متن ادبی «خاندان خورشید»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

به پنج خورشید سوگند! به پنج ماه، به پنج آسمان، به پنج دریا!
... نه! این‏ها خاندان نفرین نیستند؛ همیشه هر چند با دلِ خون، به این جماعت گستاخ دعا می‏کنند.
امّا آمدند تا کسی نگوید این محمد صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله است که نمی ‏آید؛ محمد صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله می‏ترسد. آمد و با خود آورد همه هستی‏ اش، همه دلخوشی سال‏ های زندگی و نتیجه تمام تلخی‏ ها و شادی ‏هایش را. می‏ آید، استوار، و دو ماه و دو ستاره با او می ‏آیند: فاطمه و علی، حسن و حسین؛ و آسمان چشم‏ هایش را می‏ بندد، زمین می‏لرزد، ابرها در خروش، و بادها گوش که از زبان عشق چه بیرون خواهد آمد.
کدام هیمنه‏ ای پاسخ این همه جلال را خواهد داد؟ کدام کهکشان می‏تواند زیر نگاه این جماعت استوار از هم نپاشد؟ کدام کوه، هیبت گام‏ های مهربان امّا محکم این پنج گنج را تاب خواهد آورد؟
باران بی‏ وقفه‏ ای است که دنیا را توفان نوح، غرق خواهد کرد.
گویی تجلی خدایند در طور، آن جا که «لن ترانی» پاسخ موسی می‏شود.
می ‏آیند، و زمین و زمان همه تن چشم شده است دیدن تجلی‏شان را.
دست نگه دارید! ما دُعا و نفرین نمی‏کنیم! این‏ها که می ‏آیند، یعنی همه نور، همه خدا؛ ما به رویش خدا در این بی‏کرانگی ایمان آوردیم. نفرین نکنید که دُعای شما دامن تمام تاریخ را می‏گیرد! نفرین نکنید، هر چند زخم ‏های بسیار دارید. نفرین نکنید... و سکوت می‏کنند و به احترام، واپس می‏کشند...

امیر مرزبان