كجايى اى ستون آسمانها تكيه گاه تو *** زمين و عرش و فرش و كهكشانها خاك راه تو
خلايق شب به شب حيران ز خال رويت اى خورشيد *** ملائك صف به صف رقصان به گرد روى ماه تو
دو ابروى تو شاهين وزين خلقت است آرى *** جهان ميزان شده از قاب قوسين نگاه تو
سپيده از سپيداى نگاهت رنگ مىگيرد *** و شب آغاز مى گردد ز گيسوى سياه تو
«شب تاريك و بيم موج و گردابى چنين هايل» *** كجا دست نجاتى هست جز دست پناه تو
تو آن خورشيد رخشانى كه بر اين آستان هر روز *** تمام آفرينش مى گذارد سر به راه تو.
يدالله گودرزى