گمان نیست؛ حقیقت است.
عشق آفریده شد؛ فقط به خاطر لبخندهای محمد صلی الله علیه وآله وسلم ، فقط به خاطر نگاه علی علیه السلام .
عشق آفریده شد، تا باران عاطفه ببارد و «عطر لا فتی» مشام خاک را با بهشت پیوند دهد!
عشق آفریده شد، تا تندیس آدم خاکی با «نور» درآمیزد و رنگین کمان، رنگ های خود را با احساس سبز مولا علیه السلام صفا بدهد!
عشق آفریده شد، تا مفهوم «لا فتی الاّ علی علیه السلام » در قاموس زبانها و زمانها، حتی در لهجه نورانیِ آسمانها، تفسیر شود و روح جوانمردی مولا علیه السلام تنها به فضای کوفه و کوچه های بی نان و خرما، محدود نگردد!
عشق آفریده شد: که «اَوّل العلم مَعْرِفَةُ الْجَبّار» را، گلها و گلستانها، رودها و دریاها، چشمه ها و ابرها، جلگه ها و دشت ها و شاخه ها و برگ ها، از کسی بیاموزند که شایسته ترین تفسیر «قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤمِنُون» است!
عشق آفریده شد، تا کسی باشد و بتواند حتی با خدای خود، از تمام عاشقانگی هایش.
فَهَبْنی یا الهی و سَیِّدی و مَولایَ و رَبّی صَبَرْتُ عَلی عَذابِکْ. فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَلی فِراقِکَ. «ای معبود من! ای آقا و مولا و پروردگار من! گیرم که من بر عذاب تو صبر کنم، چگونه میتوانم به دوری تو طاقت بیاورم»!
عشق آفریده شد، تا بتوان «کمیل»، دارویی برای دلتنگی های «فدک» باشد، تا «صباح»، سپیده ای باشد بر تاریک نای غصه های «جمل» و تا «مناجات»های مسجد کوفه، درنگی باشد بر نگرانی های «صفین»!
... و عشق آفریده شد، که دل خستگان دست بسته روزگار، با تمام وجود فریاد زنند: یا مُحَمّد صلی الله علیه وآله وسلم یا عَلی علیه السلام ؛ یا عَلیُّ یا مُحَمّد؛ اِکفِیانی فَاِنَّکُما کافِیان وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِران
عشق آفریده شد، تا بتوان «سیمای ولی» را در آیینه وحدت تماشا کرد و سرا پا مجذوب اشراق نگاهش شد؛ نگاهی که در مردمک زلالش، خدا را، مردم را، دنیا و آخرت را؛ حتی تمام هستی را دید و جواب سئوال های خود را گرفت!
نه بشر توانمش گفت، نه خدا توانمش خواند *** متحیّرم چه نامم، شهِ مُلک لافتی را
سید علی اصغر موسوی