پرسش:
با سلام. علت اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به عایشه علاقه زیاد داشتند چه بود؟ آیا ایشان نمیدانستند که او بعدها فتنههای بسیار به پا خواهد کرد و دشمن درجه یک اهل بیت خواهد شد؟
پاسخ:
با سلام. برای رسیدن به پاسخ به این مطالب توجه فرمایید.
اول آنکه علاقه زیاد پیامبر به عایشه افسانه سرایی برخی متعصبان سنی مذهب است. دلایل متعدد این سخن را میتوان در مطالب زیر یافت:
حسادت از آن دسته رذائل اخلاقی بشمار میرود که در دین و شریعت اسلامی به شدت مورد نکوهش واقع شدهاست. حسادت و تکبر بود که ابلیس را به نافرمانی از امر خداوند کشاند و موجب کفر وی شد. بروز حسادت در شخصیتهای تاریخی میتواند بازتاب اجتماعی خاصی را دنبال کند و نیز روشنکننده بسیاری از حقائق شود. در این مقاله به این صفت رذیله در شخصیتی میپردازیم که در چند فتنه نقش اصلی را بازی کرده و حسادتهای او نفاق را در دلش بارور نموده، یعنی عایشه دختر ابوبکر. برخی با جانب داری از عایشه در فتنهها، او را مجتهدی دانستهاند که به علم خود عمل کرده و احتمال خطاء را در وی نفی نکردهاند؛ اما با شناخت مقداری از کردارش به این نتیجه میرسیم که او اساسا با تصمیمات احساسی خود در برابر حق ایستادگی و مخالفت میکرده.
۱. اذیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
گاهی از شبها که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای عبادت از بستر برمیخواست و یا به زیارت اهلقبور به بقیع میرفتند، عایشه را غیرت زنانگی میگرفت و خود شخصا به تعقیب آن حضرت میرفت و یا کنیزش را به تعقیب میفرستاد.[۱] آن حضرت نیز به وی خطاب میکرد که آیا گمان داری که خداوند و پیامبرش بر تو ستم روا میدارند. باز هم گرفتار شیطانت شدهای. وای بر تو (عایشه) اگر میتوانستی چهها که نمیکردی.[۲] روزی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت او را به پدرش ابوبکر نمود، درحالی که او بیشرمانه در حضور پدرش به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: عدالت داشته باش (در موقعیتی دیگر عایشه نسبت به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خشمگین بود و گفت: توئی که گمان میکنی فرستاده خدائی؟) که سیلی محکمی از پدرش دریافت نمود بطوریکه از دهانش خون جاری شد.[۳] وی احترام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را حتی در نماز نگاه نمیداشت و پای خود را در محل سجده آن حضرت قرار میداد[۴] و مثل جنازه جلوی آن حضرت دراز میکشید و به این مطلب افتخار میکند،[۵] تا اینکه خود پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در حالت سجده پای او را از محل سجده دور میکردند.[۶]
۲. نافرمانی از دستورات خداوند و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
نافرمانی او از دستورات قرآن و پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را در چند مورد میتوان پیگیری کرد که برخی شخصی و برخی جنبه سیاسی دارد:
الف. از نافرمانیهای وی اطلاع دادن او به ابوبکر و عمر و ابوعبیده برای برگشتن از سپاه اسامه است.[۷]
ب. دیگر نافرمانی وی با دستور خداوند و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) زمانی است که او برای مبارزه با امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به بصره لشگرکشی میکند و جنگ جمل را میآفریند.[۸]
ج. او بود که دستور تیر باران بدن مطهر امامحسن(علیه السلام) را صادر کرد و برخلاف دستور صریح خداوند مبنی بر مودت به ذوی القربی عمل نمود.[۹]
۳. بدگوئی از خدیجه (سلام الله علیها)
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هر روز از خدیجه یاد میکرد و عایشه حسادت میکرد. عایشه از آن حضرت بدگوئی میکند و میگوید: او پیرزنی ...بود که خداوند بهتر از آن را به شما عطاء کردهاست. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از این گفته به شدت ناراحت میشود و میفرماید: خداوند بهتر از او را به من نداده است....[۱۰] همچنین وقتی هاله خواهر خدیجه به دیدار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میآمد، آن حضرت به یاد خدیجه میافتاد، عایشه به شدت ناراحت میشد و به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میگفت: از پیرزن بیدندان قریش نگو، او قبلا مرده است و خدا بهتر از آن را به تو عنایت فرمود. با این کلام نسبت به خدیجه (سلام الله علیها) بی احترامی میکرد.[۱۱] عایشه میگوید با اینکه خدیجه را ندیده بودم اما به هیچ کدام از زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) چون خدیجه احساس حسادت نمیکردم.[۱۲]
۴. اهانت به علی(علیه السلام) در حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
اصحاب در حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و عایشه پشت سر آن حضرت نشسته بود و امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد شد و ایشان به اشاره پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) کنار او و عایشه قرار گرفت. در این هنگام عایشه او را هل داد و با غضب گفت: جائی برای نشستن جز دامن من پیدا نکردی. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز با غضب فرمودند: ای حمیراء، من را در مورد علی(علیه السلام) اذیت نکن.[۱۳] یکی از کارهائی که با ارتکاب آن، مورد عتاب دیگر زنان واقع شد، عقده گشائی و خوشحالی او از خبر شهادت حضرت امام علی(علیه السلام) بود که با این شعر ابراز نمود.[۱۴]
فالقت عصاها فاستقرت بها النوی کما قر عینا بالایاب المسافر
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) میفرماید: خوی زنانه او (عایشه) دیده عقلش را بسته بود و شراره کینه او با من در دلش چون کوره آهنگران زبانه میکشید.[۱۵]
۵. اذیت نمودن فاطمه (سلام الله علیها)
روزی عایشه با فریاد به فاطمه(سلام الله علیها) میگفت: ای دختر خدیجه به خدا قسم تو برای مادرت نسبت به ما برتری میدانی، کدام برتری؟! او هم مانند بعضی از ما بود. فاطمه(سلام الله علیها) این کلام را شنید و وقتی به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نگاه کرد، گریهاش جاری شد. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با غضب جواب عایشه را دادند.[۱۶] ابنابیالحدید به نقل از استادش میگوید: فاطمه دل پری از دست عایشه داشت؛ زیرا زنان مدینه سخنان نیشدار عایشه را برای وی نقل میکردند.[۱۷]
۶. حسادت به ماریه
عایشه میگوید: ماریه زنی زیبا بود و مورد علاقه رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)، چون از نزدیک علاقه آن حضرت را به او میدیدیم به بد رفتاری با وی برآمدیم؛ بخصوص وقتی که ابراهیم را به دنیا آورد. تا اینکه ماریه از دست ما به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت برد و آن حضرت خانه وی را تغییر دادند. روزی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی که ابراهیم در دست ایشان بود به عایشه فرمودند: ببین چقدر به من شباهت دارد. عایشه در جواب گفت: نه هیچ شباهتی به شما ندارد.[۱۸]
۷. بهتان منافقین به ماریه و فرزندش ابراهیم و تأیید عایشه
وقتی منافقین برای بد نام کردن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) توطئه بهتان و افتراء به ماریه را پیش گرفتند، در داخل خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز عایشه به حمایت از منافقین پرداخت و به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: که ابراهیم فرزند تو نبود!! بلکه فرزند جریح قبطی پسر عموی ماریه است.!! پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند (اگر راست گفته باشی و برای تحقیق) امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) را به دنبال جریح فرستاد تا اینکه بعد از تحقیق او را بکشد؛ اما ماجرا چنین شد که این بهتان و افتراء را امیرالمؤمنین(علیه السلام) کشف کرد و به آن حضرت خبر داد و عایشه از اینکه این ماجرا و توطئه با تلاش امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) از بین رفت ناراحت شد. [۱۹]
۸. اهانت به ام سلمه
او و حفصه لباس و پوشش ام سلمه را مسخره کردند و گفتند: شالی که او از دوش خود رها کرده مانند زبان سگ است.[۲۰] و نیز زمانی امسلمه برای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) غذائی آماده کرد و آن حضرت در خانه عایشه بودند. عایشه غیرت کرد و با سنگی آن ظرف را شکست. وی در حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با ظرف غذای حفصه و صفیه نیز چنین کرده بود.[۲۱] به گفته بخاری در صحیح خود زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دو حزب بودند یکی به سرکردگی عایشه و دیگری ام سلمه.[۲۲]
۹. نسبت دروغ به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اغواء برخی زنان
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) زنی به نام سبأ (سناه) از بنی صعصعه به عقد خویش در آورد. زیبائی او باعث شد تا عایشه و حفصه نسبت به او حسادت کنند و سبب جدائی او از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شوند. به او گفتند که اگر رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدی بگو: از تو به خدا پناه میبرم؛ زیرا ایشان از این سخن خشنود خواهد شد.[۲۳] این حسادت را نیز نسبت به اسماء دختر نعمان و ملیکه دختر کعب و فاطمه دختر ضحاک و عمرة و جونیه و غزیه و ضباعه، اجراء کردند.[۲۴]
۱۰. درغگوئی وی در حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای بدبینی به زینب بنت جحش
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از خانه زینب به خانه عایشه رفت، در حالی که شربتی از عسل نوشیده بودند. عایشه به آن حضرت گفت: از دهان شما بوی مغافیر (گیاهی بدبو) میآید. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اینطور نیست او به من شربتی از عسل دادهاست، در این هنگام (برای از بین رفتن نقشه عایشه) آیه نازل شد که چرا چیزی را که خداوند بر تو حلال کرده تو برخودت حرام میکنی.[۲۵]
۱۱. فخرفروشی حفصه و عایشه نسبت به صفیه بنت حی
روزی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) صفیه را دید که گریه میکند، از علت آن پرسیدند؛ گفت: عایشه و حفصه از من عیب جوئی میکنند (به او میگفتند ای دختر یهودی). پیامبر فرمود: چرا نگفتی پدرم هارون و عمویم موسی و همسرم محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است.[۲۶] همچنین وقتی رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) در لحظات آخر عمر بود، صفیه بسیار ناراحت بود و آرزو میکرد که او به جای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در حالت احتضار باشد. این سخن صفیه از طرف برخی (عایشه و..) حمل بر تظاهر و ریا شد. اما پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در آن حالت فرمود : صفیه حقیقت را ابراز میکند.
۱۲. کتک کاری با سوده بنت زمعه
روزی عایشه دید سوده این شعر را میخواند: قبیله تیم و عدی (کنایه از ابوبکر و عمر) به دنبال این هستند که برای خود همپیمانانی (برای غصب خلافت). بیابند. عایشه به حفصه گفت که او دارد به من و تو کنایه میزند و به همین دلیل سوده را به باد کتک گرفتند.[۲۷]
۱۳. توهین به خوله و ملیکه
خوله دختر حکیم خودش را برای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بدون مهریه بخشید؛ اما عایشه مانع از این ازدواج شد و گفت: آیا برای یک زن خجالت آور نیست که خود را به مردی ببخشد و بدون مهر خواستار همسری او شود.[۲۸] ملیکه دختر کعب نیز بعد از فتح مکه با تیغ حسادت عایشه برخورد نمود و به او گفت: آیا خجالت نمیکشی از اینکه با قاتل پدرت ازدواج کردی.[۲۹]
نکته
عایشه دختر ابوبکر چنین زندگانی پرماجرائی در دوران حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) داشت و بعد از آن حضرت از بزرگترین فتنهگرانی شد که سیاستهای ضد ولایت را رهبری میکرد. فتنه جمل از بزرگترین معضلاتی بود که با حضور او به نبردی خونین تبدیل شد و مصیبتی بر دامن جامعه اسلامی نشاند. کردار و حسادتهای عایشه مقدمهای برای شناخت اعمال وی در فتنه جمل است.[۳۰]
در پاسخ به این سوال شما: آیا ایشان نمیدانستند که او بعدها فتنههای بسیار به پا خواهد کرد و دشمن درجه یک اهل بیت خواهد شد؟ باید گفت:
اینکه پیامبران و ائمه علیهم السلام علم غیب داشتند ، از ضروریات مذهب تشیع است و با دلایل قطعی از کتاب و سنت و عقل اثبات شده است ؛ از جمله میدانستند که کی شهید میشوند ، چه کسی آنها را به شهادت میرساند و چه اتفاقاتی بعد از آنان می افتد و ... اما باید به این نکته اساسی توجه کرد که پیامبران و ائمه علیهم السلام در زندگی اجتماعی خودشان وظیفه داشتند که همانند انسانهای معمولی رفتار کنند و وظیفه نداشتند که به علم باطنی و دانشی که خداوند به آنها اعطاء کرده بود ، عمل کنند ؛ مثلاً پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله با این که علم غیب داشتند ؛ اما در قضاوتهای خود در بین مردم به علم غیب عمل نمیکردند ؛ بلکه بر طبق موازین شرعی ، از مردم شاهد و بینه میخواستند و شاهد و بینه بر طبق ادعای هر کس بود ، به نفع او رأی میداد ؛ چنانچه مرحوم کلینی رحمت الله علیه در کتاب شریف کافی این روایت صحیح السند را نقل میکند که پیامبر فرمود : من در میان شما با استناد به شاهد و یمین قضاوت میکنم . برخی از شما در اثبات ادعای خود از دیگری زیرکتر است ؛ پس هر کدام از شما اگر از مال برادرش چیزی را به سود او گرفتم و به او دادم ( در حالی که خود شما میدانید که مال شما نیست ) آن مال همانند پارهای از آتش است. (الکافی - الشیخ الکلینی - ج ۷ - ص ۴۱۴ . تهذیب الأحکام - الشیخ الطوسی - ج ۶ - ص ۲۲۹ و ...)
مقصود این است که من وظیفه ندارم بر طبق علم باطنی خودم که خداوند به من داده است ، در میان شما قضاوت کنم ، من بر طبق بینه ، شاهد و یمین قضاوت میکنم و هر کس بر ادعای خویش دلیلی داشت به سود او رأی خواهم داد ؛ چه آن شخص راست بگوید یا دروغ ؛ اما اگر کسی (با شیطنت) زرنگتر بود و توانست مال برادرش را به ناحق غصب کند ، آن قطعه از مال برای او قطعهای از آتش جهنم خواهد بود .
در نتیجه با توجه به این حدیث و امثال آن متوجه شدید که پیامبر اکرم وظیفه داشتند که همانند مردم عادی و همانند یکی از آنها زندگی کند . اگر قرار باشد که پیامبر و ائمه معصومین به علم الهی خود مسائل آینده را حل کنند نظام اجتماعی که خداوند خواهان آن بود به هم می خورد .
ضمن اینکه پیامبر اکرم و ائمه معصومین برای تمامی مردم در تمامی شئونات زندگی الگو و نمونه هستند و مردم نیز وظیفه دارند که به آن بزرگواران اقتدا کرده و از نحوه زندگی آنها الگو برداری کنند ، اگر قرار باشد که آنها زندگی غیر عادی داشته باشند و بر طبق علم غیب رفتار کنند ، نمیتوانند برای مردم الگو باشند و مردم نمیتوانند از آنها الگو برداری کنند .
بعد از بررسی این موضوع حال می پردازیم به اصل بحث و آن اینکه ازدواج پیامبر با عایشه و حفصه و پذیرش اسلام امثال بنی امیه هم از همین قبیل است یعنی با اینکه پیامبر می دانست که این ازدواج چه عواقبی را در پیش دارد ولی مامور به اجرای ظواهر بود گو اینکه در بسیاری از موارد دیگر هم حضرت از علم غیب خود برای پیشبرد اهدافش استفاده نکرد و فقط زمانی استفاده می کرد که وحی الهی ایشان را امر به اجرای آن می فرمود. در نتیجه پیامبر نمی توانست مسلمانان را از یکدیگر جدا کرده و خوب و بد را علنا معرفی کند، ایشان تنها مامور بود که مفاسد و منافع و عواقب خوبان و بدان را گوش زد کند و سعی در هدایت آنان داشته باشد لذا می بینیم که وقتی ابوبکر و عمر و بنی امیه و امثال آنان اسلام می آورند پیامبر اسلام آنان را قبول می فرماید. در غیر این صورت اگر پیامبر در آن شرایط سخت صدر اسلام اگر به گلچین کردن مسلمانان واقعی از غیر واقعی می پرداخت به هیچ وجه اسلام در زمان کوتاه چنین گسترش پیدا نمی کرد و اهداف عالی آن حضرت از بین می رفت.
همچنین به این نکته هم توجه داشته باشید که اگر این خلفا و حامیان آنان می گذاشتند که نهال اسلام به دست صاحبان اصلی آن بیفتد تمام کسانی که اسلام اختیار کرده بودند به تدریج هر چه عمیقتر با اسلام آشنا شده و اسلام در عمق جان و روح آنان جای میگرفت، چون وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت نهال اسلام تازه جان گرفته بود و بسیاری از مسلمانان تازه به دین اسلام گرویده بودند و هنوز با احکام و اعتقادات اسلام آشنایی نداشتند و لذا این نهال به مراقبت و پرورش اهل آن نیاز داشت که متاسفانه این نهال را از صاحبش ربودند و به بیراهه کشاندند.
به علاوه اینکه اگرچه بسیاری از مردم آن زمان تازه مسلمان بودند یا به ظاهر مسلمان شده بودند ولی همین اسلام ظاهری هم سبب می شد که بسیاری از قبایل دیگر که هنوز مسلمان نشده بودند با دیدن این جریانات به اسلام گرایش پیدا کنند چون می دیدند که تمام قبایل و همسایگان آنان به تدریج در حال اسلام آوردن بودند و نیز مبلغان پیامبر در تمام سرزمینهای جزیره العرب و غیر آن در حال ترویج اسلام هستند لذا برای عقب نماندن از قافله هم که شده اسلام می آوردند و همین باعث گسترش اسلام می شد، حال شاید بگویید این اسلام چه فایده ای می تواند داشته باشد؟ در جواب میگوییم اگر می گذاشتند که خلافت به اهلش برسد، ائمه معصومین علیهم السلام به محکم کردن عقاید این تازه مسلمانان یا مسلمان نماها می پرداختند و با تعلیم اسلام واقعی در فرصت مناسبی که بعد از پیامبر داشتند می توانستند بنیادهای فکری این تازه مسلمانها را محکم کنند و با کار هم اسلام گسترش پیدا می کرد و هم عقاید مردم محکم و قوی می شد. ولی متاسفانه می بینیم که خلفا نتوانستند این وظیفه مهم را انجام دهند و فقط به کشورگشایی ادامه دادند و در نتیجه همان تازه مسلمانان قبلی هم در دین اسلام استوار نماندند و اسلام از مسیر واقعی آن فاصله گرفت.
پی نوشت:
[۱] - نویری، شهاب الدین؛ نهایة الأرب فی فنون الأدب، قاهره، دارالکتب و الوثاق القومیه، ۱۳۲۳هـ ق، اول، ج ۱۸، ص ۳۶۱
[۲] - واقدی، محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیة، دوم، ۱۴۱۸، ج۲، ص ۱۵۷
[۳] - صالحی دمشقی، محمد بن یوسف؛ سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیر العباد، بیروت ، دار الکتب العلمیه، اول، ۱۴۱۴، ج ۹ ، ص ۷۰
[۴] - کلینى، محمد بن یعقوب؛ الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة ، ۱۳۶۵ش، ج۳،ص۲۹۹
[۵] - صالحی دمشقی، محمد بن یوسف؛ پیشین، ج ۸ ، ص ۱۰۶و عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابة، بیروت، دارالکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۵هـ ق، ج ۸ ص ۲۳۱
[۶] - صدوق، محمد بن علی بن بابویه ؛ من لایحضره الفقیه، قم ، انتشارات جامعه مدرسین ، ۱۴۱۳هـ ق، ج۱، ص ۲۴۷و طریحی، فخرالدین؛ تهران، نشر مرتضوی، سوم، ۱۳۵۷ش،ج۴، ص ۲۹
[۷] - دیلمی، حسن بن ابى الحسن ؛ إرشاد القلوب، انتشارات شریف رضى، ۱۴۱۲ هـ ق، ج۲، ص ۳۳۸
[۸] - مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار ، بیروت، موسسة الوفا، ۱۴۰۴ هـ ق، ج۳۰، ص۱۹
[۹] - کلینى، محمد بن یعقوب؛ پیشین، ج۱، ص ۳۰۰
[۱۰] - فتال نیشابوری، محمد بن حسن؛ روضه الواعظین، قم، انتشارات رضی، بیتا، ج ۲ ص ۲۶۹ و عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابة، بیروت، دارالکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۵هـ ق، ج ۸ ص۱۰۳و حلبی شافعی، ابوالفرج؛ السیره الحلبیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، دوم، ۱۴۲۷هـ ق، ج ۳، ص ۴۴۰
[۱۱] - عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابة، بیروت، دارالکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۵هـ ق، ج ۸،ص ۳۳۹ و دمشقی، ابن کثیر؛ البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، بیتا، ج ۳ ، ص ۱۲۸
[۱۲] - نویری، شهاب الدین؛ پیشین، ج ۱۸، ص ۱۷۲و ۲۶۱ و ابنطاوس، علی بن موسی؛ الطرائف، قم، چابخانه خیام، ۱۴۰۰هـ ق، ج۱، ص ۲۹۱
[۱۳] - هلالى کوفى، سلیم بن قیس؛ کتاب سلیم بن قیس، قم ، انتشارات الهادی، ۱۴۱۵ هـ ق، ص ۷۴۷
[۱۴] - طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الامم والملوک، بیروت، دارالتراث، دوم، ۱۳۸۷هـ ق، ج۵، ص ۱۵۰
[۱۵] - معتزلى، ابن ابى الحدید؛ شرح نهج البلاغة، قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشى، ۱۴۰۴ هـ ق،ج۹، ص ۱۸۹
[۱۶] - صدوق، محمد بن علی بن بابویه ؛ الخصال، قم ، انتشارات جامعه مدرسین ، ۱۴۰۳هـ ق، ج۲، ص۴۰۵و
[۱۷] - معتزلى، ابن ابى الحدید؛ پیشین، ج۹، ص۱۹۳
[۱۸] - واقدی، محمد بن سعد؛ پیشین، ج ۸، ص ۱۷۱و ج ۱، ص ۱۰۹
[۱۹] - قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم؛ تفسیرالقمی، قم، موسسه دارالکتاب ، ۱۴۰۴هـ ق، ج۲ ، ص۹۹و ۳۱۸ و نوری، میرزاحسین؛ مستدرک الوسائل، قم، موسسه آل البیت، ۱۴۰۸هـ ق، ج ۱۸، ص ۷۶
[۲۰] - واحدی نیشابوری، علی بن احمد؛ اسباب النزول، بیروت، دارالکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۱هـ ق، ص ۴۰۹ و نباتی بیاضی، علی بن یونس؛ الصراط المستقیم، نجف، کتابخانه حیدریه، ۱۳۸۴هـ ش، ج ۲ ص ۳ و ابن طاوس، احمد بن موسی؛ عین العبرة، قم، انتشارات دار الشهاب، بیتا، ص ۴۴
[۲۱] - صالحی دمشقی، محمد بن یوسف؛ پیشین، ج ۹، ص ۷۰ و شهرستانی ، سید علی ؛وضوء النبی، مشهد، موسسه جواد الائمه عیه السلام، دوم، ۱۴۱۶، ج ۱، ص ۲۳۷
[۲۲] -
[۲۳] - نوری، میرزاحسین؛ پیشین، ج۴، ص ۳۷۸ و اشعری، احمد بن محمد بن عیسی، نوادر اشعری، قم، مدرسه امام مهدی(عج)،۱۴۰۸هـ ق، ص ۱۰۳و کلینى، محمد بن یعقوب؛ پیشین، ج ۵، ص ۴۲۱
[۲۴] - ابن شهر آشوب، محمد؛ المناقب، قم، موسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹هـ ق، ج۱، ص۱۶۰و طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الامم والملوک، بیروت، دار التراث، دوم ، ۱۳۸۷هـ ق، ج ۱۱، ص ۵۹۶ و عسقلانی، ابن حجر؛ پیشین، ج ۸، ص۲۰و ۳۲۰و مقریزی، تقی الدین؛ امتاع الاسماء، ، بیروت، دارالکتب العلمیة، اول، ۱۴۲۰هـ ق، ج۶، ص ۱۰۱و النجاح الطائی، السیرة النبویه، بیروت، موسسة البلاغ، اول، ۱۴۲۲هـ ق، ج ۲، ص۱۴۱
[۲۵] - ابن طاوس، علی بن موسی؛ پیشین، ج۱، ص ۲۹۴و سوره تحریم، آیه ۱و قرطبی، ابن طلاع؛ اقضیة رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۲۶هـ ق، ص ۷۵ و
[۲۶] - واحدی نیشابوری، علی بن احمد؛ پیشین، ص ۴۱۰ و قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم؛ پیشین، ج۲، ص۳۲۱
[۲۷] - شهرستانی ، سید علی ؛ وضوء النبی، مشهد، موسسه جواد الائمه عیه السلام، دوم، ۱۴۱۶ هـ ق، ج ۱، ص ۲۳۷
[۲۸] - مجلسی، محمد باقر؛ پیشین، ج ۲۲، ص ۱۸۰
[۲۹] - عسقلانی، ابن حجر؛ پیشین، ج۸، ص ۳۲۰
[۳۰] - برای آشنائی بیشتر به مقاله عایشه درفتنه جمل رجوع شود.