عاقل بود دیوانه نهج البلاغه
|
دیوانگان پروانه نهج البلاغه
|
مدهوش عقل و عشق در آفاق عالم
|
با جامی از خمخانه نهج البلاغه
|
درس فضیلت از کلام او بیاموز
|
از صاحب فرزانه نهج البلاغه
|
راه ضلالت میرود تا عمق آتش
|
هرکس شده بیگانه نهج البلاغه
|
خاضعان عالم، عاشق چشم علیاند
|
آن نرگس فتانه نهج البلاغه
|
برگیر جام زندگی از چشمه عشق
|
از کوثر جانانه نهج البلاغه
|
بس فیلسوفان و حکیمان مات و شیدا
|
از حکمت رندانه نهج البلاغه
|
شد مخزن عرفان و علم و فضل و دانش
|
قلبی که شد کاشانه نهج البلاغه
|
در حیرتم، آوخ، دریغ، افسوس و بس درد
|
از آه مظلومانه نهج البلاغه
|
مستکبر دیوانه مغرور، اکنون
|
ویران نموده خانه نهج البلاغه
|
مستضعفا، آموز پندی جاودانه
|
از معدن دردانه نهج البلاغه
|
کاخ ستم میلرزد از هرواژه او
|
از هر کلام قدسی و مردانه نهج البلاغه
|
مستند عشاق فضیلت هر شب و روز
|
از ساغر و پیمانه نهج البلاغه
|
این گفته را «باقر» ز نو ورد زبان کرد
|
دنیا شده دیوانه نهج البلاغه
|