هنر این است که در ایام سختی هاشم باشی

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

هاشم !
عمرو سید قریش بود؛ جوان، زیبا و بزرگوار. به او القاب فراوانی داده بودند (عُلی: بلند مرتبه - قمر: ماه - بدر: ماه شب چهارده). مکه دره ای بی آب و علف بود و درآمد مردمان آن از آمد و رفت کاروانها.
قحط سال شد. کاروانها هم به مکه نیامدند. مردم گرسنه ماندند. از گرسنگی تکیده شدند و شاید برخی مردند.
عمرو شمار زیادی از شترانش را به شام برد. بسیاری از آنها را فروخت. با پولشان آرد خرید. بر شترهای باقی مانده بار کرد و به مکه بازگشت. گفت زنان نان پختند. گفت از شترانی که برایش مانده بود، سر بریدند. با گوشت شترها غذا پختند و در ظرف هایی بزرگ ریختند. عمرو خود نشست؛ نانها را شکست و در کاسه های غذا ریخت. ترید درست کرد. مردان، زنان، پیران و کودکان گرسنه پیش آمدند. بر سفره عمرو نشستند و سیر برخاستند. این کار روزهای بعد هم ادامه یافت. عمرو مردم خود را از خطر مرگ رهایی داد. پس شاعری در باره او سرود:

عَمروُ العُلی هَشَمَ الثّرِیدَ لِقومه
و رِجالُ مکة مُسنتون عِجاف

«عمرو العُلی برای قومش نان شکست و ترید کرد، در حالی که مردم مکه قحطی زده و تکیده بودند».

قریش از آن پس القاب بزرگ و بلندی را که به رئیس خود داده بودند، رها کردند و او را که «هشم الثرید لقومه» (برای قوم خود نان شکسته) و گرسنگان را اطعام کرده بود، «هاشم» نامیدند؛ یعنی شکننده نان.
هاشم پدر عبدالمطّلب و جدّ بزرگ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. این که «بنی هاشم» در تاریخ به بزرگی و بزرگواری سرشناس شدند، افزون بر ظهور پیامبری از میان آنان، در چنین آقایی ها و بزرگ منشی هایی ریشه داشت.
اکنون سال قحط و بلاست. در این هنگامه سختی، بسیار کسان هستند که اگر از خانه بیرون آیند، شکار بیماری می شوند و اگر در خانه بمانند، شرمسار خانواده.
راستی آیا زمان آن نرسیده تا شترداران بزرگ (که در واقع امانتداران مردم اند) شترها را بفروشند و کار درماندگان را سامانی دهند؟

ماهروز / دکتر عبدالرحیم قنوات