فرار ابوبكر و عمر در جنگ خيبر

(زمان خواندن: 6 - 12 دقیقه)

 

سيوطى و بسيارى از بزرگان اهل سنت نقل كرده‌اند:

«علي مى‌فرمود: رسول خدا به طرف خيبر رفت، عمر را با گروهى به طرف اهل خيبر فرستاد تا با آنان بجنگند، مدتى نگذشته بود كه عمر و يارانش گريختند. پس از بازگشت، عمر يارانش را متهم به ترسيدن مى‌كرد و آن‌ها عمر را. پيامبر ناراحت شد و فرمود: مردى را به اين جنگ خواهم فرستاد كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند. او با خيبريان خواهد جنگيد تا پيروز شود.

حاضران گردن‌ها را دراز كردند تا ببيند چه كسى اين سعادت را به دست مى‌آورد، رسول خدا لحظه‌اى مكث كرد سپس فرمود: علي كجاست؟ گفتند او چشم درد دارد. فرمود او را صدا بزنيد، علی می‌گوید؛ هنگامى كه محضر پيامبر آمدم، آب دهانش را بر چشمم ماليد، پرچم را به دستم داد، به سرعت حركت كردم تا تصميم ديگرى بر تغيير من ايجاد نشود، با دشمن وارد جنگ شدم، مرحَب به ميدان آمد و رجز مى‌خواند، من نيز به ميدان رفتم و رجز خواندم تا با يكديگر درگير شديم، سر انجام خداوند اين پهلوان نامى يهود را به دست من از بين برد، يارانش متفرق شدند و به طرف قلعه عقب نشينى كردند و درها را بستند، پشت درِ ورودى قلعه آمدم و آن قدر پافشارى كردم تا خداوند آن را گشود.»[1]

ذهبى در تاريخ الإسلام مى‌نويسد:

«عبد الرحمن بن‌أبى ليلى مى‌گويد: علي در تابستان و زمستان لباس ضخيم مى‌پوشيد، دوستانم گفتند: از اميرمؤمنان علي عملى تعجب آور مى‌بينيم، گفتم چه چيزى؟ گفتند: در هواى گرم لباس ضخيم مى‌پوشد و در سرماى شديد لباس نازك، آيا تو چيزى در اين باره شنيده‌اي؟

گفتم نشنيده‌ام، گفتند: پدرت هميشه همراه علي است از او بپرس. از پدرم پرسيدم گفت: چيزى نمى‌دانم؛ ولى خودش نزد علي رفت و پرسيد، علي فرمود: مگر در خيبر همراه ما نبودى؟ گفتم: آرى بوده‌ام. فرمود: مگر نديدى رسول خدا ابوبكر را با عده‌اى براى فتح خيبر فرستاد؛ ولي او شكست خورد و برگشت. سپس عمر را فرستاد، او هم شكست خورده بازگشت؟ گفتم آرى شاهد بودم. سپس رسول خدا فرمود: فردا پرچم را به دست كسى خواهم داد كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند، كه به دست وى خيبر فتح خواهد شد. آن گاه مرا صدا زد و پرچم را به دست من داد و براى من دعا كرد و عرضه داشت: خداوندا! او را از سرما و گرما حفظ كن، از آن لحظه بود كه سرما و گرما را احساس نكرده و به من آسيبى نمى‌رسد.[2]

إيجى در المواقف مى‌نويسد:

«روايت شده است كه رسول خدا اول ابوبكر را به طرف خيبر فرستاد كه او فرار كرده و برگشت، سپس عمر را فرستاد او هم همان سرنوشت را داشت، پيامبر خشمگين شد، فردا صبح در حالى كه پرچم به دست آن حضرت بود فرمود: ...»[3]
فرار عمر در جنگ حنين:

محمد بن اسماعيل بخارى در صحيحش مى‌نويسد:

«ابوقتاده مى‌گويد: سالى كه جنگ حنين اتفاق افتاد، همراه رسول خدا بودم، هنگامى كه دو لشكر روبروى هم قرار گرفتند، مسلمانان فرار مى‌كردند، سپس بر مى‌گشتند.

مردى از مشركان را ديدم كه با يك مسلمان مى‌جنگيد، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشيرى بين گردن و شانه‌اش وارد كردم، آن مرد مشرك برگشت و مرا به خودش چسباند و فشار داد، بوى مرگ را احساس كردم، مرا رها كرد و بر زمين افتاد و مرد. عمر را ملاقات كردم، گفتم چرا مردم فرار مى‌كنند ؟ گفت امر و دستور خداوند اين است![4]»

صالحى شامى در سبل الهدى مى‌نويسد:

«در جنگ حنين مسلمانان گريختند، تا جايى كه برخى از آن‌ها تا مكه رسيده بودند، سپس برگشتند، رسول خدا براى هر كدام سهمى تعيين كرد. ام‌ّحارث انصارى افسار شتر همسرش حارث را كه مجسار نام داشت گرفته بود و مى‌گفت: اى حارث! آيا رسول خدا را تنها مى‌گذارى؟ مردم همه در حال فرار بودند؛ اما اين زن شوهرش را رها نمى‌كرد. خود او مى‌گويد: عمر از كنار من در حال فرار بود، گفتم: اى عمر اين چه كارى است كه مى‌كنيد؟ عمر گفت: فرمان خدا است!»[5]

ابن حجر عسقلانى در فتح الباري، عينى در عمدهٔ القاري، شوكانى در نيل الأوطار و عظيم آبادى در عون المعبود در توجيه اين سخن عمر كه فرارش را به خداوند نسبت داده است مى‌نويسند:

«يعنى مقصود عمر از اين كه گفته «امر الله»؛ اين است كه قضا و قدر الهى اين است كه ما فرار كنيم!.

اگر اين توجيه عمر را بتوان قبول كرد، بايد گفت كه هيچ گناهكارى در عالم باقى نخواهد ماند؛ زيرا همه گناهكاران مى‌توانند اعمال بدشان را به اين صورت توجيه كنند.

البته احتمال دارد منظور عمر اين باشد كه دستور خداوند اين است كه در اين لحظه ميدان جنگ را رها كرده و فرار نماييم، چنانچه عينى در جايى ديگر از عمدهٔ‌ القارى مى‌نويسد[6]»

كه در اين صورت عوارض بدترى خواهد داشت؛ زيرا جناب خليفه، نه تنها فرار مى‌كند كه حتى فرار خود را به خداوند نسبت مى‌دهد و آن را امر الهى مى‌داند!!!؛ زيرا:

اولا: اين سخن خلاف دستور خداوند است كه نهى صريح در فرار از جنگ دارد:

«اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد رو به رو شويد، به آن‌ها پشت نكنيد»[7] (و فرار ننماييد).

و در آيه ديگر هر گونه فرار از جنگ را روبرو شدن با خشم و غضب الهى و گرفتار شدن در آتش مى‌داند:

«و هر كس در آن هنگام به آن‌ها پشت كند- مگر آنكه هدفش كناره‏گيرى از ميدان براى حمله مجدد، و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنين كسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنم، و چه بد جايگاهى است!.»[8]

ثانياً: اين چنين تفكرى ياد آور سخن مشركان است كه عدم ايمان خود را به مشيت خداوند نسبت مى‌دادند:

«به زودى مشركان (براى تبرئه خويش) مى گويند: «اگر خدا مى خواست، نه ما مشرك مى شديم و نه پدران ما و نه چيزى را تحريم مى كرديم!» افرادى كه پيش از آن‌ها بودند نيز، همين گونه دروغ مى گفتند و سرانجام (طعم) كيفر ما را چشيدند. بگو: آيا دليل روشنى (بر اين موضوع) داريد؟ پس آن را به ما نشان دهيد؟ شما فقط از پندارهاى بى اساس پيروى مى كنيد، و تخمين‌هاى نابجا مى زنيد.»[9]

استاد عبدالكريم الخطيب مصري، از استادان دانشكده علوم تفسير در شهر رياض در سال 1973 م و 1975 م در باره شجاعت ابوبكر مى‌نويسد:

اين كه ابوبكر در جنگ‌ها جايگاه شناخته شده‌اى داشته باشد، يافت نمى‌شود.[10]

و همچنين در كتاب ديگر خود مى‌نويسد:

حسان بن ثابت، از جنگ آوران ميدان جنگ و نبرد به شمار نيامده است، همچنين بسيارى ديگر از صحابه مثل ابوبكر و عثمان... .[11]

در پايان مناسب است كه به تصريح ابن أبي‌الحديد به نقل از استادش ابوجعفر اسكافى اشاره كنيم كه مى‌گويد:

«أبوبكر از نظر عقل از تمام مسلمانان ضعيف تر و نزد عرب از نظر شجاعت كمترين بود، نه تيرى انداخت و نه شمشيرى كشيد و نه خونى را ريخت.[12]»

هنگامى كه ابن تيميه مى‌بيند خلفاى سه گانه در هيچ جنگى پيروز نبوده‌اند و در تمام جنگ‌هاى زمان رسول خدا هيچ کافرى را نكشته‌اند، براى توجيه اين مطلب مى‌گويد:

«جنگ گاهى با دعاست؛ همانطور که گاهى با دست صورت مى‌گيرد؛ رسول خدا فرموده: آيا غير از اين است که شما با دعا و نيايش و اخلاص ضعيفانتان روزى داده شده و يارى مى‌شويد؟[13]»

و باز در جاى ديگر با تحريف در معناى «شجاعت» مى‌گويد:

«اگر شجاعت مورد نياز رهبران، شجاعت قلبى باشد، پس شکى در اين نيست که ابوبکر از عمر شجاع تر بود و عمر نيز از عثمان و علي و طلحه و زبير شجاع تر بود؛ و او در روز بدر همراه با رسول خدا در خيمه نشسته بود!!!.[14]»

پس در اين صورت، شجاعت بر دو قسم است:

1. شجاعت به معنايى که همه انسان‌ها از آن مى‌فهمند؛

2. شجاعت به معنايى که ابن تيميه فهميده که همان نشستن بيرون از گود و تماشا كردن نبرد ديگران باشد.
آیا « رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» شامل عمر می‌‌شود؟

ويژگى دومى كه خداوند در قرآن كريم براى همراهان رسول خدا بيان فرموده، اين است كه آن‌ها با يكديگر مهربان هستند؛ يعنى نزاع و دشمنى بين مؤمنان نبايد باشد كه در حقيقت يكى از اصول و مبانى مشخص جامعه اسلامى الفت و همدلى بين افراد آن مردم است.

اكنون و با توجه به اين نكته نگاهى گذرا به زندگى خليفه دوم مى‌افكنيم تا ببينیم كه آيا وى چنين ويژگى داشته‌ يا خير؟

در ابتدا نكاتى را در باره اخلاق نيكوى پيامبر اسلام متذكر شده و سپس آن را با اخلاق عمر بن خطاب مقايسه خواهيم كرد تا ثابت شود كه خليفه دوم كه ادعا مى‌كرد، خليفه رسول خدا بوده است، هيچ شباهتى از نظر اخلاقى با آن حضرت نداشته؛ بلكه ذاتاً خشن و تند خو بوده است؛ در نتيجه، اين آيه قرآن كريم كه اصحاب پيامبر را «مهربان با يكديگر» وصف مى‌كند، شامل عمر بن الخطاب نخواهد شد و استدلال به اين آيه به منظور انكار هجوم وى به خانه فاطمه زهرا، بى اساس و غير قابل قبول است:

قرآن كريم از ويژگى هاى بارز رسول اكرم، اخلاق خوش آن حضرت را بيان مى‌كند و مى‌فرمايد: و تو اخلاق عظيم و برجسته‏اى دارى‏.[15]

و از صفات برجسته رسول خدا را مهربانى و ملايمت مى داند و خشونت و تندخويى را از وى نفى مى كند:

«به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم‏] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى‏شدند.[16]»

علاوه بر قرآن كريم برخى از ياران پيامبر اكرم و مورخان و صاحبان سيره به گوشه‌هايى از زيبائي‌هاى رفتارى و كردارى رسول خدا اشاره كرده‌اند كه در قالب تعابيرى بسيار جذاب و زيبا نقل شده است:

متقى هندى مى‌نويسد:

او پيوسته خوش رو، خوش‌برخورد و نرم خو بود. آن حضرت خشن، تندخو، پر هياهو، ناسزاگو و عيب گير نبود.

طبرانى مى‌نويسد‌:

رسول خدا مهربان، دلسوز و بردبار بود.

انس بن مالك مى گويد:

من ده سال به رسول خدا خدمت كردم، به خدا سوگند! هرگز به من ناسزا نگفت و هرگز كلمه أفّ (كنايه از انزجار) به من نگفت و هرگاه كارى انجام مى‌دادم، نمى‌گفت چرا آن را انجام دادى؟ و براى كارى كه انجام ندادم، نمى‌فرمود كه چرا انجامش ندادى؟.

اما آنچه كه قرآن و تاريخ از ويژگی‌هاى اخلاقى رسول خدا ترسيم مى‌كند عالمان اهل سنت عكس آن را در رفتار وخلق وخوى خليفه دوم با مسلمانان نقل مى‌كنند، تندى و خشونت وى در برخورد با مردم و حتى بر اساس برخى از روايات، گاهى با پيامبر اكرم را نيز از ويژگی‌هاى اخلاقى خليفه دوم شمرده‌اند.

در اين قسمت آن چه از خشونت هاى خليفه دوم در كتاب‌هاى اهل سنت آمده در چند بخش مورد بررسى قرار مى‌دهيم:

[1] . إبن أبي شيبهٔ الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي 235 هـ )، الكتاب المصنف في الأحاديث و الآثار، ج 7، ص 396، ح 36894، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبهٔ الرشد ـ الرياض، الطبعهٔ: الأولى، 1409 هـ .
[2] . الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، ج 2، ص 412، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي ـ لبنان، ص بيروت، الطبعهٔ: الأولى
، 1407 هـ ـ 1987م.
[3] . الإيجي، عضد الدين (متوفاي 756 هـ)، كتاب المواقف، ج 3، ص 634، تحقيق: عبد الرحمن عميرهٔ، ناشر: دار الجيل، لبنان، بيروت، الطبعهٔ: الأولى، 1417ه ـ، 1997م.
[4] . البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي 256 هـ)، صحيح البخاري، ج 4 ص 58، ح3142، كتاب فرض الخمس، ب 18، باب مَنْ لَمْ يُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج 5، ص 100، كتاب المغازى، ب 54، باب قَوْلِ اللَّـهِ تَعَالَى (وَ يَوْمَ حُنَيْن. . .، ح 4321، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامهٔ ـ بيروت، الطبعهٔ: الثالثهٔ، 1407هـ – 1987م.
[5] . الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاي 942 هـ)، سبل الهدى و الرشاد في سيرهٔ خير العباد، ج 5، ص 331، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود و علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلميهٔ ـ بيروت، الطبعهٔ: الأولى، 1414هـ .
[6] . العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي 855 هـ )، عمدهٔ القاري شرح صحيح البخاري، ج 15، ص 68، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.
[7] . سوره الأنفال، آیه 15.
[8] . سوره الأنفال، آیه 16.
[9] . سوره الانعام، آیه 148.
[10] . الخطيب، عبد الكريم، عمر بن الخطاب، ص 186، ط مصر، 1961م
[11] . الخطيب، عبد الكريم‌، علي بن أبي طالب بقيهٔ النبوهٔ وخاتم الخلافهٔ، ص 130 ـ 133، ناشر: مطبعهٔ السنهٔ المحمديهٔ، ط مصر، الطبعهٔ الأولى، 1386 هـ .
[12] . إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبهٔ الله بن محمد بن محمد (متوفاي 655 هـ )، شرح نهج البلاغهٔ، ج 13، ص 170، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلميهٔ ـ بيروت، لبنان، الطبعهٔ: الأولى، 1418 هـ ـ 1998م.
[13] . الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيميهٔ أبو العباس (متوفاي 728 هـ )، منهاج السنهٔ النبويهٔ، ج 4، ص 482، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسهٔ قرطبهٔ، الطبعهٔ: الأولى، 1406 هـ .
[14] . همان، جلد 8، ص 79.
[15] . سوره القلم، آیه 4.
[16] . سوره آل عمران، آیه 159.
منشور بین المللی اسلام «جلد هشتم»

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page