آخرين حربه، همين نقشه شوم است. اينكه از هر قبيله دستى در ريختن خون رسول شريك باشد تا قريش، قدرت انتقام نداشته باشند. بيچاره اصحاب شيطان كه عبث ره مىپويند و غافلند از اينكه «واللّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ.» مكر خدا را پيش از اين خدا بر رسول خود افشا كرده است و پيامبر آن را بر يار وفادار خود على عليه السلام .
در بستر خورشيد
قرار است امشب على عليه السلام در بستر پيامبر بخوابد تا مشركين از خروج رسول الله صلى الله عليه وآله از مكه باخبر نشوند. خانه در محاصره كفار است و على عليه السلام آسوده و رها در بستر پيامبر... در چند قدمى مرگ... .
حوالى صبح، مشركان به خانه هجوم مى آورند و به بستر مى شتابند. على عليه السلام در بستر مى نشيند. شمشيرهاى عريان بر فراز سرش، تشنه خونند و او آسوده و صريح به چشمان خشمگين كافران مى نگرد.
فرياد مى زنند: «پس محمد صلى الله عليه و آله كجاست؟!»
با لبخندى از جنس يقين، پاسخ مىدهد: «مگر او را به من سپرده بوديد كه سراغش را از من مى گيريد؟!» هنوز شمشيرها در غلاف فرو نرفته اند كه كفار، شكست دوباره خود را به هم اعتراف مى كنند.
هديه خداوند
مباهات خداوند بر فرشتگان، حديثى ديگر است: «از مردم كسى هست كه جان خويش را در راه رضايت خداوند مى فروشد و خدا بر بندگان مهربان است».
جبرئيل اين آيه را بر رسول نازل كرده است تا شأن على عليه السلام را در ليلةالمبيت و مقامى را كه در آسمان تجلى داده است، به ثبت برساند. گرچه پيامبر از ازل بدين شبِ ايثار واقف بود.
محبوبه زارع