آنکه شوید زِگُنَه دست به یکبار کجاست *** مُحرِم و مَحرَمِ حق باش ببین یار کجاست
بت نمرودی خود را بشکن همچو ابراهیم *** تا توان دید گلستان به دل نار کجاست
قرب دلدار طلب آینه یار دل است *** جستجو کن بنگر شخصِ گرفتار کجاست
بهر این خلق خدا، دامن خود دام مکن *** بیم از آن دار، ببین آه شرر بار کجاست
گر تو با زَرق و ریا رِزق خود افزون کردی *** منتظر باش ببین آفت انبار کجاست
میکند جود و سخا رفع بلا در دو جهان *** حال بنگر به عیان، صاحب ایثار کجاست
نردبان است به دنیا دِرَم و سیم و طلا *** گر توان درک کنی پول زیانبار کجاست
در ایثار گشا بر رخ مسکین و فقیر *** وقت انفاق مگو درهم و دینار کجاست
هریکی برگ خزان جلوه عمر من و توست *** تا به عبرت نگری عیب تو در کار کجاست
چون که فارغ شدی از ما و من و کبر و غرور *** چشم جانت نگرد داروی بیمار کجاست
عاقلا، در ره انجام سفر همّت کن *** مشتری باش که اقوال بهادار کجاست
از پی حجِّ معانی قدمی مُحرِم شو *** تا ببینی که ره روشن و هموار مجاست
چون به یثرب برسی در ره خورشید حجاز *** سوی قبله بنگر احمدِ مُختار صلی الله علیه و آله کجاست
خانه فاطمه(س) گنجینه اوصاف علی علیه السلام است *** بنگر بارقه حیدر کرّار علیه السلام کجاست
دل هر اهل دل از نور وَلا میبیند *** بانوی هر دو جهان، سرور اطهار کجاست
درک کن فاطمه بنت اسد(س) را به بقیع *** بین اغیار نگر جلوه انصار کجاست
مددی جوی ز غمخانه خونین بقیع *** تا نمایند تو را، شافعِ ابرار کجاست
جایْ جایْ از اثر حُجَّت حق میبینی *** پی آن باش و ببین شاه علمدار(عج) کجاست
خیز و ریز اشک انابه که جوابی شنوی *** منتظر باش که آن بلبل اَسحار کجاست
تو دل صد دله را یک دله کن، همچو خلیل *** تا ببینی به از این، طبله عطّار کجاست
گوش بسپار که دستور ز داور شنوی *** همچو استاد بنا بین تو که معمار کجاست
داستانهای جهان گذرا را بگذار پس *** به قرآن بنگر احسن اخبار کجاست
در پی معرفتش دل به احادیث سپار *** که، توان دید به دنیا گل بیخار کجاست
دل که آماده شود نور خدا میبیند *** دل آماده ببیند که نمودار کجاست
آنکه از جام ولایش هم شب مینوشد *** پاک بازی که خورَد باده به تکرار کجاست
حج بود معنی پرواز به جولانگه عشق *** تا رسیدن به مقامی که نگهدار کجاست
هیچ کس با قدم خود نشده عازم حج *** شوقی افکنده به این قلب گهربار کجاست
دل زِ زور و زَر و تزویر و وَساوِس بردار *** تا بفهمی به یقین حجِّ سزاوار کجاست
دور شو از طمع و منَّت ارباب دِرَم *** با خدا باش و ببین رحمت غفّار کجاست
هر طریقی نسزد شرط مسلمانی را *** مرد رَه باش و شنو قصه اخیار کجاست
عاشقان طلبِ طلعتِ دلدار بسی است *** آن که در شکر طوافش کند اظهار کجاست
سَفَرَ حج که مشرف شده بودم یک شب *** زائری گفت: به من «خالق آثار کجاست؟»
گفتمش: در ره این نکته بیندیش و ببین *** که کند از دل شب روز پدیدار کجاست؟
آنکه ایجاد نمود از دل بذری اشجار *** صانع این همه خورشید نگون سار کجاست؟
تُو به من گوی در این گردش زیبای فلک *** ناظم صحنه این گنبد دوّار کجاست؟
شأن خود بین و بگو، حاجی مهمان خدا *** رازق ما و شما، رازق کفّار کجاست
غار ثور است ببین لطف خداوندی را *** آنکه گم کرده ره قوم ستمکار کجاست
در حَرا جلوه ای از نور محمّد صلی الله علیه و آله بینی *** وآنکه بُگزید وِرا در دل آن غار کجاست
توبه کن دل به خداوند دو عالم بسپار *** بنگر راحم انسان گنه کار کجاست
حاجی احرام دگر بند و بجو راه یقین *** چون که فهمیده شدی ذلّت زُنّار کجاست
همه سرگشته ز عصیان خود و حاجتمند *** آنکه او بر گنه خود کند اقرار کجاست؟
بگذر از این همه معشوقه و بت در ره یار *** با درایت بنگر مرشد زوّار کجاست
حق نگر باش به مشعر که به دیوان عمل *** با شعورت نگری لذّت رفتار کجاست
جلوه حق بنگر در حرم کعبه دوست *** تا در این باغ ببینی که سَمنزار کجاست
حج شروع است و هدف نیست به دقّت بنگر *** مرضیِّ حق به کجا! حق ثَمَردار کجاست
در تَلاطُم مَنِه این کشتی دل تا نگری *** آنکه این غول زمین کرده چو گهوار کجاست
سیر اندیشه کن از مرحله عقل به عشق *** عاشقانه بنگر قلّه پندار کجاست
تا ز شوقش وضو از خون تن خود سازی *** پس چو منصور نگر شوق سَرِ دار کجاست
آنکه از یُمنِ وصالش چو شهیدان دگر *** بهر هر عارف و صوفی شده سَردار کجاست؟
آنکه اندر همه احوال به او مینگرد *** دل سپار خَم آن طُرِّه طَرّار کجاست؟
اَر شوی مَحرَم حق هیچ نپرسی هرگز *** که کلاه نَمَد و خِرقه و دستار کجاست
هرکه نوشد قدح از جام ولا می بیند *** عاشقی را که ز عشقش شده تبدارکجاست
عرفات است زهنگام سفر تا بر دوست *** بنده حق نگرد اجرت کردار کجاست
هرکسی در هوسی غرق و به خود میبالد *** آنکه گشته به جز او از همه بیزار کجاست؟
در پی خوف و رجایی شود از خود بیخود *** کوزه خود شکند در پی جوبار کجاست
آنکه آزاد شد از هر دو جهان میبیند *** صانع عقل و روان، خالق جبّار کجاست
هربلایی به تو از دوست رسد بس نیکوست *** عاشقانه بنگر عِلّت اخطار کجاست
لعن ابلیس کن و توبه کن از وسوسهها *** تا ز جودش نگری عفو گنهکار کجاست
مردِ رَه باش و چو ابرار ره نیکان جو *** تا بدانی به جهان حیله اغیار کجاست
شهد شِکَّر همه شکرانه عارف باشد *** در ره معرفتش کوشی اگر، عار کجاست؟
رَمی کن دیو درون، نفس دنی قربان کن *** پس در آیینه نگر حاجی هُشیار کجاست
عارف حق چو شدی منکر خود باش که تا *** شرحِ صَدرَت نگرد وعده دیدار کجاست
همه شاهان به گداییِّ دَرَش محتاجند *** پشت این در نتوان دید زیانکار کجاست
از حجاب تن خاکی نفسی بیرون شو *** تا ببینی طیران دل طیّار کجاست
خضر خود باش و بیندیش به امداد خدا *** آنکه آورد تو را در ره هنجار کجاست
چون به میقات روی با دل آماده برو *** تا ز عرفان نگری لذّت سرشار کجاست
نیّت قُربِ اِلَی اللّه نما در دل خود *** تا ببینی به یقین ارزش و معیار کجاست
از ره صدق بیا وَز در ایمان، بنگر *** آنکه شوید ز دلت دوده و زَنگار کجاست
به طواف حَرَمِ امنِ الهی چو روی *** دل بده تا نگری قافله سالار کجاست
تا مقدَّر نشود عازم حج کی گردی؟ *** قدر خود دان و ببین قسمت و مقدار کجاست
حج جهاد تو و میقات همان نخله نور *** جبههای باش نگر میثم تمّار کجاست
هفت خوان جمرات است به پیکار عدو *** بهر هر دیو درونت نگر افسار کجاست
سعی هاجر ز پی آب حیات من و توست *** هجرتی کن بنگر هادی اسفار کجاست
زآب زمزم که بود چشمهای از لطف خدا *** جرعهای نوش و ببین حامی احرار کجاست
رنگ غفلت ز رخ خویش از آن آب بشوی *** تا به جنّت نگری لذّت اَنهار کجاست
حجرُ الاَْسْوَد و بیعت همه چون جام ولاست *** آنکه نوشد قدح لعل شکربار کجاست؟
کلِّ هستی به طواف و همه در سیر و سلوک *** سعی کن تا نگری نقطه پرگار کجاست
نور خورشید شعاعی است از آن مِهر منیر *** تا ز نورش نگری منشأ انوار کجاست
دل هر ذرّه که بینی چو جهانی دگر است *** آنکه اعجاز خدا را کند انکار کجاست؟
چون به مولودی کعبه برسی پرسش کن *** راهِ پنهانیِ خمخانه خمّار کجاست؟
آخرین آیه قرآن ز مقامات علی علیه السلام است *** با ولایش بنگر مرضی صبّار کجاست
بر سر دست محمّد صلی الله علیه و آله گل خورشید شِکُفت *** تا ببینند همه، والی اقطار کجاست
بعد او در پی اولاد علی علیه السلام میبینی *** آفتاب و مَهِ تابان به شب تار کجاست
تیغ بر فرق منیّت بنه و پند مرا *** بشنو تا شنوی زُبْدَةُ الاشعار کجاست
من به تو بخشی از اوصاف خدا را گفتم *** حق نگر باش ببین یار جهاندار کجاست
در غلامیِ خدا کوش چو من تا نگری *** آنکه در دل بود و نیست در ابصار کجاست
ابوالقاسم غلامی مایانی