اين يك قاعده كلى است: هر جا كه على عليه السلام باشد، رخدادى جاويد هست. امشب نيز نفس هاى متبرك على عليه السلام ، حادثه اى سبز را رقم زده است.
در بستر امشب، تنها رشادت على عليه السلام بيدار است و پهن دشت شب را اشتياق على عليه السلام به پيامبر پر كرده است. دل باختگى هاى على عليه السلام ، پيامبر را بدرقه كرده است به سوى انتشار آيين روشن.
هجرت، در سايه فداكارى هاى امير ايثار، بر قدوم مبارك پيامبر بوسه مى زند. پيامبر هجرت مى كند با قلب تپنده على عليه السلام كه هميشه و هر جا همراهِ اوست.
شمشيرهاى نا اميد
از بذرهايى كه در دلِ امشب كاشته شده است، فردا حقيقتى به نام على عليه السلام بر خواهد خاست. نه، فردا دير است؛ همين نيمه هاى شب، شمشيرهاى نا اميد ابوجهلْ صفتان، طلوع على عليه السلام در بستر شب را مى بينند و از اين شرمزدگى، براى خود مرثيه مى سازند. فردا دير است. تازيانه هاى سهمگين امشب، دقايقى ديگر بر سر معاندان بدكيش فرود مى رود كه حساب كار دستشان باشد و بدانند تا على عليه السلام هست، جاى پيامبر خالى نمى ماند. بدانند كه «ليلةالمبيت»، ترجمان همه فداكارى هاست و حمايت على عليه السلام ، هماره پيرامون پيامبر خيمه زده است.
فردا دير است. همين امشب، با هزارتوى ظلمتش، براى مخالفان كافى است.
چهره شب، مقابل همه به يك حالت نيست. براى اين تيره انديشان، بسيار كارىتر از شمشيرهاشان عمل مىكند، تا با زخمى هميشگى و سرافكندگى بىشمار و دستى خالى باز گردند.
محمدكاظم بدرالدين