متن ادبی «معامله جان با خدا»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

چند سال گذشت از آن روزی که محمد امین، برای نخستین ‏بار، بر فراز تپه‏ های ام القرا ایستاد و با شانه ‏های محکم رسالت و با ندای رسای نبوت، یگانگی خداوند را فریاد کرد و مردمان را فراخواند تا شهادت دهند به یکتایی پروردگار؛ چند سال پر از بیم و امید، پر از لحظه‏ های تنگ و تاریک و خسته و زخمی، سال‏هایی که با ریختن خاکروبه بر سر و روی رحمة للعالمین و با پرپر شدن نفس ‏های یاسر و سمیه زیر سنگ ‏های شکنجه گذشت؛ سال‏های تهی دستیِ شعب ابی‏طالب و گرسنگی خاندان پیامبر و آزار و طعنه ‏های کفار و اشراف مکه... .
لحظه ‏هایی که انگشت‏ های سخره عناد، به نماز ایستادن محمد و علی و خدیجه را نشانه می‏گرفت و صدای قرآن خواندن رسول را جاهلان پنبه در گوش، طفره می‏رفتند... .
پس از این همه صبر و شکیبایی محمد صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله ، آنان که خدا، مُهر بر دل‏هایشان ننهاده بود و امید به رستگاری‏شان می‏رفت، ایمان آوردند و در رکاب پیامبر و در سایه امن لطف او خیمه زدند و آنان که مصداق «فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ» بودند و «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ» از راه بیراهه خویش بازنگشتند و از هیچ آزاری فروگذار نکردند.
فتنه ‏های شبزدگان به آنجا رسید که قصد جان رسول خدا را کردند.
پیامبر، در شبی دور از چشم‏ های نامحرم کفار، از مکه به سمت مدینه روانه شد و امیرالمؤمنین، علی علیه ‏السلام ، جان خویش را بر سر دست گرفت و در بستر رسول، به استقبال تیغ ‏های برهنه ‏ای رفت که به قصد جان محمد صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله ، شبانه به خانه او هجوم آوردند. علی علیه ‏السلام با هر چه اشتیاق، این خطر را به جان پذیرفت و تنها بر زبان آورد: یا رسول اللّه‏! آیا در این صورت، شما در امان خواهید بود؟
و پروردگار پاسخ داد: «از مردم کسانی هستند که جانشان را با پروردگار معامله می‏کنند تا رضای او را به دست آورند...».
هجرت
مهاجرین به مدینه رسیده بودند و بازو به بازوی انصار انتظار رسول اللّه‏ را می‏کشیدند. پس از شب‏ هایی که بر پیامبر در غار گذشت و او در آغوش مهر خداوند، از هر گزندی ایمن ماند، به مدینه رسید. در مکه، حجت خدا بر مردم تمام شده بود. پیامبر و آنان‏ که به او ایمان آورده بودند، دیگر از فتنه ‏گری‏ های ابوسفیان و جماعتش آرامش نداشتند. چنین شد که به حکم پروردگار، راه هجرت را برگزیدند: «ای بندگان مؤمن من! همانا زمین من گسترده است. پس تنها مرا بپرستید».
و در آن سرزمینی که برای عبادت من آرامشی در آن حکم ‏فرما نیست، سکنی نگزینید.
در سرزمین مدینه، صورت ‏های مشتاق، پیامبر را چون نگین انگشتر دربرگرفتند و سال‏ های ریشه دواندن درخت تناور اسلام آغاز شد.
هجرت به مدینه سرآغاز فصل تازه‏ ای بود در تقویم رسالت محمد مصطفی. در آغوش استقبال مهاجرین و انصار و در توافق و پیمان همبستگی اهالی مدینه با رسول خدا، اسلام نورسیده و نونهال، بیش از پیش در تمام جزیرة‏العرب سایه گسترانید و این استحکام، دست‏مایه آن شد که پس از ده سال، مسلمانان به رهبری رسول خدا به فتح مکه رسیدند و وعده ‏های پروردگار تحقق یافت.
«همانا پروردگار در عالم رویا به حقیقت به پیامبرش وعده داد که شما مؤمنان پیروزمندانه و ایمن، به مسجدالحرام داخل می‏شوید».

سودابه مهیجی