سال هاست که علی علیه السلام به مرگ مشتاق است؛ از همان روزها که غم عالم را در چاه میگریست و غریب و تنها، مردِ روز و عابد شب های تار، در کوچه های خلوت کوفه گام میزد؛ آنقدر آهسته که صدای گام های مقتدر او را کسی نمیشنید و قامت بلند خلوصش را چشمی نمیدید.
ضربه دستان یداللهی اش بر در منزلگاه یتیمان و فقیران را جز اهل خانه نمی شناختند.
این هزارْتوی کفر و نفاق را باید روزی به حال خود گذاشت؛ وقتی به تاری و تیرگی خود انس گرفته است. افسوس کسی قدر علی علیه السلام را نشناخت!
معصومه زارع
متن ادبی «کسی قدر علی علیه السلام را ندانست»
(زمان خواندن: 1 دقیقه)