این بار، «هجرت» تنها ترک شهر و خانه از ظلم کفار مکه نبود؛ هجرت به مدینه، زایش دوباره انسانیت در کالبد خسته مردمان بود.
هجرت، آغاز فصل پربهاری از مکارم اخلاق بود و جوشش چشمه های ایثار و جانبازی بندگان خالص، در پیشگاه مخلوق.
در ظلمات کور شرک و برهوت بی سرانجام دور ماندن از معبود، خورشید درخشان اسلام، بر فراز تیغ هجرت، عالمتاب شد تا ایمان عمیق عمارها و سلمانها، جهان را مبهوت عظمت خویش کند.
هجرت، سرآغاز تاریخ شکوهمند آیین محمد صلی الله علیه وآله است؛ آیینی که نغمه های آسمانی قرآنش، قلب ملتها را با سرعت نور تسخیر کرد؛ آیین همان رسول عاشقی که بر هدایت انسانها، مشتاق و حریص بود، پیامبری که در تاریکخانه ذهن بشریت، چراغ پرنور هدایت و معراج و ملکوت برافروخت؛ پیامبری که کفار لجوج، نفوذ کلام ملکوتی و الهی اش را در قلب انسانها، سحر و جادو میخواندند؛ ولی نه سحر بود و نه جادو. جاری شدن آیه های نور بود که در حافظه روشن تمام دوران، جاودانه خواهد جوشید.
هجرت، شکستن حصار شیاطین و پرواز سروش آسمانیان از فراز مناره مدینة النبی بود.
یثرب، مشتاق تر بود
ضرب آهنگ انتظار زمین است که در قلب پرشور اهالی یثرب میتپد. نجوای گرم هدایت که سکوت سرد حرا را شکست، باید به اوج فریاد میرسید. سیزده سال پرمشقت از عمر رسالت، در شکنجه و تمسخر و کینه جاهلانه کفار مکه سپری شد. اینک، جوانه ایمانی که در شورهزار کفر سربرآورده بود، در ناباوری چشمان حیرت زده مشرکان، روز به روز تنومندتر میشد و شاخه های نورانیاش گسترده تر.
نقشه شومی در اوهام شیاطین بالید. عزم کردند نهال ایمان و حیات را از ریشه بخشکانند؛ ولی «وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ».
فرمان آمد که رسول آسمانی، راه مدینه در پیش بگیرد؛ که مردمانش عاشق ترند و بر هدایت، مشتاق تر.
اینک، یثرب چشم به راه قدوم بارانی رسول خداست تا قلب افسرده اش را به شادابی و سرزندگی «مدینة النبی بودن» پرطروات سازد.
ماه، به جای خورشید خوابید
چشمان حیرت زده ماه، بر نقطه ای از زمین جا مانده است. انگشت اشاره خدا، بر روی بنده ای مانده که اخلاص و ایثارش در حجم اذهان ملائکه نمیگنجد. امشب، «لیلة المبیت» است که نامش گره خورده است با نام بلند آوازه مولا علی علیه السلام .
گمانم این است که «لیلة المبیت»، مایه مباهات علی علیه السلام نیست؛ این علی علیه السلام است که نامش به این شب اعتبار بخشیده است؛ شبی که به افتخار ایثار علی علیه السلام ، در خاطره ستاره ها جاودانه مانده است و نامش، بر زبان آسمانیان، دهان به دهان گشته است! ندا آمد: «ای جبرئیل و ای میکائیل! کدامیک از شما حاضر است مقداری از عمر خویش را به برادرش ایثار کند؟» تردید در چشمان دو فرشته موج زد. «جان خود را فدای دیگری نماییم؟ چه امتحان بزرگی!» دو فرشته مقرب، سکوت کردند؛ یعنی که هیچ یک حاضر به ایثار جان نیستند. خدا به سمت نقطه ای بر زمین اشاره کرد. دیدگان اهل آسمان، به آن سوی چرخید. در نقطه ای پرنور، در سرزمینی که مکه میگفتندش، در خانه رسول محبوب خدا، جوانی، زیر نگاه تیز شمشیرها، بر جای پیامبر خفته بود. رایحه خوش ایمانش، هوش از سر ملائک برد. گفتند: «چه خوبست ببینیم این جوان کیست که عشق او را اهل آسمان مشق نتوانند کرد؟» بر زمین که فرود آمدند، در بستر پیامبر، ماه خفته بود؛ ماه نورانی، با قلبی سرشار از یقین و اخلاص. جبرئیل، سینه آسمان را شکافت و آمد تا کلام خدا را در گوش پیامبرش نجوا کند: «گروهی از مردم، با خدا معامله میکنند و برای رضایت خدا، جان خویش را فدا میکنند». نجوای آسمانی جبرئیل، در خاطره درخشان مکه پیچید و بر دوش کعبه تابید تا داستان ایثار و جانبازی علی علیه السلام ، بر زبان تمام عرشیان و فرشیان مکرر شود.
فاطره ذبیح زاده