ز کیست این همه آواز الفراق، فراق *** که چرخ را به حق او بود طریق نفاق
از آن کسی که خدا را به نیمه شب خواند *** که از فراق درآید به حق شود الحاق
علی عالی اعلی ولی بر حق حق *** وصی پاک محمد به عفو و رحمت طاق
کسی که مصحف اعظم به حق وی عارف *** فرغت فانصب و بلغ ورا بود مصداق
همان که خلقت عالم بر او بود تقریر *** نموده مولد او را حریم خود خلاق
اگرچه احمد مرسل ز حق وی دم زد *** نکرد گردش گردون ز حق وی احقاق
قد فلک به خم آمد چو در خمش فرمود *** علی است سرور عالم ز روی استحقاق
بتول بنت رسولش به همسری مامور *** هزار زهره و پروین به وصل او مشتاق
مهی که پرتو رویش خجل کند خورشید *** ز شرم ماه فلک سر فرو کند به محاق
گلی که گلشن گیتی به رنگ او مغرور *** به بوی اوست معطر سراسر آفاق
یلی که هیبت نامش دریده زهره شیر *** به رزم عمرو ز مردی به وی کند ارفاق
مگو ز حاتم طائی به جود در تمثیل *** ببین نگین سلیمان که میکند انفاق؟
ز داد او چه بگویم که تا ستاند داد *** گشوده باب قضا را به عام در اسواق
ز قرص نان جوینی به تن رمق میداد *** اگرچه منصب او بود قاسم الارزاق
شهی که عرش برین شد به نام او تزیین *** به ملک و ملک ورا نیست حاجت اشراق
سری که تارک عالم سزد اگر خوانیش *** دریغ و درد که تیغش به سر فکند شقاق
ندای فزت و ربی ز کعبه ملهم بود *** که بسته بود به خالق به مولدش میثاق
بسیط روضه پاکش فرح فزا چون خلد *** چنان که روح دمد در دماغ تا اعماق
ستارگان سپهرش ستاده در تعظیم *** فتاده اند ملائک به سجده اش به رواق
«سعید» اگر بنگارد صفات او وصاف *** کجاست طاقت آن را که کس شود وراق
دکتر غلامرضا باهر