محمّد صلی الله علیه وآله پیام آور رحمت بود تا خویش و بیگانه بر سفره مهر و محبّتش بنشینند و لقمه های هدایت برگیرند. اهل کتاب نیز بیگانه نبودند، پیروان برادران او بودند؛ تابعین زردشت و موسی و عیسی که ـ اگرچه به دعوی ـ اهل توحید بودند و خداوند اوستا و تورات و انجیل را به نیایش مینشستند.
و خداوند قرآن فرموده بود که سیمرغ آسمان رأفت، سایه بال های بلندش را از سر آنان نیز دریغ نکند.
امّا چه باید کرد با ناسپاسانی که در سایه سیمرغ مینشستند و به او سنگ میزدند؟
چه باید کرد با نمک ناشناسانی که بر خوان مینشستند و مهر میدیدند؛ امّا سفره را میدریدند و به روی صاحب سفره تیغ میکشیدند؟
چه باید کرد با فرزندان سامری که تیغ عداوت را از رو بسته بودند و یاران محمّد را از پشت خنجر زده بودند؛ با احباری که محمّد را میشناختند؛ همچنان که پسرانشان را، با شب پرستانی که آفتاب را میدیدند و زیر چادر انکار میخزیدند، با آنها که تورات را به قلم تحریف نگاشته بودند و دندان های کینه شان را زیر لبخند نفاق و زرق، پنهان ساخته بودند؟
و خداوند پیامبر مهر را به قهر فرمان داد.
فرمان داد که کتاب را بگذارد و شمشیر بردارد که پاسخ خیانت را باید به قهر و شدّت داد.
و آفتاب، یارانش را به محو سایه ها گسیل کرد. قلعه شب در برابر تیغ آفتاب قد علم کرد و به خاک نشست.
خیبر ویران شد تا کینه ای بر سر کینه های یهود افزون شود و آتش حسدشان چنان بر افروخته گردد که خاکستر ایمان سوخته شان هم به باد کفر و ناسپاسی رود و اینک پس از هزار سال، ماییم و قلعه تازه شبپرستان.
ماییم و انتظار فرزند حیدر، تا به یاری تیغ قهرش خیبر صهیون را نیز بر سر قلعه نشینانش ویران کنیم.
امید مهدی نژاد