سنگینی قدم های مادرت، یادم می آید و بال بال زدن دیواری که با تکبیرة الاحرام ولادتت، آرام و سربلند، قامت بست؛ آنگونه که هیچ سنگی، نمازش را نخواهد شکست.
نخواهد شکست دیواری که تو از آن گذشته ای.
معصومیت و عطوفت دستانت را بارها دیده ام که بدر و احد و خندق را پشت سر گذاشتند، گره از کار فرو بسته خیبر گشودند، به سوی بی کسی و چاه و نخلستان قد کشیدند، از سلام های بی جواب رد شدند و به حوالی هولناک جمل و نهروان و صفین رسیدند.
یا امیرالمؤمنین قلبهای غریب!
در من که هنوز پا برهنه به طور نهج البلاغه ات نیامده ام، تا همیشه بدرخش!
رقیه ندیری