گفتم: چیزی بخوان .گفت: شرمنده ام .یک سال است چیزی نگفتهام .گفتم: برای عاطفه ای که در ما مرده است
رحم الله من یقرء الفاتحة مع الصلوات!
گفتم: چیزی بخوان .گفت: رویم سیاه،آخر میدانی که . . . گفتم: میدانم، خشک سالی است اما در کیف های سامسونت هم یک خروار مضمون ناب خفته است . . . .شاعران پروازی، هتل بازی، آدم های از خود راضی،دکه های سکه سازی!
اصلا مردم حق دارند کاسه انوری را بر سرتان خرد کنند .کارمندان هنر فقط گزارش کار پر میکنند .
وقتی تابوت عاطفه بر زمین مانده بود،جمعی به جیغ بنفش می اندیشیدند و برای کشف زوزه صورتی هفت مرتبه الیوت و اکتاوی وپاز را ورق میزدند چقدر وقت ما صرف آدامس های بادکنکی شد .
بعضی شعرهایشان را به مینا و آیدا و سوزی تقدیم میکردند .احمق ترها برای گرفتن نوبل به شبکه های بی بی سی و واشنگتن دخیل می بستند . . . . میترسم روزی بهنام تمدن به گردن بعضی زنگوله بیاندازند! میترسم شلوارهای جین و چارلی، کار دستمان بدهد
و شکلات های انگلیسی دهانمان را ببندد .گاوهای چشم چران، آزادانه در خیابان می چرند
پسرخوانده های مایکل جاکسون به دانشگاه میروند .اینشتین بی خوابگاه میماند .دیوار مسافرخانه های ناصرخسرو فرمول نسبیت را از بر میکند .با این همه در دانشگاه ما یک استاد ننر پاپیون میزند و فرانسه صحبت میکند .
شعرای سبک قصیده و عینک برای اهل قبور شعر میخوانند .
بوفالوهای آمریکا خلیج فارس را شخم میزنند .برادرم با پوتین های کهنه سربازیش بسیج میشود
مادرم آب و آیینه و قرآن را می آورد پدرم "فالله خیر حافظا" را میخواند
اما بعضی خاطرشان جمع است که ناوگان آمریکا به استخرهای سرپوشیده شان کاری ندارد . . . .
شرکت های ثبت نشده، سیاست بازان لرد مستضعف، جیب برهای با جواز، جیب برهای بی جواز،
مقاطعه کاران خیابان زعفرانیه شرکت صادرات زعفران، شرکت صادرات فرش . . . خجالت هم چیز نایابیست
حتما باید مساله جنگ بماند برای بعد از جنگ سیاست بازان باز سرگیجه گرفته اند
باند ارتشاء، باند زنا اصلا گور پدر مال دنیا ریاضت کش به ویلایی بسازد! اصلا با این طرح چطورید؟
جان دادن از ما،طرح اقتصادی از شما! . . . بیا به آفتابی نهج البلاغه برگردیم چرا نهج البلاغه را جدی نمیگیریم؟
مولا ویلا نداشت(1) معاویه کاخ سبز داشت پیامبر به شکمش سنگ میبست امام سیب زمینی میخورد
البته به شما توهین نشود . . . . پیش از آنکه بر من حد تهمت جاری کنید من بر خویشتن حد وجدان جاری کرده ام
من دو شاهد عادل دارم:قرآن و نهج البلاغه . من چاپلوس نیستم تملق نمیگویم اما قدر امام را میدانم
بیایید قدر مردم را بدانیم بیایید مثل مولا با مردم همدردی کنیم بیایید امام را اذیت نکنیم
بیایید امام را نصیحت نکنیم .اردوگاه های فلسطینی را نگاه کن ابوالفضل با مشک تشنه برمیگردد .
صدای گریه رقیه را میشنوی؟گورباچف و ریگان هم کاندید صلح نوبل شده اند .قرآن فهد زیباتر از قرآن قابوس چاپ میشود
عرفات شلوار اسرائیلی میپوشد اما سازمان ملل هنوز جلسه تشکیل نداده است تا به علی اصغر شیر خشک برسد
علی اصغر باید تا ماه آینده صبر کند .راستی یاد شهیدان بیت المقدس به خیر!
جهان آرا که بود؟ حاج همت که بود؟حاج عباس از دنیا یک قرآن جیبی داشت .
شهید خرازی، شهید نوری، سرداران بی دست، شهیدان گمنام، بی یادنامه، بی سنگ قبر .
عاصمی پودر شد یوسف نوشته بود: "خدایا، یوسف هم شهید میشود او را بیامرز . "
اسماعیل وصیت کرد روی قبرش بنویسد:"پر کاهی تقدیم به آستان الهی . "
امسال هیچ شاعری با حلق اسماعیل هم صدا نشد راستی شماره قطعه شهدا چند بود؟ !
این روزها مردم را با هوشیار و بیدار خواب میکنند!
خنده و چشم بند، شوهای تالار وحدت، هنرمندان فخرفروش، خدا کند روایت فتح را فراموش نکنیم .
امسال در جلوی امجدیه کوررنگی بیداد میکرد امسال همه چیز را یا آبی دیدیم یا قرمز .
امسال هم انصاف های ما حسابی چرت زد امسال وجدان های ما آنفولانزا گرفت
امسال تاکسی ها به پاهای قطع شده با دنده چهار احترام گذاشتند .چرا باید از زیر روسری های ژرژت رشته های جهنم شعله بکشد
مگر اینجا الجزایر است امسال در خیابان ولیعصر هیچکس مثل خود آقا غریب نبود!
یک روز یک کراواتی سرمایه دار با بنز قهوه ای اش از جلوی پایم ویراژ داد و به عبای وصله دارم وصله های عوضی چسباند .
دیشب جلوی میهمانم تخم مرغ آب پز گذاشتم دیشب مادرم با چای و کشمش سر کرد .
او قلبش برای انقلاب می تپد اما وسعش نمیرسد یک نوار قلب بگیرد
و من میدانم که نوار قلب هم همه منحنی های دردش را نشان نمیدهد .مادرم دفترچه خدمات درمانی ندارد
و همیشه ابوالفضل به دادش میرسد او برای شهیدان اشک میریزد حلوا می پزد
و به ما یاد میدهد که چگونه شب های جمعه با چهار قاشق حلوای نذری سیر شویم .
او قبر شهیدان را با دست میشوید، بوی فقر و غربت تمام پرچم های سبز و سرخ را به بوسه میگیرد .
وقتی باد چادر وصله دارش را تکان میدهد او یک شب خواب خیمه های امام حسین (ع) را دید
خواب زینب را خواب رقیه را و فردایش مرا به آقا سپرد و روانه کرد یکبار هم در خواب آینده سبز برادرم را دید
و فردا وقتی خوابش را تعریف میکرد مارش حمله میزدند . او نمیداند کادیلاک چه جانوری ست
و داخل هواپیما چه شکلیست اما خوب میداند که شمشیر امام حسین (ع) از طلا نبوده است
و امام زمان در جزیره خضرا نیست .او قلبش برای انقلاب می تپد و هر شب دعا میکند که پیروزی با امام باشد .و آقا بیاید .
__________________
علیرضا قزوه
1. منظومه اندکی تلخیص شده است .