متن ادبی «خیبر صهیون»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

محمّد صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله پیام ‏آور رحمت بود تا خویش و بیگانه بر سفره مهر و محبّتش بنشینند و لقمه ‏های هدایت برگیرند. اهل کتاب نیز بیگانه نبودند، پیروان برادران او بودند؛ تابعین زردشت و موسی و عیسی که ـ اگرچه به دعوی ـ اهل توحید بودند و خداوند اوستا و تورات و انجیل را به نیایش می‏نشستند.
و خداوند قرآن فرموده بود که سیمرغ آسمان رأفت، سایه ‏بال‏ های بلندش را از سر آنان نیز دریغ نکند.
امّا چه باید کرد با ناسپاسانی که در سایه سیمرغ می‏نشستند و به او سنگ می‏زدند؟
چه باید کرد با نمک ناشناسانی که بر خوان می‏نشستند و مهر می‏دیدند؛ امّا سفره را می‏دریدند و به روی صاحب سفره تیغ می‏کشیدند؟
چه باید کرد با فرزندان سامری که تیغ عداوت را از رو بسته بودند و یاران محمّد را از پشت خنجر زده بودند؛ با احباری که محمّد را می‏شناختند؛ همچنان که پسرانشان را، با شب‏ پرستانی که آفتاب را می‏دیدند و زیر چادر انکار می‏خزیدند، با آنها که تورات را به قلم تحریف نگاشته بودند و دندان‏ های کینه‏ شان را زیر لبخند نفاق و زرق، پنهان ساخته بودند؟
و خداوند پیامبر مهر را به قهر فرمان داد.
فرمان داد که کتاب را بگذارد و شمشیر بردارد که پاسخ خیانت را باید به قهر و شدّت داد.
و آفتاب، یارانش را به محو سایه‏ ها گسیل کرد. قلعه شب در برابر تیغ آفتاب قد علم کرد و به خاک نشست.
خیبر ویران شد تا کینه‏ ای بر سر کینه‏ های یهود افزون شود و آتش حسدشان چنان بر افروخته گردد که خاکستر ایمان سوخته‏ شان هم به باد کفر و ناسپاسی رود و اینک پس از هزار سال، ماییم و قلعه تازه شب‏پرستان.
ماییم و انتظار فرزند حیدر، تا به یاری تیغ قهرش خیبر صهیون را نیز بر سر قلعه نشینانش ویران کنیم.

امید مهدی ‏نژاد