از تمام آسمان ها صدایت را میشنوم و نجوای شبانگاهی ات را با گونه های خیسی که عطش روزهای نیامده را سیراب میکند.
از تمام آسمان ها، رد گام های مهربانت را به چشم میکشم. کعبه در پوست خود نمیگنجد، دلش برای میلاد توست که می تپد.
نجوای ملایم ملائک، در نسیم شناور است و کعبه، آغوش گشوده توست تا آمدنت را از شور سال های مقابل آکنده کند.
می آیی تا نخل های جهان، به شانه های ستبرت تکیه دهند.
می آیی تا چاه، زمزمه غربتش را برای تو موج بزند.
می آیی تا از سوز شبانگاهی ات، کائنات را به لرزه درآوری و در کوچه های غبارآلود آسمان، ولوله بیندازی.
می آیی و کعبه، سرشارتر از همیشه، منتظر میلاد توست!
چشم هایت را میگشایی تا سالها رنج سرشارت را در چاه، اشک بریزی.
می آیی تا نجوای کبود فاطمه را بشنوی و صبرت در تمام کناره ها منتشر شود.
می آیی و صدای قدم هایت را خوب میشناسند یتیمان کوفه.
کعبه در هوای خورشیدی ات نفس می کشد.
دریچه های روز، باز میشوند و ملائک، کِل میکشند و تو چشم میگشایی. روبه روی خاک و این همه نامردی در مقابلت قد میکشد. روز، به یمن نگاهت برمیخیزد و به سماع می نشیند.
زمان، شتاب گرفته است و تو در آغوش مادر آرام شده ای تا فردا، کوچه های سرشار از شیطان، از صلابت گام هایت خواب آشوب شوند.
کعبه، طلوعت را فراموش نمیکند، ای که دست های مهربانت، ستون استوار عدالت! تو، تمام سالیان کودکی ات را هم مرد زیسته ای.
حمیده رضایی
متن ادبی «در هوای خورشیدی ات»
- بازدید: 5333