متن ادبی «پاسخ پیمان‏ شکنی قوم لجوج»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

این آخرین پس‏مانده گروه یهود معاند، در قلعه‏ های خیبر سکنا گزیده ‏اند و در سکونی منجمد، توقف اسلام را خواهانند؛ اما خدا نمی‏خواهد پیامبر در چنین غربت و مظلومیت، تنها بماند. پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله و مسمانان، باید این گروه پایانی را به اسلام فرا خوانند؛ اما این فراخوان، مدت‏ هاست که به طول انجامیده و بی ‏نتیجه رها شده. پاسخ دعوت‏ های صادقانه رسول، چیزی جز عناد و لجاجت نبوده است. این روزها هم یهودیان قلعه خیبر، پیمان‏ نامه ‏ای را که با اسلام داشته ‏اند، زیر پا گذارده و با پیامبر به نزاع برخاسته ‏اند.
مدینه را به حمله تهدید کرده ‏اند. از صلح حدیبیه چیزی نگذشته، خبر کارشکنی‏ های یهود، به رسول اللّه صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله رسیده.
گاهِ آن آمده که آخرین پایه‏ های امنیتی اسلام، مستحکم شود. پیامبر و یارانش به تسخیر قلعه‏ های خیبر آمده ‏اند. مقاومت یهودیان به نهایت رسیده؛ اما امدادهای الهی، پیروزی را نصیب اهل حق خواهد کرد.
پرچم دار
نقاط حساس و راه‏ های سرّی، شبانه اشغال شده است. دژها، یکی پس از دیگری گشوده می‏شود. پیامبر، فرماندهانی را به قلعه خیبر فرستاده؛ اما دست خالی برگشته ‏اند. فتح این قلعه، بسیار دشوار است. اینک در اجتماع مسمانان ندا می‏دهد: «این پرچم را فردا به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول، او را دوست دارند. خداوند این دژ را به دست او خواهد گشود؛ او مردی است که هرگز پشت به دشمن نکرده و از صحنه نبرد، نخواهد گریخت».
هشت نفر از نیرومندترین سربازان اسلام، تمام زور بازوی خود را به کار گرفته ‏اند تا درِ خیبر را به سمت دیگر برگردانند؛ اما نمی‏شود. در بحبوحه جنگ، امیر دین، علی علیه‏ السلام در را از جای می‏کند و مانند سپر، برای دفاع از خود به کار می‏برد. چیزی که همگان دارند با چشمِ سر می‏ بینند، در ادراک و باور احدی قابل ثبت نیست. گویی رؤیایی است و تصوری ذهنی؛ اما علی علیه ‏السلام قلعه خیبر را فتح کرده است. علی علیه ‏السلام در برابر آنانی ایستاد، که هماره مانعی بر پویایی دین خدا بوده ‏اند.
یا پای عبور را فلج می‏کردند   ***    یا جاده را به درّه کج می‏کردند
آن قوم سکون ‏طلب، به هر ترتیبی    ***   با حرکت ذوالفقار، لج می‏کردند

محبوبه زارع