«فردا، پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند»
سایه خیال و اوهام، دل های اصحاب را فرا گرفت.
صدای همهمه بلند شد؛ او کیست؟ دلخوش بودند که علی نیامده؛ پس علی علیه السلام نیست.
اگر، علی نیست، شاید ـ من ـ باشم؛ نه! قطعا منظور رسول خدا صلی الله علیه وآله من هستم!
و خیبر، آن سوی تر، مغرورانه و متکبر، قدرت برج و باروهایش را به رخ سپاه اسلام میکشید و به سنگها و دیوارهایش دلخوش کرده بود.
خیبر، جان پناه یهودیانی شده و در خیال خام خویش، خود را دست نیافتنی ترین نقطه عالم می پنداشت.
سال هفتم هجرت، یهود، شکست و خواری سخت خود را از لشکر اسلام، کشان کشان به امنیت خیبر رسانید و خیبر، زادگاه توطئه و کینه توزی ها شد.
بسیار فرماندهان سپاه اسلام، برخیبر تاختند و سرافکنده بازگشتند و فرارشان را هر یک به بیانی توجیه کردند.
و محمد صلی الله علیه وآله ، شب را تا صبح در اندوه و غم گذراند.
آنگاه که آفتاب بر عالم تجلی کرد، از خیمه بیرون آمد و سراغ کسی را گرفت. گفتند: یا رسول اللّه صلی الله علیه وآله! علی علیه السلام به چشم دردی مبتلا گشته. فرمود: بیاوریدش که طومار خیبر به قدرت بازوان حیدری اش پیچیده خواهد شد!
بیاوریدش که ملائک، مشتاق تماشای جنگیدنش هستند!
بیاورید آن سبقت گرفته در ایمان را که آسمانها شهامت صفدری اش را به انتظار نشستند و علی آمد و اندیشه های سست دلان نقش بر آب شد و رسول خدا صلی الله علیه وآله عطر دعایش را آرام جان آسمانها ساخت که «خدایا، چشم درد و گرما و سرما را از او دور گردان و بر دشمن یاری اش ده که او بنده توست و تو را دوست دارد و رسول تو را دوست دارد و هرگز فرار نمیکند»
پرچم به رقص آمد در آسمانها؛ از شوق نوازش دستان یدالله.
التهابی غریب در دل زمانه چنگ میزد و سایه شک بر نگاه همیشه مردّد.
نمیدانم، صدای دعای ملائک بود که در آسمانها، می پیچید یا درود پیوسته خدا بر عزیزترین آفریده اش.
اقتدار پوشالیِ خیبر، کی دوام خواهد آورد در برابر قدرت الهی؟ دست در حلقه های درب آهنین خیبر، بارش یکریز یقین از جان و دل و یک «یاعلی».
و خرد شدن غرور خیبر در برابر عظمت «علی»؛ «لا فتی الا علی، لا سیف الاذولفقار» کاش چشمها به معجزه ایمان بیاورند!
به چشم ها بگویید خوب بنگرند این صحنه ها را که این دست ها از آستین قدرت و عدالت خداوند، بیرون آمده است. که این دست ها سرنوشت احد و بدر و خندق را رقم خواهد زد.
که این دست ها، کلام وحی را خواهد نگاشت.
که این دست ها، دست غدیر است که روزی برای بیعتش سر و دست میشکنید و دیگر روز، ریسمان و بند بر آن می نهید.
که این دست های خداوند است که از آستین علی علیه السلام بیرون آمده.
کاش چشمها کم حافظه و فراموشکار نبودند!
خدیجه پنجی