متن ادبی «رمز و راز هستی»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

«از آغاز سرما بر حذر باشید و پایانش را پذیره شوید. همانا که سرما با بدن‏ ها همان می‏کند که با درختان. آغازش می‏سوزاند و پایانش می‏شکوفاند.»
برای اولیای خدا، دنیا و رنگارنگی‏ اش، سراسر رمز است؛ رمزی برای کشف رازی نامکشوف که از چشم ‏ها و گوش ‏ها پنهان است و جز در آیینه جان‏های صاحبدلان به تماشا در نمی‏آید.
شب و روز، زمین و آسمان و تابستان و زمستان و... پرده ‏های راز آفرینشند.
شب که پرده نیلی‏ اش را بر گستره افق می‏گسترد و ستارگان، چونان دریچه‏ هایی به عالم نور درخشیدن آغاز می‏کنند، دیده دل عارف باز می‏شود و انوار جمال الهی را به تماشا می‏نشیند و در خلسه معرفت فرو می‏رود.
و روز که پرده شب را می‏شکافد و زمین خداوند را به سفره روشنایی مهمان می‏کند، عارف بر این خوان می‏نشیند و از بساط حیات، لقمه بر می‏دارد.
بهار و تابستان و پاییز و زمستان نیز که طیف رنگ رنگ حیاتند، مجلای ظهور رازهای بی‏کران هستی می‏شوند.
... و این علی علیه ‏السلام است که پرده از این رازها بر می‏دارد و از کلمات آسمانی ‏اش، پنجره ‏ای برای تماشای حقیقت زمستان می‏گشاید.
زمستان، فصل مرگ است؛ امّا نه آن مرگ که پایان فصل دنیوی حیات و آغاز فصل برزخی آن است؛ مرگی در عین حیات. مرگی که درختان را در بر می‏گیرد و ردای سبزشان را از تن بیرون می‏کشد تا پس از مرگی سپید، آن‏ها را آماده جامه ‏ای سبزتر کند.
زمستان، یاد آور مرگ آدمی است و بهار، یاد آور قیامت که سر آغاز حیات سبز ابدی است.
و این علی است که پرده از راز آفرینش بر گرفته است:
«تَوَقّوا البَردَ فی أوّله، و تلّقوه فی آخره. فإنّه یَفعلُ فی الابدان کفِعلِه بی الأشجار أوّلُهُ یُحرق، و آخره یُورق».

امید مهدی نژاد