آیا میدانستید یکی از شاهکارهای شعر عرب هم از جهت محتوا و هم سبک ، قصیدهای است که فرزدق در مدح امام سجاد علیهالسلام آنهم در مقابل دشمن آن حضرت سرود؟!
ماجرای این قصیده ، به اجمال چنین است که هشام بن عبدالملک اموی به عنوان ولیعهد ، به سفرحج میرود و در واقعه ای مشخص میشود که سطح اعتنای مردم به امام زینالعابدین (علیه السلام) بسیار بیشتر از اوست .
در اینجا یکی از همراهانش درباره امام از او سوال میکند و هشام از روی حسادت مدعی میشود که آن حضرت را نمی شناسد!
در اینجا یکی از شعرای همراه او (به نام فرزدق) فی المجلس قصیده ی میمیّه را درباره فضایل حضرت زین العابدین سروده و بیان میکند؛
همین باعث شد مدتی به دستور هشام زندانی شود!
این قصیده که یک شاهکار ادبی عرب محسوب میشود ، در بسیاری از منابع شیعی و سنی نقل شده است . بنگرید به پاورقی بحار در این آدرس:
http://lib.eshia.ir/71860/46/124
هر چند داستان سرودن این قصیده معروف در شأن امام سجاد علیهالسلام در کتب دیگر مخالفین ما هم آمده ، این ماجرا را با نگاهی به کتاب ابن کثیر مورخ مشهور اهل سنت به قاعده الزام نقل میکنیم. (ر.ک: تصویر الحاقی ، البته دقت داشته باشید که تصحیف نساخ موجب شده که نام سید الشهدا علیهالسلام را به جای حضرت سجاد علیهالسلام بنویسند؛ چون ابن کثیر چنین اشتباه فاحشی نمی کند. هشام بن عبدالملک معاصر سید الشهدا سلام الله علیه نبود.)
در منابع تاریخی آمده است:
أنَّ هِشَامَ بْنَ عَبْدِ الْمَلِک حَجَّ فِی خِلَافَةِ أَبِیهِ أَوْ أَخِیهِ الْوَلِیدِ فَطَافَ بِالْبَیتِ، فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یسْتَلِمَ الْحَجَرَ لَمْ یتَمَکنْ حَتَّی نُصِبَ لَهُ مِنْبَرٌ، فَاسْتَلَمَ وَجَلَسَ عَلَیهِ، وَقَامَ أَهْلُ الشَّامِ حَوْلَهُ
هشام بن عبدالملک در زمان حکومت برادرش ولید بن عبدالملک اموی به قصد حج ، به مکه آمد و به آهنگ طواف قدم در مسجدالحرام گذاشت.
وقتی به منظور استلام حجرالاسود به نزدیک کعبه رسید، فشار جمعیت میان او و حطیم حائل شد، ناگزیر عقب نشینی کرد و بر منبری که برای وی نصب کردند، به انتظار کاهش ازدحام جمعیت نشست و بزرگان شام که همراه او بودند در اطرافش جمع شدند و به تماشای مطاف پرداختند.
فبَینَمَا هُوَ کذَلِک إِذْ أَقْبَلَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ(ع) فَلَمَّا دَنَا مِنَ الْحَجَرِ لِیسْتَلِمَهُ تَنَحَّی عَنْهُ النَّاسُ إِجْلَالًا لَهُ وَهِیبَةً وَاحْتِرَامًا، وَهُوَ فِی بِزَّةٍ حَسَنَةٍ، وَشَکلٍ مَلِیحٍ
در این هنگام حضرت علی بن الحسین(علیهماالسلام) که سیمایش از همگان زیباتر و جامه هایش از همگان پاکیزه تر و شمیم نسیمش از همه طواف کنندگان دلپذیرتر بود، از افق مسجد درخشید و به مطاف آمد و چون به نزدیک حجرالاسود رسید؛ موج جمعیت دربرابر هیبت و عظمتش کنار رفتند و منطقه استلام را در برابرش خالی از ازدحام کرد، تا به آسانی دست به حجرالاسود رساند و به طواف پرداخت. تماشای این منظره موجی از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبدالملک برانگیخت و در همین حال که آتش کینه در درونش زبانه میکشید، یکی از بزرگان شام رو به او کرد و با لحنی آمیخته به حیرت گفت:
این کیست که تمام جمعیت به تجلیل و تکریم او پرداختند و صحنه مطاف برای او خلوت گردید؟
هشام با آن که شخصیت امام(علیهالسلام) را نیک میشناخت، اما از شدت کینه و حسد و از بیم آن که درباریانش به او مایل شوند و تحت تأثیر مقام و کلامش قرار گیرند، خود را به نادانی زد و در جواب مرد شامی گفت: او را نمیشناسم.
در این هنگام روح حساس ابوفراس (فرزدق) از این تجاهل و حق کشی سخت آزرده شد و با آن که خود شاعر دربار اموی بود، بدون آن که از قهر و سطوت هشام بترسد و از درنده خویی آن امیر مغرور خودکامه بر جان خود بیندیشد، رو به مرد شامی کرد و گفت: اگر خواهی تا شخصیت او را بشناسی از من بپرس، من او را نیک می شناسم.
آن گاه فرزدق در لحظه ای از لحظات تجلی ایمان و معراج روح، قصیده جاویدان خود را که از الهام وجدان بیدارش مایه میگرفت، با حماسه های افروخته و آهنگی پرشور سیل آسا بر زبان راند و گفت:
هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ
وَالْبَیتُ یعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وَالْحَرَمُ
هَذَا ابْنُ خَیرِ عِبَادِ اللَّهِ کلِّهِمُ
هَذَا التَّقِی النَّقِی الطَّاهِرُ الْعَلَمُ
إِذَا رَأَتْهُ قُرَیشٌ قَالَ قَائِلُهَا إِلَی
مَکارِمِ هَذَا ینْتَهِی الْکرَمُ
ینْمَی إِلَی ذُرْوَةِ الْعِزِّ الَّتِی قَصُرَتْ
عَنْ نَیلِهَا عَرَبُ الْإِسْلَامِ وَالْعَجَمُ
یکادُ یمْسِکهُ عِرْفَانَ رَاحَتِهِ
رُکنُ الْحَطِیمِ إِذَا مَا جَاءَ یسْتَلِمُ
یغْضِی حَیاءً وَیغْضَی مِنْ مَهَابَتِهِ
فَمَا یکلَّمُ إِلَّا حِینَ یبْتَسِمُ
بِکفِّهِ خَیزُرَانٌ رِیحُهَا عَبِقٌ
مِنْ کفِّ أَرْوَعَ فِی عِرْنِینِهِ شَمَمُ
مُشْتَقَّةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ نَبْعَتُهُ
طَابَتْ عَنَاصِرُهَا وَالْخِیمُ وَالشِّیمُ
ینْجَابُ نُورُ الْهُدَی مِنْ نُورِ غُرَّتِهِ
کالشَّمْسِ ینْجَابُ عَنْ إِشْرَاقِهَا الْقَتَمُ
حَمَّالُ أَثْقَالِ أَقْوَامٍ إِذَا فُدِحُوَا
حُلْوُ الشَّمَائِلِ تَحْلُو عِنْدَهُ نَعَمُ
هَذَا ابْنُ فَاطِمَةٍ إِنْ کنْتَ جَاهِلَه
بِجَدِّهِ أَنْبِیاءُ اللَّهِ قَدْ خُتِمُوا
اللَّهُ فَضَّلَهُ قِدْمًا وَشَرَّفَهُ
جَرَی بِذَاک لَهُ فِی لَوْحِهِ الْقَلَمُ
مَنْ جَدُّهُ دَانَ فَضْلُ الْأَنْبِیاءِ لَهُ
وَفَضْلُ أُمَّتِهِ دَانَتْ لَهَا الْأُمَمُ
عَمَّ الْبَرِّیةَ بِالْإِحْسَانِ فَانْقَشَعَتْ
عَنْهَا الْغَیابَةُ وَالْإِمْلَاقُ وَالظُّلَمُ
کلْتَا یدَیهِ غِیاثٌ عَمَّ نَفْعُهُمَا
یسْتَوْکفَانِ وَلَا یعْرُوهُمَا الْعَدَمُ
سَهْلُ الْخَلِیقَةِ لَا تُخْشَی بَوَادِرُهُ
یزِینُهُ اثْنَانِ حُسْنُ الْخُلْقِ وَالْکرَمُ
لا يخلف الوعد ميمونا نقيبته
رحب الفناء أريب حين يعترم
من معشر حبهم دين وبغضهم
كفر وقربهم منجى ومعتصم
يستدفع السوء والبلوى بحبهم
ويستزاد به الاحسان والنعم
مقدم بعد ذكر الله ذكرهم
في كل فرض ومختوم به الكلم
إن عد أهل التقى كانوا أئمتهم
أو قيل من خير أهل الارض قيل هم
لا يستطيع جواد بعد غايتهم
ولا يدانيهم قوم وإن كرموا
هم الغيوث إذا ما أزمة أزمت
والاسد أسد الشرى والبأس محتدم
يأبى لهم أن يحل الذم ساحتهم
خيم كريم وأيد بالندى هضم
لا يقبض العسر بسطا من أكفهم
سيان ذلك إن أثروا وإن عدموا
أي القبائل ليست في رقابهم
لاولية هذا أوله نعم؟
من يعرف الله يعرف أولية ذا
فالدين من بيت هذا ناله الامم
بيوتهم في قريش يستضاء بها
في النائبات وعند الحكم أن حكموا
فجده من قريش في ارومتها
محمد وعلي بعده علم
بدر له شاهد والشعب من احد
والخندقان ويوم الفتح قد علموا
وخيبر وحنين يشهدان له
وفي قريضة يوم صليم قتم
مواطن قد علت في كل نائبة
على الصحابة لم أكتم كما كتموا
وقتی قصیده فرزدق به پایان رسید، هشام مانند کسی که از خوابی گران بیدار شده باشد، خشمگین و آشفته به فرزدق گفت:
چرا چنین شعری تاکنون در مدح ما نسرودهای؟
فرزدق گفت: جدّی بمانند جدّ او و پدری همشأن پدر او و مادری پاکیزه گوهر مانند مادر او بیاور تا تو را نیز مانند او بستایم.
هشام برآشفت و دستور داد تا نام شاعر را از دفتر جوایز حذف کنند و او را در سرزمین عسفان میان مکه و مدینه به بند و زندان کشند.
منابع مخالفین:
البدایة والنهایة ابن کثیر، ج۱۱،ص۵۹۱
الفصول المهمه ابن صباغ مالکی ج٢ص٨٦٧
و...
منابع شیعه:
متن کامل در بحارالانوار ج۴۶،ص۱۲۴ بهبعد
و....
البته فرزدق نهایتا پس از مدتی آزاد شد و برای دفاعش از اهل بیت علیهمالسلام ، مورد قدردانی امام سجاد علیهالسلام قرار گرفته و امام برای او دوازده هزار دینار فرستادند ، فرزدق آن مبلغ را باز پس فرستاد و به حضرت پیام داد که کار او به خاطر خدا و رسول خدا صلیالله علیه و آله بوده است؛ امام بار دیگر آن وجه را به فرزدق بازگرداندند ، هدیه امام معادل ۴۰ سال حقوقی بود که او دریافت میکرد. فرزدق پس از چهل سال چشم از جهان فرو بست.