خدامحوری

(زمان خواندن: 10 - 19 دقیقه)

 این حقیقت در کلام حضرت (ع) وجود دارد، آن جا که در صحنه اخلاق، صفات متقین را برای همّام ذکر می فرماید:
عَظُم الخالقُ فی أنفُسِهِم فصَغرَ ما دونَه فی أعیُنِهم(112)
(مؤمنین) ژرفای روحشان را عظمت آفریدگار لبریز کرده است، پس هر چه جز او در نگاهشان خرد است.
و نیز آن جا که در صحنه سیاست، نوع رفتار با زمامدار را تبیین می فرماید:
إنْ من حقّ من عَظُمُ جلالُ اللَّهِ فی نفسِه، و جَلَّ موضِعُه من قَلْبهِ، أن یَصْغُرَ عنده - لعِظِم ذلک - کُلُّ ما سِواه.(113)
کسی که عظمت خدا در جانش بزرگ و منزلت او در قلبش والا است، سزاوار است که هر چیز، جز خدا را کوچک شمارد.
این سخن را در برابر ثناگویی مردم از اصحاب، ایراد می فرماید تا به او بفهماند که در فرهنگ اسلامی، جز در برابر خداوند نباید ثناگوی دیگران (حتی زمامدار حق) بود؛ زیرا عظمت مخلوق، قابل قیاس با عظمت خالق نیست و کسی که عظمت خالق را در نظر داشته باشد، مقهور عظمت مخلوق نمی شود.
در فصل سوم به نمودهای این خدا محوری، در عینیت فرهنگ و سیاست، پرداخته خواهد شد. در این بخش، به بررسی اصولی که مبتنی بر خدامحوری (حاکمیت اللَّه) است، می پردازیم.
1/1. حق مداری و حق محوری
معنای حق
از آن جا که برای کلمه حق، معانی گوناگونی بیان شده است، بدیهی است باید به چگونگی حق مداری بر اساس معانی چهارگونه در سیاست مولی الموحدین (ع) پرداخت.
الف) حق به معنای خدا: اگر حق به معنای خدا باشد، حضرت علی (ع) فانی در خدا است. رفتار، کردار، گفتار و نیّات حضرت، فانی در خدا است. جنگ خندق بهترین شاهد بر این خدا محوری (حق محوری) حضرت (ع) است.
گفت من تیغ از پی حق می زنم - بنده حقم نه مأمور تنم
شیر حقم نیستم شیر هوی - فعل من بر دین من باشد گوا(114)
در کلام حضرت (ع) چنین آمده است:
و اللَّه لو أُعطیتُ الأقالیمَ السبعةِ بما تحتَ أفلاکِها علی أن أَعْصِیِ اللَّه فی نَمْلَةٍ أَسْلُبُها جِلْبَ شَعیرَةٍ ما فَعَلْتُهُ.(115)
به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با آن چه در زیر آسمان ها است، به من دهند تا خدا را نافرمانی کنم در این که پوست جوی را از مورچه ای به ناروا بگیریم، چنین نخواهم کرد.
بنابر همین اصل، نگاه خود و دیگران را به سیاست، چنین بیان می فرماید:
إنّی اُریدکم للَّه و أنتم تریدونَنی لأَنفُسِکم.(116)
من شما را برای خدا می خواهم، و شما مرا برای خودتان می خواهید.
و نیز می فرماید:
لا طاعةَ لمخلوقٍ فی مَعصیةِ الخالقِ.(117)
مخلوق را طاعتی نیست آن جا که خالق را نافرمانی آید.
ب) حق به معنای قرآن: اگر حق به معنای قرآن باشد نیز علی (ع) از همگان حق محورتر (قرآنی تر) است. این را در جریان حکمیت تحمیلی، اثبات فرمود:
و إنّما حَکِّمَ الحَکَمانِ لیُحْییا ما أَحْیا القرآنُ، و یُمیتا ما أماتَ القرآنُ و إِحیاؤُه الاجتماعُ علیه و إِماتَتُهُ الافتراقُ عنه، فإنْ جَرَّنا القرآنُ إلیهم اتّبعناهُم، و إنْ جرّهم إلینا اتَّبَعُونا.(118)
اگر به آن دو نفر (ابوموسی و عمرو عاص) رأی به داوری داده شد، تنها برای این بود که آن چه را قرآن زنده کرد، زنده سازند، و آن چه را قرآن مرده خواند، بمیرانند. زنده کردن قرآن، این است که دست وحدت به هم دهند و به آن عمل کنند. و میراندن، از بین بردن، پراکندگی و جدایی است. پس اگر قرآن ما را به سوی آنان بکشاند، آنان را پیروی می کنیم و اگر آنان را به سوی ما سوق داد، باید اطاعت کنند.
ج) حق به معنای مصطلح و رایج حقوقی: اگر حق به معنای مصطلح و رایج حقوقی باشد نیز علی(ع) به هیچ قیمتی و حتی به اندازه ذره ای از آن عدول نمی کند. نامه شدید اللحن امام (ع) به یکی از فرمانداران و هم چنین رفتار آن حضرت با عقیل، بهترین شاهد بر این مدعی است. به امام (ع) خبر دادند که فرماندار بصره(119) مقداری از بیت المال مسلمانان را برداشته، به مکه گریخته و به ناحق مصرف کرده است. امام (ع) نامه شدید اللحنی به او نوشتند:
فَاتّقِ اللَّهَ و ارْدُد إلی هؤلاءِ القومِ أموالَهم؛ فإنّک إنْ لم تَفعَلْ ثمّ أَمْکَنَنی اللَّهُ منک لَأُعْذِرَنَّ إلی اللَّهِ فیک، و لَأضْربَنَّک بسیفی الّذی ما ضَرَبْتُ به أحداً إلّا دخَلَ النّارَ، و اللَّهِ لو أنّ الحسنَ و الحسینَ فعلا مِثلَ الذی فَعَلتَ، ما کانَتْ لهما عندی هَوادَةٌ و لا ظَفِرا مِنّی بِإِرادةٍ حتّی آخُذَ بإرادةٍ حتّی آخُذَ الحقّ منهما....(120)
پس، از خدا بترس و اموال آنان را بازگردان، و اگر چنین نکنی و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم، تو را کیفر خواهم کرد که نزد خدا عذر خواه من باشد و با شمشیری تو را می زنم که به هر کس زدم، وارد دوزخ گردید. سوگند به خدا! اگرحسن و حسین چنان می کردند که تو انجام دادی، از من روی خوشس نمی دیدند و آرزو نمی رسیدند تا آن که حق را از آنان بازپس ستانم.
نقل دو حکایت از زبان اما (ع) در این براه، شاهد بر اهتمام حضرت، بر رعایت حقوق است. اول حکایت رفتار امام (ع) با برادر نابینا و ناتوان خود، عقیل بن ابی طالب است که به علت کثرت افراد تحت تکفل و ناتوانی جسمی، به شدت در تنگ دستی قرار داشت و از امام (ع) تقاضای پرداخت بیش از حق خود را کرد و دوم حکایت فردی که سعی داشت با اهدای هدیه ای، نظر امام را در قضیه ای به خود جلب کند.
در خطبه 224 آمده است:
به خدا سوگند! برادرم عقیل (121) را دیدم که به شدت تهی دست شده و از من درخواست داشت که یک مَن (122) از گندم بیت المال را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگی، دارای موهای ژولیده و رنگشان تیره شده، گویا (صورتشان) بانیل رنگ شده بود. پی درپی مرا دیدار و درخواست خود را تکرار می کرد. چون به گفته های او گوش دادم، پنداشت که دین خود را به او واگذار می کنم و به دلخواه او رفتار واز رها و رسم عادلانه خود دست بر می دارم. روزی آهنی را در آتش گداخته، به جسمش نزدیک کردم تا او را بیازمایم. پس چونان بیمار، از درد فریاد زد و نزدیک بود از حرارت آن بسوزد، به او گفتم: ای عقیل! گریه کنندگان، بر تو بگریند! از حرارت آهنی می نالی که انسانی به بازیچه، آن را گرم ساخته است ؛ اما مرا به آتش دوزخی می خوانی که خدای جبّارش با خشم خود آن را گداخته است. تو از حرارت ناچیز و من از حرارت آتش الهی ننالم؟ و از این حادثه، شگفت آورتر این که شب هنگام، کسی به دیدار ما آمد (123) و ظرفی سرپوشیده پر از حلوا داشت. معجونی در آن ظرف بود که چنان از آن متنفر شدم که گویا آن را با آب دهان مار سمّی، یا قی کرده آن مخلوط کرده اند. به او گفتم: هدیه است یا زکات یا صدقه؟ که این دو (زکات و صدقه) بر ما اهل بیت
پیامبر (ص) حرام است. گفت: نه؛ نه زکات است نه صدقه، بلکه هدیه است. گفتم: زنان بچه مرده بر تو بگریند! آیا از راه دین وارد می شوی که مرا بفریبی؟ یا عقلت آشفته شده یا جن زده شدی یا هذیان می گویی؟
به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با آن چه در زیر آسمان ها است، به من دهند تا خدا را نافرمانی کنم که پوست جوی را از مورچه ای به ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد و همانا این دنیای آلوده شما نزد من از برگ جویده شده دهان مَلخ، پَست تر است. علی را با نعمت های فناپذیر و لذت های ناپایدار چه کار؟ به خدا پناه می بریم از خفتن عقل و زشتی لغزش ها، و از او یاری می جوییم.(124)
د) حق به معنای قانون: اگر حق به معنای قانون باشد، علی (ع) الگوی قانون مداری و پای بندی به قانون است. آن حضرت (ع) پایمال شدن حق و عدالت را با هیچ عذری نمی پذیرد، حتی با منطق مأمور و معذور. لذا به مالک اشتر نخعی می فرماید:
و لا تَقو لَنّ إنّی مُؤمَّرُ آمُرُ فأُطاعُ.(125)
به مردم نگو: به من فرمان داند، من نیز فرمان می دهم، پس باید اطاعت شود.
حضرت (ع) برای تحقق حق و عدالت، زمان و مکان نمی شناسد. لذا می فرماید:
اموال به ناحق بخشیده شده بیت المال را باز می گردانم، گرچه به مهر زنان یا بهای کنیزکان رفته باشد.(126)
جلوه های حق مداری
حق مداری آن امام همام، در دوران حکومت ایشان، جلوه های فراوانی داشته که در این مختصر، تنها چند مورد را می آوریم:
الف) هدف وسیله را توجیه نمی کند: به امام (ع) گفتند که مردم به دنیا دل بسته اند، معاویه با هدایاو پول های فراوان، آنان را جذب می کند، شما هم از اموال عمومی به اشراف عرب و بزرگان قریش ببخشد و از تقسیم مساوی بیت المال، دست بردارید تا به شما گرایش پیدا کنند. امام (ع) فرمود:
أتأمُرونّی أنْ اطْلُبَ النّصرَ بالجورِ فیمَن وُلیّتُ علیه! و اللَّهِ لا أَطُورُ به ما سَمَرَ سَمیرٌ و ما أَمَّ نجمٌ فی السّماء نَجْماً.(127)
آیا به من دستور می دهید برای پیروزی خود، از جور و ستم درباره امت اسلامی، که بر آنان ولایت دارم، استفاده کنم؟ به خدا سوگند! تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان از پی هم طلوع و غروب می کنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد.
ب) صداقت در اعلام مواضع حکومت آینده: پس از قتل عثمان، که مردم برای بیعت، به سوی
حضرت (ع) هجوم آوردند، نخست از مردم می خواهد که سراغ شخص دیگری بروند؛ ولی با اصرار مردم، شرایط خود را اعلام می فرماید:
و اعلموا انی إن اجبتکم رکبت بکم اعلم ولم اُصْغِ الی قول قائلٍ و عتب العاتب.(128)
آگاه باشید! اگر دعوت شما را بپذیرم، بر اساس آن چه می دانم، با شما رفتار می کنم و به گفتار این و آن و سرزنش کنندگان گوش فرا نمی دهم.(129)
مشابه این موضع گیری، بلکه شدیدتر، در خطبه 16 آمده است، آن گاه که حضرت، سیاست های حکومتی را پس از بیعت مردم کوفه، اعلام می دارد.(130)
ج) نفی هر گونه نیرنگ و فریب: پس از جنگ صفین، امام (ع) در شهر کوفه می فرماید:
و اللَّه ما معاویة بادهی منّی و لکنّه یغدر و یفجر، و لولا کراهیة الغدر لکنت من ادهی الناس.(131)
سوگند به خدا! معاویه از من سیاستمدارتر نیست؛ اما او نیرنگ باز، حیله گر و جنایتکار است.(132) اگر نیرنگ، ناپسند نبود، من زیرک ترین افراد بودم.
د) نفی سازش و باج دهی به مخالفان، برای تثبیت موقعیت حکومت: وقتی طلحه و زبیر خدمت امام (ع) آمدند و گفتند که با تو بیعت می کنیم به این شرط که در حکومت شریک باشیم، فرمود: نه.(133)
به قدرت و حکومت رسیدن، با همراهی افراد و احزاب و گروه هایی صورت می پذیرد که از ابتدا برای خود، سهمی را در حاکمیت در نظر گرفته اند و به بیان ساده تر، معامله گرانی که برای کسب جایگاه در ساختار قدرت، همراهی می کنند. این مسأله مورد توافق طرفین معامله، یعنی یاری کنندگان و یاری شوندگان است؛ اما در حکومت های الهی، هر چند برخی یاری کنندگان، به گمان سهم داشتن در ساختار سیاسی، برای شکل گیری قدرت سیاسی همراهی می کنند، ولی پس از اتمام کار، به اهداف خود دست نیافته و در مسیر مخالفت قرار می گیرند. رفتار امام (ع) با طلحه و زبیر، در برابر توقع آنان در داشتن سهمی از قدرت سیاسی، نمونه ای از این قاعده کلی است. بر این اساس بود که فتنه جمل پایه گذاری شد.
ه) استواری نساختن ارکان حکومت، بر خون های ناحق: حضرت (ع) در مقام تعلیم اصول حکومت داری به مالک اشتر می نویسد:
إیّاکاَ و الدِماءَ و سَفْکَها بغیر حِلِّها... و لا تُقَوِّیَنَّ سُلطانَک بسفْکِ دمٍ حرامٍ، فإنّ ذلک ممّا یُضعِفُه و یُوهِنُه بل یُزیلُه ویَنقُلُه... .
مالک! بر تو باد پرهیز شدید از خونریزی حرام... هرگز سلطه زمامداری خود را با ریختن خون حرام، تقویت نکن؛ زیرا این گونه تقویت، خود از عوامل تضعیف و وهن سلطه زمامداری، بلکه موجب زوال و انتقال آن می گردد.
و) پرهیز از سیاست زر و زور و تزویر: در فلسفه اسلامی، حکومت فریب و تطمیع و حکومت کودتا، محکوم و مردود است. لذا حضرت، در نامه ای به طلحه و زبیر می نویسد:
و إنّ العامّةَ تُبایِعنی لسلطانٍ غالبٍ، و لالِعَرَضٍ حاضرِ.(134)
همانا بیعت عموم مردم با من، نه از روی ترس قدرتی مسلط بود و نه برای به دست آوردن متاع دنیا.
ز) وفای به عهد، حتی با دشمن: ایشان در منشور حکومت، به مالک اشتر می نویسد:
و إن عَقَدْتَ بینک و بین عدوٍّ لک عُقْدَةً أو ألْبَسْتَهُ منک ذِمّةً فَحُطْ عَهْدَک بالوفاء، وارعَ ذِمَّتک بلأمانِة، و اجْعَل نفسَک جُنةً دون ما أَعطَیتَ... ولا تَعْقِد عَقْداً تُجَوِّزُ فیه العِلَلُ و لا تُعَوِّلَنَّ علی لَحْنِ قولٍ بعدَ التأکیدِ و التَوْثَقةِ و لا یَدعُوَنّک ضیقُ أمرٍ لَزِمک فیه عَهْدُ اللَّهِ طَلَبِ انفِساخِه بغیرِ الحقِّ...(135).(136)
ای مالک! هر گاه پیمانی بین تو و دشمن منعقد گردید، یا او را امان دادی، به عهد خویش وفادار باش و بر آن چه بر عهد گرفتی، امانت دار باش و جان خود را سپر پیمان خود گردان... مبادا قرار دادی را امضا کنی که در آن، برای دغل کاری و فریب، راه هایی وجود دارد، و پس از محکم کاری و دقت در قرار داد، دست از بهانه جویی بردار، مبادا مشکلات پیمانی که بر عهده ات قرار گرفته و خدا آن را بر گردنت نهاده، تو رابه پیمان شکنی وادارد.
2/1. امانت پنداشتن حکومت، نه غنیمت دانستن آن
تدبیر و سیاست جامعه بشری، هم یکی از مهم ترین فلسفه های ارسال رسل و انزال کتب آسمانی به شمار می رود(137) و هم اگر سیاست را مدیریت، توجیه و تنظیم زندگی اجتماعی انسان ها در مسیر حیات معقول(138) معنا کنیم، همین سیاست، به حکم عقل، یکی از عالی ترین کارها و تلاش ها محسوب می شود. لذا در مکتب اسلام، سیاست با ارزش برای عموم شایستگان، عبادت و واجب کفایی و برای شایستگان منحصر به فرد، مانند انبیا و ائمه(ع) در زمان خود، واجب عینی است.
وقتی قرآن، زنده کردن یک فرد را زنده کردن همه انسان ها می داند.(139) و از سویی می دانیم که بدون مدیریت و توجیه انسان ها در بعد زندگی اجتماعی، در مسیر حیات معقول، حیات مختل خواهد شد، واضح است که اگر کسی با داشتن شرایط مدیریت و توجیه مزبور، این وظیفه را انجام دهد، همه انسان ها را احیا کرده است و الا در حیات معقول، اخلال به وجود آورده است.
با این توضیح کوتاه، در می یابیم که اسلام به همان نسبت که با خصلت جاودانگی جامع الاطراف بودن قوانین و احکامش، در روند تکاملی نسبت به ادیان گذشته قرار دارد، در جهت تدبیر و سیاست جامعه انسانی و اسلامی نیز، ویژگی و امتیاز خاصی دارد؛ بدین معنا که توجه به سرنوشت جامعه و شیوه حکومت، قوانین و احکام مربوط به آن، ویژگی های و شرایط لازم برای متصدیان امور و... از پر دامنه ترین فصول این شریعت والای الهی و جاودانی است.
نتیجه این که سیاست، با این بیان، اتخاذ و به کارگیری شیوه های صحیح برای مدیریت بهینه و مسؤولانه جامعه خواهد بود و اگر سخنی از اصول و خطوط کلی این سیاست، به میان می آید، منظور چارچوب های ارزشی، برای اعمال و تحقق معنای فوق در جامعه است. در این مختصر، برآنیم که این اصول کلی و خطوط اساسی را در کلام نورانی امیر بیان (ع) در نهج البلاغه جست و جو کنیم.
این نگاه به سیاست و حکومت، مستفاد از کلام خداوند است که می فرماید:
إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالعَدْلِ.(140)
مفسران، این آیه را به ضمیمه آیه شریفه بعد از آن، أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ(141) مربوط به حقوق متقابل حاکم و مردم می دانند؛ به این بیان که حق مردم است که حاکمان، به حکومت، به دیده امانت بنگرند و حق حاکمان است که مردم از ایشان در حالت مذکور، اطاعت کنند و این اطاعت را در مسیر اطاعت الهی بدانند؛(142) یعنی اگر حکومت، امانت دانسته شد، اطاعت از آن، اطاعت الهی محسوب می شود و این همان نگاه مطلوبی است که در فلسفه سیاسی اسلام، به حکومت می شود.
اماعلی (ع) این مطلب را در نامه خود به اشعث، بن قیس که فرماندار حضرت، در آذربایجان بود، به صراحت بیان می کند:
إنّ عَمَلَکَ لَیسَ لَکَ بِطُعمَةٍ و لکِنَّهُ فی عُنُقِکَ أَمانَةٌ، و أَنتَ مُسترعیً لِمَن فَوقَک.(143)
بی گمان، کاری که به تو سپرده شده است، نه لقمه ای چرب، بلکه بار امانتی بر گردن تو است و در پاسداری از آن باید سَرور خویش را پاسخ گو باشی.
یعنی امانتی که درباره آن، سؤال کننده ای وجود دارد.
و در نامه دیگری که برای مأموران و کراگزاران وصول خراج، مرقوم فرمود، آمده است:
فإنّکم خزّانُ الرعیّةِ، و وکلاءُ الأمّةِ، و سفراءُ الائمّةِ.(144)
شما خزانه داران ملت، نمایندگان امت و سفیران رهبران هستید.
تأکید دیگر بر این مطلب، در منشور حکومت، یعنی نامه به مالک اشتر نخعی آمده است:
و لا تَکوننَّ علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم اکلهم.(145)
هم چون درنده ای مباش که خوردن و دریدن مردم را مغتنم شماری.
تعابیر حضرت (ع) به خوبی حاکی این معنا است که اگر این بار امانت، وظیفه ای بر دوش حضرت نبود، هیچ گاه به پذیرش آن، تمایلی نشان نمی داد.(146)
3/1. التزام به کتاب و سنت پیامبر (ص) و سنت های خوب پیشینیان
حضرت در فرمان جامع خود به مالک اشتر می فرماید:
و الواجب علیک أن تَتَذَکَّرَ ما مَضی لِمَن تقدَّمک من حکومةٍ عادلةٍ أو سُنّةٍ فاضلةٍ، أو أثَرٍ عن نبیِّنا (ص) أو فریضةٍ فی کتاب اللَّه، فتقتدی بما شاهدت ممّا عَمِلنا به فیها... .(147)
آن چه بر تو لازم است، آن که حکومت های دادگستر پیشین، سنت های با ارزش گذشتگان، و روش های پسندیده رفتگان و آثار پیامبر (ص) و واجباتی که در کتاب خدا است، را همواره به یادآوری، و از آن چه ما عمل کرده ایم، پیروی کنی...

112) همان، خ 184.
113) همان، خ 207.
114) مثنوی مولوی.
115) نهج البلاغه، خ 215.

116) نهج البلاغه، خ 136.
117) همان، خ 165.
118) همان، خ 127.
119) اختلاف است که مخاطب نام، عبد اللَّه بن عباس بوده یا عبید اللَّه بن عباس (محمد دشتی، ترجمه نهج البلاغه، ص 547، ذیل نامه 41).
120) نهج البلاغه، نامه 41.
121) حضرت ابوطالب (ع) چهار پسر به نام های طالب، عقیل، جعفر و علی (ع) داشت.
122) صاع: پیمانه ای به وزن سه کیلو گرم است.
123) نوشته اند که اشعث بن قیس که قرار بود فردای آن روز، دادگاه اسلامی به پرونده او رسیدگی کند، شبانه حلوا را خدمت امام برد تا به خیال شیطانی خود، نظر آن حضرت را درباره خود تغییر دهد.
124) محمد دشتی، ترجمه نهج البلاغه، ص 461.
125) نهج البلاغه، نامه 53.
126) ابن عباس گوید: روز دوم خلافت، در سال 35 هجری، در یک سخنرانی (درباره اموال بخشیده شده بیت المال در زمان عثمان، فرمود: و اللَّهِ لو وَجَدتُه قد تُزوِّجَ به النّساءُ و مُلِکَ به الإماءُ لَرَدْدتُه... خ 15).
127) نهج البلاغه، خ 126 (برای اطلاع بیش تر، ر.ک: محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 22، ص 114).
128) نهج البلاغه، خ 91.
129) صداقت را از شاگرد مکتب حضرت (ع) ابوذر نیز می توان آموخت که وقتی عثمان می خواهد او را تبعید کند، از او می پرسد: تو را به کجا تبعید کنم که از سکونت در آن جا احساس ناراحتی کنی؟ پاسخ می دهد: ربذه ؛ چون در آن جا محروم از اسلام بودم. (ر.ک: محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 5، ص 83).
130) نهج البلاغه، خ 16.
131) نهج البلاغه، خ 191.
132) اشاره به سیاست دماگورژی )Demagogy( (عوام فریب) ؛ یعنی کسی که برای رسیدن به اهداف خود، خود را طرفدار مردم جلوه می دهد.
133) نهج البلاغه، خ 202.
134) همان، نامه 54.
135) نهج البلاغه، نامه 53.
136) نهج البلاغه، نامه 53.
137) آن جا که در سوره نحل، آیه 36 می فرماید: و لقد بعثنا فی کلّ امة رسولاً ان اعبدو اللَّه و اجتنبوا الطاغوت و یا در سوره حدید، آیه 25 می فرماید: لقد ارسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس، بالقسط، و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس.
138) محمد تقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص 47.
139) و من احیاها فکانّما احیی الناس جمیعاً، (مائده (5)، آیه 32).
140) نساء (4)، آیه 58.
141) نساء (4)، آیه 58.
142) نساء (4)، آیه 59.
143) نهج البلاغه، نامه 5.
144) نهج البلاغه، نامه 51.
145) همان، نامه 53.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page