«از آغاز سرما بر حذر باشید و پایانش را پذیره شوید. همانا که سرما با بدن ها همان میکند که با درختان. آغازش میسوزاند و پایانش میشکوفاند.»
برای اولیای خدا، دنیا و رنگارنگی اش، سراسر رمز است؛ رمزی برای کشف رازی نامکشوف که از چشم ها و گوش ها پنهان است و جز در آیینه جانهای صاحبدلان به تماشا در نمیآید.
شب و روز، زمین و آسمان و تابستان و زمستان و... پرده های راز آفرینشند.
شب که پرده نیلی اش را بر گستره افق میگسترد و ستارگان، چونان دریچه هایی به عالم نور درخشیدن آغاز میکنند، دیده دل عارف باز میشود و انوار جمال الهی را به تماشا مینشیند و در خلسه معرفت فرو میرود.
و روز که پرده شب را میشکافد و زمین خداوند را به سفره روشنایی مهمان میکند، عارف بر این خوان مینشیند و از بساط حیات، لقمه بر میدارد.
بهار و تابستان و پاییز و زمستان نیز که طیف رنگ رنگ حیاتند، مجلای ظهور رازهای بیکران هستی میشوند.
... و این علی علیه السلام است که پرده از این رازها بر میدارد و از کلمات آسمانی اش، پنجره ای برای تماشای حقیقت زمستان میگشاید.
زمستان، فصل مرگ است؛ امّا نه آن مرگ که پایان فصل دنیوی حیات و آغاز فصل برزخی آن است؛ مرگی در عین حیات. مرگی که درختان را در بر میگیرد و ردای سبزشان را از تن بیرون میکشد تا پس از مرگی سپید، آنها را آماده جامه ای سبزتر کند.
زمستان، یاد آور مرگ آدمی است و بهار، یاد آور قیامت که سر آغاز حیات سبز ابدی است.
و این علی است که پرده از راز آفرینش بر گرفته است:
«تَوَقّوا البَردَ فی أوّله، و تلّقوه فی آخره. فإنّه یَفعلُ فی الابدان کفِعلِه بی الأشجار أوّلُهُ یُحرق، و آخره یُورق».
امید مهدی نژاد