برای دیدن تصویر در اندازه اصلی بر روی آن کلیک کنید
ابن اسحاق از بزرگترین مورخین عمری مینویسد:
روزی عمر با شمشیر از خانه خارج شد و به سمت مکانی که رسول الله همراه با مسلمین حضور داشتند به راه افتاد؛ در بین راه، نُعَیم بن عبد الله ، عمر را دید و به او گفت : چه قصدی داری و کجا میروی؟ عمر گفت:میخواهم محمد، این کافرِ به آیین قریش که امور ما متفرق کرده و بزرگان ما را سفیه شمرده و از دین و آیین و بتهایمان عیب میگیرد را بکشم؛ نعیم گفت: به خدا قسم نفست تو را گول زده است عمر، خیال کردی اگر محمد را بکشی بنی عبد مناف تو را رها میکنند آزادانه روی زمین قدم بزنی!؟
السیرة النبویة، تألیف ابن هشام، جلد۱، صفحه ۲۶۲، چاپ دارالفکر
هر چند عمر بعدها به ظاهر اسلام آورد ولی فرق است بین کسی که از ابتدای دعوت حضرت رسول صلی الله علیه و آله حامی و ناصر ایشان بوده و بین شخصی با این احوال.