من آسمان غدیرم. شاهد و ناظر بر اجرای بزرگترین فرمان الهی در سال دهم هجری بودم. من به همراه آفتاب سوزان بر سراسر سرزمین غدیر سایه افکنده بودیم.
کاروانی از دور می آمد، همراه مردان آسمانی. مردم به فرمان حضرت رسول صلی الله علیه وآله در غدیر جمع شدند. اوایل روز بود و هوا بسیار گرم. آن حضرت به اصحاب خاص خود از جمله سلمان، ابوذر، مقداد و عمار امر فرمودند تا زیر چند درخت کهنسال (1) را جارو زده و خار و خاشاک از آن جمع نمایند و آب پاشیده و منبری از سنگ ها و رواندازهای شتران مهیا سازند، منبر آماده گردید. روی آن را با پارچه پوشانده و تزیین کردند. پس از آنکه نماز ظهر را به جماعت خواندند، به دستور حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله مولای متقیان علی علیه السلام در سمت راست ایشان و یک پله پایین تر روی منبر قرار گرفتند. پیامبراکرم صلی الله علیه وآله به ایراد سخن پرداختند و از پیوند قرآن و اهلبیت علیهم السلام، از ولایت و امامت علی بن ابیطالب علیه السلام و فرزندان او تا ولایت و امامت حضرت مهدی (عج) (2) سخن گفتند و من تمام آن لحظات در این فکر بودم که امروز چه اتفاقی خواهد افتاد؟!
آنگاه حضرت فرمودند: ای مردم من در تبلیغ آنچه خدا بر من نازل فرمود کوتاهی نکردم، جبرئیل سه بار بر من نازل شد و هر بار مرا از جانب خدای متعال امر کرد که در این مکان، به هر سفید و سیاهی، از هر قبیله ای، اعلام کنم که پس از من ولی و رپرستشما امیرمؤمنان علی علیه السلام است. پس دستان مبارک ایشان را بالا گرفتند. من هنوز گرمای آن دستان را حس میکنم. نگاه آن روز پیامبراکرم(ص) هیچگاه از یادم نمیرود. در نگاه ایشان هزاران حرف نهفته بود و قصهای از مظلومیت موج میزد.
نگاه ایشان میگفت: «تو ای آسمان شاهد باش که امروز چه بسیار مردمی با پسر عمویم بیعت میکنند و ولایت او را میپذیرند، ولی اندکی نمیگذرد که این ناسپاسان، حق بیعت خود را اداء نمیکنند و جانشین مرا تنها میگذارند. پس تو این روز را فراموش نکن و به خاطر داشته باش که این مردم بسیار ناسپاس و حق نشناسند!»
سپس فرمودند: «من کنت مولاه، فهذا علی مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله»
پس از بیان این کلمات گوهربار بود که جبرئیل در غدیر نازل شد و این آیه را نازل کرد: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خدا را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.»
__________________________
1. طبق بعضی روایات درختی به نام «شوک» بوده که تیغهای بسیار داشته است و بعضی درخت «اراک» نقل نمودهاند. بحارالانوار، ج 37، ص 159
2. بحارالانوار، جلد 37، ص 206
داستان «من آسمان غدیرم»
- بازدید: 3444