متن ادبی «عطر گام ‏هاى دردانه پيامبر»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

پيامبر، پيشاپيش فاطمه عليه السلام حركت مى‏كرد. جبرئيل و ميكائيل، سمت راست و چپش بودند. هفتاد هزار فرشته به دنبالش راه افتاده بودند تا عطر گام ‏هاى دردانه پيامبر، مشامشان را بنوازد.
ملكوتيان به وجد آمده بودند.
آفتاب، روى شانه مدينه دست گذاشته بود و ابرهاى كدر را طرد مى‏ كرد تا در روشنى، به خانه على عليه ‏السلام برسند.
اينجا خانه على ‏ست!
اينجا خانه على‏ ست!
همه آمده ‏اند، پيامبر، جبرئيل، ميكائيل...
حتى آنها كه پيامبر دست رد بر سينه ‏شان زده بود و در پاسخ خواستگارى‏ شان از فاطمه عليه السلام فرموده بود: «در انتظار فرمان خدا هستم».
همه آمده ‏اند:
فاطمه نيز آمده است؛ آمده است تا تپش لحظه‏ هاى مشتركش را در ساحت سرنوشت قدم بزند. آمده است تا شريك لحظه‏ هاى سخت تنهايى على عليه ‏السلام باشد.
آمده است تا در ازدحام نامرد شهر، گرد و غبار غربت على عليه ‏السلام را بكاهد. آمده است تا عظمت انسان را در آينه عصمت، به تصوير بكشد.
اگر على عليه‏ السلام نبود...
راستى اگر على عليه‏السلام نبود، چه كسى هم كفو فاطمه عليه السلام بود.
اگر على عليه ‏السلام نبود، پيامبر دست‏ هاى فاطمه را در دست كه مى‏ گذارد؟
اگر على عليه ‏السلام نبود، خورشيد وجود ريحانه پيامبر، در محراب قلب كدام بشر مى ‏درخشيد؟
امام صادق عليه‏ السلام مى‏ فرمايد: «اگر خداوند على‏ بن‏ ابيطالب عليه‏ السلام را نمى‏ آفريد، فاطمه عليه السلام را همسرى نبود».

نقى يعقوبى