رفتی ولی فراق تو باور نمی شود

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

رفتی ولی فراق تو باور نمی شود
"داغی شبیه داغ برادر نمی شود"

باید چگونه بی تو به خیمه روم، دلم
وقتی حریف گریه ی خواهر نمی شود

خواهم تو را به خیمه رسانم ولی چرا
جسمت جدا ز نیزه و خنجر نمی شود

می خواهم از کنار تنت بگذرم ولی
فکرم رها ز غارت پیکر نمی شود

با رفتنت که آب به دردی نمی خورد
گیرم رسید آب، لبی تر نمی شود

دارد شکاف فرق سرت می کُشد مرا
اصلا گلی شبیه تو پر پر نمی شود

با من بگو چگونه تنت پُر ز تیر شد
با یک "سه پَر" تنت که پُر از پَر نمی شود

خواهم کِشم ز سینه ات این نیزه را برون
اما قسم به حضرت مادر نمی شود

خیزی اگر ز جا به خدا قول می دهم
زینب اسیر این همه لشکر نمی شود  

شرح تو را چگونه رسانم به خیمه ها
از مشک پاره خاطره بدتر نمی شود

باید سر تو بند نگردد به روی نی
وقتی سرت به نیزه برابر نمی شود

مهدی جلالی