پیامبر به صورتت لبخند میزند و دستان فاطمه اش را ـ میوه دلش ـ را به دستانت می سپارد و باز با تبسمش اولین هدیه پیوندتان را تقدیم میکند.
دستان فاطمه در دستانت قرار میگیرد و دعای پیامبر است که همراهی ات میکند. پا به پای همسرت به سمت خانه ات گام برمیداری و پیامبر همچنان با نگاه، بدرقه ات میکند... .
بر لبت تبسم رضایت است و در چشمانت برق امید.
به فاطمه نگاه میکنی، دلت گواهی میدهد که نیمه دیگرت را پیامبر به تو سپرده است.
به فاطمه نگاه میکنی و خود را خوشبخت ترین مرد عالم میبینی، «چه زوج خوبی! چقدر مکمل یکدیگرند این دو گوهر دریای کرامت، رأفت، لطف و سخاوت و عشق و...!»
در چشمان فاطمه ات میبینی زنی را که تکیه گاه دلتنگی های توست. در چشمان فاطمه ات میبینی امیدی را که... .
اما ناگهان اشک در چشمانت حلقه میزند؛ در چشمان فاطمه ات چه دیده ای که اینگونه دریای دلت به تلاطم افتاده است؟
امیر اکبرزاده