آمده ای تا درهای دوزخ را برداری و دوزخیان را به میهمانی بهشت ببری.
اینجا ابتدای دوزخ است و این درهای بزرگ، حایل میان بهشت و دوزخ اند. این درهای بسته را مگر دست های هدایت تو بگشاید.
از آستین های گرامی ات، بوی هدایت می آید. تنها دست های امامت تو میتواند بسته ترین گره ها را بگشاید.
چه فرق میکند اگر این گره، به بزرگی درهای بسته خیبر باشد.
آسمان را پشت درهای بسته آوردهای تا تن این خاکیان را با بوی پرواز آشنا کنی.
هوای دمکرده قلعه را نفس های عشق آمیخته تو، معطر میکند.
درهای بسته قلعه را که میگشایی، نخل های خرما، سراپا غرق شکوفه های سیب میشوند.
قلعه، با اولین نفس های تو به بهشت آغشته میشود. تو اولین فرشته ای که برای نجات، بر این قوم گمراه، عشق و مهربانی و همدلی را به ارمغان می آوری. تو اولین کسی هستی که این قوم فراموش شده را از پشت درهای بسته دوزخ، به آغوش مهربان بهشت اسلام دعوت میکنی؛ قومی که تو آمده ای تا سال های تنهایی شان را در آغوش مقدس اسلام به دست فراموشی بسپاری.
درهای بسته را به رویشان میگشایی تا بارانهای رحمت، دوباره با کویر خشک چشم هایشان آشتی کنند.
این همه چشم غبارگرفته را از پشت سایه های ناتمام دیوارهای قلعه، به آفتاب دعوت میکنی و گرد فراموشی و خاموشی را از تنهای همیشه خسته شان میتکانی و غبار غفلت و جهلشان را در اشکهای رحمتت غسل میدهی تا پرهای رخوت گرفته و آسمان گم کرده، این همه پرنده را دوباره با پرواز آشتی دهی.
عطر نفس هایت، عطر پیغمبرانه سیبهای سرخ هدایت بود که تا اعماق دیوارهای قلعه نفوذ میکرد. صدایت، صدای زیبای داوود بود که قرآن نازل شده را از دهان پیامبر صلی الله علیه وآله آموخته بود و به نغمه پرندگان آواز میکرد.
بر آستانه در می ایستی؛ بلندتر از خورشید، تا تاریک ترین مکان پستوهای گمراه خیبر را به آفتاب معرفی میکنی.
قلعه به تو تعظیم میکند؛ چونان که درخت های تناور، به ابرهای پر از مهربانی و باران. بلندتر از تمام کوه ها، آسمان را بر شانه های ستبرت نشانده ای و با هر قدم که برمیداری، قلعه به آسمان نزدیکتر میشود. درها را برای همیشه میگشایی و هوای خسته قلعه را با آسمان پیوند میزنی.
تو آمده ای تا رسالت پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله را در پلکانهای این قلعه قدم بزنی و پیام پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله را با صدای دلنواز اذان، در گوش های غبارگرفته کافر قلعه طنین انداز کنی، تا دیوارهای بلند قلعه پر از بوی بهشت شوند.
عباس محمدی
متن ادبی «غرق شکوفه های سیب»
(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)