر مشرکین حق ندارند در مراسم حجشرکت کنند و این مراسم خاص مسلمین است و بس.
داستان معروف است که حضرت رسول اول ابوبکر را فرستادند به عنوان امیرالحاج.او رفت ولی هنوز بین راه بود که آیه نازل شد.اینکه ابوبکر سوره برائت را هم با خود برد یا از اول سوره برائت نبود و او فقط برای امارة الحاج رفته بود، مورد اختلاف مفسرین است ولی به هر حال این، مورد اتفاق شیعه و سنی است و آن را جزء فضائل امیرالمؤمنین میشمارند که پیغمبر اکرم امیرالمؤمنین را با مرکب مخصوص خودش فرستاد و به او فرمود برو که بر من وحی نازل شده است که این سوره را بر مردم نباید بخواند مگر تو یا کسی که از توست.امیرالمؤمنین رفت و در بین راه به ابوبکر رسید.داستان را اینطور نقل کردهاند که ابوبکر در خیمهای بود.شتر مخصوص پیغمبر نعرهای کشید.او این صدا را میشناخت.گفت این صدای شتر پیغمبر است، چرا این شتر اینجاست؟ناگاه دید علی(ع)آمده است.خیلی ناراحتشد.فهمید خبر مهمی است. گفت: آیا خبری شده؟فرمود: پیغمبر مرا مامور کرده که سوره برائت را بر مردم بخوانم.گفت: آیا چیزی علیه من هم نازل شده یا نه؟فرمود: نه.
در اینجا اختلاف است: سنیها میگویند علی رفت و سوره برائت را قرائت کرد و ابوبکر به سفر ادامه داد و این یک پست از او گرفته شد.ولی عقیده شیعه و بسیاری از اهل تسنن همان طور که در تفسیر المیزان نقل شده این است که ابوبکر از آنجا برگشت و تا به پیغمبر اکرم رسید گفت: یا رسول الله!آیا چیزی علیه من در این سوره نازل شده است؟فرمود: نه.
روز اعلام سوره برائت هم برای مسلمین روز فوقالعادهای بود.در آن روز اعلام شد که از امروز دیگر کفار حق ندارند در مراسم حجشرکت کنند و محیط حرم اختصاص به مسلمین دارد، و مشرکین فهمیدند که دیگر نمیتوانند به وضع شرک زندگی کنند، اسلام شرک را تحمل نمیکند، همزیستی با ادیان مثل یهودیت، نصرانیت و مجوسیت را میپذیرد ولی همزیستی با شرک را نمیپذیرد.گفتهاند شاید
مقصود از «الیوم» این روز باشد.
در پاسخ گفتهاند که این مطلب بااتممت علیکم نعمتی(نعمت را به پایان رساندم، ساختمان را تمام کردم)جور در نمیآید چون بسیاری از دستورات بعد از آن روز رسیده است.این روز حتما باید از روزهای آخر عمر پیغمبر باشد که دیگر بعد از آن دستور جدیدی نرسیده باشد. (5) اینهایی که گفتهاند مقصود از «الیوم» فلان روز است، هیچ دلیلی ندارند یعنی گذشته از این که تاریخ تایید نمیکند، قرائن هم تایید نمیکند.
بیان شیعه
1.از جنبه تاریخی
شیعه در اینجا یک بیانی دارد که مدعی است هم مضمون آیات، آن را تایید میکند و هم تاریخ.پس مطلب در دو قسمت باید بحثشود، یکی اینکه مضمون آیات تایید میکند و دیگر اینکه تاریخ تایید میکند.
اگر بخواهم قسمت دوم را بحث کنم یک مساله تاریخی خیلی مفصلی است.
اغلب کتابهایی که در این مورد نوشتهاند بیشتر روی این جهت تکیه کردهاند که از جنبه تاریخی و از جنبه حدیثی ثابت کنند که آیهالیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا در غدیر خم نازل شده است.کتاب الغدیر همین مطلب را ثابت میکند.گذشته از کتب حدیث، در مورد مورخین هم همین طور است.قدیمترین کتاب تاریخی اسلام از کتابهای تاریخ عمومی اسلامی و از معتبرترین کتابهای تاریخ اسلامی که شیعه و سنی آن را معتبر میشمارند کتاب تاریخ یعقوبی است.مرحوم دکتر آیتی هر دو جلد این کتاب را ترجمه کردهاند.کتاب بسیار متقنی است و در اوایل قرن سوم هجری نوشته
شده است.ظاهرا بعد از زمان مامون و حدود زمان متوکل نوشته شده.این کتاب که فقط کتاب تاریخی است و حدیثی نیست، از آن کتابهایی است که داستان غدیر خم را نوشته است.کتابهای دیگری - که آنها را هم اهل تسنن نوشتهاند - نیز حادثه غدیر خم را ذکر کردهاند.
هنگامی که به غدیر خم که نزدیک جحفه (7) است رسیدند، قافله را متوقف و اعلام کردند که میخواهم درباره موضوعی با مردم صحبت کنم.(این آیهها نیز در آنجا نازل شد.)بعد دستور داد که منبری برایش درست کنند.از جهاز شتر و چیزهای دیگر مرکز مرتفعی ساختند.
حضرت رفت بالای آن و مفصل صحبت کرد: «الست اولی بکم من انفسکم؟قالوا: بلی» .
آنگاه فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» .بعد از این بود که این آیه نازل شد: الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی.
اگر بخواهیم از جنبه تاریخی بحث کنیم، باید یک یک کتابهایی از شیعه و سنی و مخصوصا از اهل تسنن را که این حادثه را نقل کردهاند بیاوریم و بررسی کنیم.اینها را در کتابهایی مثل الغدیر یا ترجمههای آن نوشتهاند.کتابی را چند سال پیش در مشهد
همین جوانان «کانون نشر حقایق» منتشر کردند که تقریبا زبده و خلاصهای است در مساله غدیر.برای مثل آقایان شاید خواندن آن کتاب مفید باشد.
استدلال شیعیان یکی از جنبه تاریخی است که میگویند وقتی ما میبینیم در لفظ آیهالیوم یئس الذین کفروا من دینکماین مطلب نیست که «امروز» کدام روز است، به تاریخ و شان نزولها مراجعه میکنیم.در نتیجه میبینیم[روایات]نه یکی، نه دو تا و نه ده تا بلکه به طور متواتر میگوید این آیه در روز غدیر خم نازل شد که پیغمبر(ص) علی(ع)را به جانشینی خودش نصب کرد.
2.از جنبه قرائن موجود در آیه
ولی ما میخواهیم ببینیم آیا قرائنی که در خود آیه هست نیز همین را که تاریخ تایید میکند، تایید مینماید یا نه؟آیه این است: الیوم یئس الذین کفروا من دینکم امروز(یا بگوییم آن روز)کافران از دین شما مایوس شدند.این را ما ضمیمه میکنیم به یک سلسله آیات دیگری در قرآن که مسلمین را تحذیر میکند، میترساند و میگوید کافران دائما نقشه میکشند و دوست دارند که شما را از دینتان برگردانند و علیه دینتان اقدامات میکنند.هم راجع به اهل کتاب دارد و هم راجع به غیر اهل کتاب: ود کثیر من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم (8).پس، از یک طرف ما میبینیم که[خداوند]در آیاتی از قرآن گوشزد میکند که کفار طمع بستهاند به از بین بردن دین شما، و از طرف دیگر میبینیم در آن آیه میگوید ولی امروز دیگر مایوس شدند، از امروز دیگر فعالیت کافران علیه دین شما به پایان رسید «فلا تخشوهم» دیگر از ناحیه آنها بیمی نداشته باشید «واخشون» از من بترسید.بعد از این از اینکه دینتان از بین برود یا ضعیف شود و هر چه که بر سرتان بیاید، باید از من بترسید. «از من بترسید» یعنی چه؟مگر خدا دشمن دین خودش است؟نه، این آیه همان مطلبی را میگوید که در آیات زیادی از قرآن به صورت یک اصل اساسی هست راجع به نعمتهایی که خداوند بر بندهاش تمام میکند.میفرماید: ان الله لا یغیر ما بقوم حتی
یا: «ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم» (9).مضمون این است: خداوند هر نعمتی را که بر قومی ارزانی بدارد، آن نعمت را از آنها نمیگیرد مگر وقتی که آن مردم خودشان را از قابلیت بیندازند، یعنی مگر اینکه آن مردم خودشان به دستخودشان بخواهند آن نعمت را زایل کنند.این مطلب اساسا یک اصل اساسی در قرآن مجید است.
محکمات و متشابهات
به مناسبت این آیه لازم است مطلبی را که در خیلی موارد به کار میآید عرض بکنم.آیات قرآن بعضی، بعضی دیگر را تفسیر میکنند(القران یفسر بعضه بعضا).قرآن کتاب مبین است، آشکار و آشکار کننده است.خود قرآن میگوید آیات من دو گونه است: محکمات و متشابهات.آیات محکمات را آیات مادر مینامد که تعبیر عجیبی است: «هو الذی انزل علیک الکتاب منه ایات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات» (10).آیه متشابه آیهای است که مفهومی دارد که آن را چند جور میشود پیاده کرد.آیه محکمه را فقط یک جور میتوان پیاده کرد.قرآن که آیات محکمات را آیات مادر مینامد یعنی آیات متشابه را با کمک آیات محکمه میشود پیاده کرد.اگر آیهای از قرآن را چندگونه بشود پیاده کرد، ما حق نداریم آن را پیاده کنیم مگر اینکه رجوع کنیم به سایر آیات قرآن که با توجه به آنها خواهیم دانست که چگونه باید آن را پیداه کرد. معنی آیه متشابه این نیست که مجمل استیا لغتی در آن است که معنایش را نمیدانیم، بلکه آیه متشابه یعنی آیهای که میشود آن را به چند گونه شبیه یکدیگر توجیه کرد.
مثلا در قرآن آیاتی است راجع به مشیت مطلقه الهی که همه چیز به مشیت الهی است.استثنا نمیکند.از جمله این آیه است که به همین معنا متشابه است: «قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شیء قدیر (11).
دیگر تاکیدی از این بالاتر نمیشود: مالک اساسی همه ملکها و قدرتها تو هستی و به هر که ملک بدهی تو میدهی و از هر که منتزع بکنی تو میکنی و به هر که عزت بدهی تو میدهی، از هر که عزت بگیری و ذلت بدهی تو میدهی، خیر منحصرا در دست توست و تو بر همه چیز توانا هستی.
این آیه از این نظر متشابه است که آن را چند گونه میشود پیاده کرد.همین قدر میگوید که همه چیز به مشیت الهی است، و این، دو جور ممکن است باشد، یکی اینکه در مشیت الهی هیچ چیزی شرط هیچ چیز نیست، کما اینکه بعضی همین طور نتیجهگیری غلط کرده و گفتهاند بنابراین ممکن است تمام شرایطی که ما آنها را شرایط عزت مینامیم پیدا بشود ولی به دنبال آن به جای عزت ذلت بیاید، و ممکن است تمام شرایطی که ما آنها را شرایط ذلت مینامیم حاصل شود اما پشتسر آن عزت بیاید!در سعادت دنیا و سعادت آخرت هیچ چیزی شرط هیچ چیز نیست چون همه چیز به مشیت الهی است!در نتیجه ممکن استیک قومی یا یک فردی در دنیا به سعادت کامل نائل بشود بدون هیچ مقدمهای، یا به بدبختی کامل برسد بدون هیچ مقدمهای، و یا در آخرت یک قومی به اعلی علیین برده شوند بدون هیچ شرط و مقدمهای و قوم دیگری در قعر سجین فرو بروند بدون هیچ مقدمهای.متاسفانه بعضی از مسلمین که به آنها اشاعره میگویند همین استفاده را از این آیه کرده و گفتهاند هیچ مانعی ندارد که پیغمبر خدا برود به جهنم و ابو جهل برود به بهشت چون خدا گفته همه چیز به مشیت الهی است! ولی این یک نوع پیاده کردن غلط است.آیه فقط میگوید همه چیز به مشیت الهی است اما کیفیت جریان مشیت را بیان نکرده و نگفته است که مشیت الهی که سعادت و شقاوت و عزت و ذلت به مشیت اوست، چگونه کار میکند.پس این آیه را چند گونه میتوان پیاده کرد.ولی وقتی ما به آیات دیگر قرآن مراجعه میکنیم، آنها آیات مادر میشوند و این آیه را تفسیر میکنند.مثلا این آیه در کمال صراحت میگوید: «ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم» (12).یا آیه دیگر که از یک نظر اعم است میگوید: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» (13).
این دو آیه هر کدام چیزی دارد که دیگری ندارد.آیه دوم میگوید: خدا آنچه را که بر قومی هست از آنها نمیگیرد مگر آنچه را که در ایشان هست، خودشان از خودشان بگیرند.این آیه اعم است، یعنی خداوند نعمتی را که قومی دارند از آنها نمیگیرد و تبدیل به نقمت نمیکند مگر خودشان را عوض کرده باشند، نقمتی را هم که قومی دارند از آنها نمیگیرد باز مگر خودشان را عوض کرده باشند.ولی آیه اول فقط در مورد نعمتهاست و به نقمتها کار ندارد اما با یک نکته اضافی و آن اینکه میفرماید: «ذلک بان الله لم یک مغیرا» این بدان موجب است که خدا چنین نبوده است.(قرآن میگوید: «ما کان الله» خدا چنین نبوده است، یعنی خدایی خدا ایجاب نمیکند.)بر ضد خدایی خداست که نعمتی را گتره از قومی سلب کند.اینکه مشیتخداوند گتره و گزاف جریان پیدا کند و هیچ چیزی را شرط هیچ چیز قرار ندهد، بر خلاف حکمت و کمال ذات و خدایی اوست.پس این آیات، آیات مادرند نسبت به آن آیه.آیههایی که راجع به مشیت است همین قدر میگوید که همه چیز به مشیتخداست. این آیه میگوید ولی مشیتخدا اینچنین در عالم جریان دارد، اینچنین قانونی دارد.پس در قرآن این مطلب یک اصل اساسی بسیار متینی است و در آیات زیادی تکرار شده است که اگر شکر نعمت مرا بجای آورید یعنی اگر از نعمت من درست استفاده کنید آن را ابقا میکنم و اگر با نعمت من بازی کنید، کفران نعمت کنید، آن را از شما سلب میکنم.
پس معنی «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون» این است که دیگر کافرها، بیرون جامعه اسلامی[از اینکه دین شما از بین برود]مایوسند، از ناحیه آنها دیگر خطری برای عالم اسلامی نیست، از من بترسید، یعنی از خودتان بترسید.
ای جماعت مسلمین!بعد از این اگر خطری باشد آن است که خودتان با نعمت اسلام بد عمل کنید، کفران نعمت کنید، آن استفادهای را که باید ببرید نبرید، در نتیجه قانون من در مورد شما اجرا شود: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» .از این روز دیگر خطری از خارج، جامعه اسلامی را تهدید نمیکند، خطر از داخل تهدید میکند.
_________________________
1.مائده/3.
2.اینها هیچ قرینهای ندارد، فقط احتمال است.چون گفتهاند، ما هم نقل میکنیم.
3.فتح/1 و 2.
4.حدید/10.
5.کتاب خلافت و ولایت که اخیرا حسینیه ارشاد منتشر کرده و قسمتهای اولش سخنرانیهای آقای محمد تقی شریعتی است که در چهار سال پیش در حسینیه ایراد کردند و با استفاده از سوره مائده بحث کردند، همین قسمتهایی را که الآن من بحث میکنم دارد ولی چون ممکن است احتیاج به بحث بیشتری داشته باشد، شاید بیانات امروز من اندکی توضیح آن بحثها هم باشد یا آنهایی که در آن کتاب میخوانید توضیح عرایض من هم هست.ایندو همدیگر را توضیح میدهند.
6.حجةالوداع در سال آخر عمر حضرت رسول دو ماه مانده به وفات ایشان رخ داده است.وفات حضرت رسول در بیست و هشتم صفر یا به قول سنیها در دوازدهم ربیع الاول اتفاق افتاده.در هجدهم ذیالحجه به غدیر خم رسیدهاند.مطابق آنچه که شیعه میگوید حادثه غدیر خم دو ماه و ده روز قبل از وفات حضرت روی داده و مطابق آنچه که سنیها میگویند این حادثه دو ماه و بیست و چهار روز قبل از رحلتحضرت رسول اتفاق افتاده است.
7.شاید بعضی از شما به جحفه رفته باشید.من به جحفه رفتهام در سفر دوممان که مدینهمان به تاخیر افتاد و بعد از حج رفتیم به جده.در فتواها اختلافی هست که آیا از جده میشود محرم شد یا نمیشود.اختلاف هم در واقع اختلاف فتوایی نیست، باید گفت اختلاف نظر جغرافیایی است، چون از یکی از نقاطی که محاذی با یکی از میقاتها باشد میتوان محرم شد.یک آدم جغرافیدانی که جغرافیای عربستان را خوب بداند شاید دقیقا بتواند تعیین کند که آیا جده محاذی با یکی از میقاتها هستیا نیست؟ما خودمان اول عمل نکردیم ولی بعد که در مدینه و مکه نقشههای عربستان را پیدا کردیم، به نظرمان آمد که جده محاذی با بعضی از میقاتها هست اگر آن نقشهها درست باشد.کسانی که از جده به سوی مکه حرکت میکنند چون میخواهند احتیاط کنند که از یکی از میقاتهای واقعی محرم شوند، از جده میآیند به جحفه، و جحفه از راه مدینه نزدیک رابغ است.جحفه میقات اهل شام استیعنی وقتی افراد از راه شام که شمال غربی[مکه]میشود میآمدند، پس از پیمودن اندکی از راه به جحفه میرسیدند.پیغمبر اکرم آنجا را میقات قرار دادند برای مردمی که از آن راه میآیند.غدیر خم نزدیک جحفه است و محلی بوده که مسلمین در بازگشت از مکه وقتی به آن نقطه میرسیدند متفرق میشدند، اهل مدینه به مدینه میرفتند و دیگران نیز به شهرهای خود.
8.بقره/109.
9.انفال/53.
10.آل عمران/7.
11.آل عمران/26.
12.انفال/53.
13.رعد/11.
غدیر در قرآن
- بازدید: 3468