متن ادبی«در میلاد پیامبر اسلام‏(صلى الله علیه و آله»)

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)


پرچم ابر بهار عیان ز كوهسار شد از زبر كوهسار سیل نگونسار شد كوه وگلستان و دشت‏ی كسره گلزار شد شكوفه‏ ها سربه سر برون ز اشجار شد ز بوى گل بوستان طبله عطار شد «هواى بستان عجین به مشك تاتار شد» به بوستان باز گل ز شاخه روئیده شد ز شاخه روئیده باز به سبزه پیچیده شد به سبزه پیچیده باز به غنچه نامیده شد غنچه ز باد صبا باز شكوفیده شد مست ز صهباى عشق بلبل شوریده شد «كه غنچه در باغ باز شكفته دیدار شد» درخت نارنج‏باز به برگها برگرفت بهار مشكین فصل زپاى تا سر گرفت زپاى تا سربهار برگ معطر گرفت برگ معطر بریخت دانه اخضر گرفت دانه چه نارنج‏شد صورت آذر گرفت «فى الشجر الخضر نار، نار پدیدار شد» باز زنخدان سیب چون بت‏سیمین عذار گشت معلق به او از زبر شاخسار زرد چه بیمار عشق سرخ چه سیماى یار گرفته آن در بغل نهاده این در كنار دلبر و دلداده بین جمع به هم آشكار «نشان دلدادگیش ز روى رخسار شد» مادر زیباى تاك باز چه شد حامله زاد به باد بهار بى مدد قابله دختركى سبز رنگ با رخ پرآبله آبله‏ اش چون درر بسته به یك سلسله سلسله درنمایش به قدرت كامله «چو عقد پروین و یا لؤلؤ شهوار شد» گرفته اشجار باغ حواله رنگ رنگ به برگها مشت مشت‏به شاخه‏ ها چنگ چنگ ز مشت آن بار بار ز چنگ این سنگ سنگ از آن فواكه مدام ز چار سو بید رنگ قبیله‏ اى با شتاب قبیله‏ اى لنگ لنگ «ز شاخه ریزان به زیر از زبر دار شد» باغ ز اشجار گشت رشك بهشت‏ برین شد ز شجر آشكار فواكه شكرین شكر و مشك و گلاب ساخته با هم عجین قدرت قناد صنع مربى ماء و طین گفت كه الطیبات خلفت لى الطیبین «زطیبینش مراد«احمدمختار»شد» محمد(ص)مصطفى یگانه دریتیم دریتیمى كه هست مظهرلطف‏ عمیم مظهرالطاف‏حق ‏صاحب خلق‏ عظیم آنكه بود ممكنات جمله به ذاتش قویم آنكه خدایش زلطف ‏خواجه لولاك ساخت طفیل‏ان وار او خلقت افلاك ساخت به رفعتش نارساكمند ادراك ساخت زپنجه اش جیب ماه برآسمان‏ چاك ساخت جهان‏ زارجاس‏ شرك زمولدش پاك ساخت «آنكه زوى آشكار وحدت دادارشد» آنكه ززه دان‏مام چون‏ به جهان‏ش دپدید زمانه گفت آفتاب سر زا فق‏بركشید نوید فتح‏ و ظفر دادخداى مجید كه موكب مصطفى شاه رسالت رسید دربر ارباب ملك دل‏ زمهابت تپید «تخت‏ سلاطین‏ به خاك جمله نگون سارشد» آنكه به میلاد وى شدمتزلزل ‏كره موج‏به دریا فتاد لرزه به كوه ودره ازآن ‏حوادث فتاد درآن‏ زمان‏ یكسره به طاق‏ كسرى شكافت زكاخ‏وى كنگره به ساوه شددجله خشك فتاد از منظره «به فارس آتشكده خموش ازنارشد» آنكه مقدم بودز ماسوى خلقتش آنكه مؤخر بودز انبیا بعثتش آنكه به كیوان زدند طنطنه رفعتش آنكه بود مهر و ماه شیفته طلعتش آنكه كند زهره آب همهمه صولتش «آنكه به خیل رسل‏سید و سالار شد»

منبع : فصلنامه مکتب اسلام ، شماره 5