غزلی در مدح حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

کیفیتی ندارد، طرز نمازِ بی او
قبحی است در مجالس، راز و نیازِ بی او
شغلی که نیست با او، سرگرمیِ وفات است
پروانه‌ای است مرده، برگ جوازِ بی او
فیض حضور دارد، آن بت به کعبه ورنه
در چشم ما شریف است، چین از حجازِ بی او
در هیبت‌اش شکستیم، وقت رکوع قامت
هرچند توبه کردیم، ما از نمازِ بی او
گر کشف، او ندارد، کاشف وضو ندارد
تخته‌ست کار و بارش، آیینه‌سازِ بی او
تنها چه سان بسوزم؟ بی‌کس چه سان بسازم؟
یارب مرا نگه دار، از سوز و سازِ بی او
رازی کزو شنیدی، راز است و مابقی فحش
از فاحشه است کمتر، ای دوست رازِ بی او
قفلی که او ببندد، بر هر دری کلید است
دیوار آهنین است، درهای بازِ بی او
گر فخر می‌فروشی، بر بندگیش بفروش
در کیش ما نیاز است، بی‌پرده نازِ بی او
«معنی»! بسوز با او، در حضرت جنابش
در اصل شعله‌بازی‌ است، سوز و گدازِ بی او
محمد سهرابی