متن ادبی «غرق شکوفه ‏های سیب»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

آمده‏ ای تا درهای دوزخ را برداری و دوزخیان را به میهمانی بهشت ببری.
اینجا ابتدای دوزخ است و این درهای بزرگ، حایل میان بهشت و دوزخ ‏اند. این درهای بسته را مگر دست‏ های هدایت تو بگشاید.
از آستین‏ های گرامی ‏ات، بوی هدایت می‏ آید. تنها دست‏ های امامت تو می‏تواند بسته‏ ترین گره‏ ها را بگشاید.
چه فرق می‏کند اگر این گره، به بزرگی درهای بسته خیبر باشد.
آسمان را پشت درهای بسته آورده‏ای تا تن این خاکیان را با بوی پرواز آشنا کنی.
هوای دم‏کرده قلعه را نفس‏ های عشق آمیخته تو، معطر می‏کند.
درهای بسته قلعه را که می‏گشایی، نخل‏ های خرما، سراپا غرق شکوفه ‏های سیب می‏شوند.
قلعه، با اولین نفس‏ های تو به بهشت آغشته می‏شود. تو اولین فرشته ‏ای که برای نجات، بر این قوم گمراه، عشق و مهربانی و همدلی را به ارمغان می ‏آوری. تو اولین کسی هستی که این قوم فراموش شده را از پشت درهای بسته دوزخ، به آغوش مهربان بهشت اسلام دعوت می‏کنی؛ قومی که تو آمده‏ ای تا سال‏ های تنهایی‏ شان را در آغوش مقدس اسلام به دست فراموشی بسپاری.
درهای بسته را به رویشان می‏گشایی تا باران‏های رحمت، دوباره با کویر خشک چشم هایشان آشتی کنند.
این همه چشم غبارگرفته را از پشت سایه‏ های ناتمام دیوارهای قلعه، به آفتاب دعوت می‏کنی و گرد فراموشی و خاموشی را از تن‏های همیشه خسته‏ شان می‏تکانی و غبار غفلت و جهل‏شان را در اشک‏های رحمتت غسل می‏دهی تا پرهای رخوت گرفته و آسمان گم ‏کرده، این همه پرنده را دوباره با پرواز آشتی دهی.
عطر نفس ‏هایت، عطر پیغمبرانه سیب‏های سرخ هدایت بود که تا اعماق دیوارهای قلعه نفوذ می‏کرد. صدایت، صدای زیبای داوود بود که قرآن نازل شده را از دهان پیامبر صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله آموخته بود و به نغمه پرندگان آواز می‏کرد.
بر آستانه در می ‏ایستی؛ بلندتر از خورشید، تا تاریک ‏ترین مکان پستوهای گمراه خیبر را به آفتاب معرفی می‏کنی.
قلعه به تو تعظیم می‏کند؛ چونان که درخت‏ های تناور، به ابرهای پر از مهربانی و باران. بلندتر از تمام کوه ‏ها، آسمان را بر شانه‏ های ستبرت نشانده ‏ای و با هر قدم که برمی‏داری، قلعه به آسمان نزدیک‏تر می‏شود. درها را برای همیشه می‏گشایی و هوای خسته قلعه را با آسمان پیوند می‏زنی.
تو آمده ‏ای تا رسالت پیامبر گرامی صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله را در پلکان‏های این قلعه قدم بزنی و پیام پیامبر گرامی صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله را با صدای دلنواز اذان، در گوش ‏های غبارگرفته کافر قلعه طنین‏ انداز کنی، تا دیوارهای بلند قلعه پر از بوی بهشت شوند.
عباس محمدی