متن ادبی «طلسم شکست»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)


خیبر، دژی سر برافراشته تا آسمان‏ها، پرصلابت و باشکوه، ایستاده بر شانه‏ های زمین، خیانت و کینه ‏توزی فرزندان سامری را جان پناه شده بود.
قلعه ‏ای محکم که قد علم کرده بود در برابر سپاه اسلام و قصد تسلیم نداشت و برای حفاظت از فرزندان یهود، چنان سینه سپر کرده بود که فتح و گشایش آن، رویارویی دور به نظر می‏رسید.
پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله خوان رحمت و کرامتش را بی‏هیچ منتی بر سرزمین پهناور عرب گشود تا مسلمان و غیر مسلمان، بر گرد آن میهمان شوند و هر کس به اندازه ظرفیت خود، لقمه هدایت بردارد از این خوان گسترده؛ اما یهود که خود را همواره قوم برگزیده خدا می‏دانست عظمت اسلام را تاب نیاورد. حسادت و لجاجت چون عنکبوتی، تار بسته بود بر زوایای روح و جسم‏شان.
در هر لحظه و فرصتی، با توطئه ‏ها و نقشه ‏های شوم قامت نورسته اسلام را سرنگون می‏خواستند. در سایه امن الهی مهربانی پیامبر رحمت صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله، می‏نشستند و خنجر خیانت در دست، به پیکر اسلام زخم‏ها می‏زدند... و فرمان الهی صادر شد! حکم، حکم جهاد بود؛ ذلت و شکست یهود!
فرزندان بنی ‏اسرائیل، ذلت شکست و خواری خود را به دامان خیبر پناهنده شدند! خیبر، سد محکمی شد برابر توان و اراده سپاه اسلام. چه بسیار فرماندهانی که رفتند و چاره‏ای جز فرار نیافتند! دستان کدام «یل»، طلسم خیبر را خواهد شکست؟
شب رفت و صبح از پیشانی صحرا طلوع کرد. «پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش او را دوست دارند و او نیز خدا و رسولش را دوست می‏دارد».
دست در حلقه ‏های در! ناتوانی و عجز خیبر! بارش یکریز یقین و ایمان در بهت و ناباوری یهود. فریاد «یاعلی» و صدای فرو ریختن شکوه پوشالی خیبر؛ محو در صلوات و درود بی ‏پایان ملائک بر«یداللّه».
صدای شکستن طلسم غرور قلعه در برابر اقتدار و عظمت حیدر! در خیبر، روی دستان علی است، معجزه ‏ای بی‏ بدیل از شیر خدا. یهود، سرافکنده و شرمسار از خیانت خویش. صدای هلهله و شادمانی آسمانیان. این بار، دستان خدا از آستین قدرت «یداللّه» بیرون آمده و معجزه می‏آفریند تا چشم‏ ها، ایمان بیاورند به بازوان خیبرگشا که هیچ باطلی از برق ذوالفقار، جان سالم به در نخواهد برد؛ حتی اگر در سایه قلعه ‏ای باشد به استواری «خیبر»؛ به این دست‏ها ایمان بیاورید! این دست‏ ها که «یداللّه» است. تاریخ، در آستانه زمان درنگ کرده و عظمت این دقایق را می‏نگرد. مباد فراموشی این لحظه ‏ها! هرگز!

خدیجه پنجی