پرنده وار شده آسمان گرفتارت *** نمیرسد دهن سنگ ها به انکارت
به شمع شام غریبان شباهتت کم نیست *** تو که غروب نشسته به صبح تکرارت
تو آفتاب شب و چاه و سایه و نخلی *** که اشک های گلوبسته میزند جارت
هنوز از دل دریای چاه می آید *** صدای خسته پروانه های تبدارت
هنوز بغض صدایت زکوفه می آید *** و بوی آه گلوگیر تلخ افطارت
پرنده ای و زسمت بهشت می آیی *** درخت های زمین میدهند آزارت
پرنده ای و هوای سفر زده به سرت *** اگرچه مانده به پر زخم های بسیارت
چو کوه مانده ای اکنون اگرچه میدانی *** سکوت تلخ شب کوفه میزند دارت
پرنده های غریب سکوت چاه امشب *** نهاده اند غریبانه سر به دیوارت
عباس محمدی
شعر «سکوت تلخ»
(زمان خواندن: 1 دقیقه)