ز ره رسيد سواری ز بيکرانه نور *** دهيد مژده به عالم که نور کرده ظهور
گياه نور ز مرداب شب جوانه زده است *** کنون به گُرده شب، صبح تازيانه زده است
فلق به جمله آفاق از او نشانه دهد *** نشان ز قامت آن سرو جاودانه دهد
خلل به کنگره قصر خسروانه رسيد *** حديث رود سماوه ز هر کرانه رسيد
قراولان شب شرک خود هلاک شدند *** منات و لات و هبل نقش روی خاک شدند
ز شورهزار عبث سر کشيد نخل اميد *** ز کوه کفر عيان گشت پرتو توحيد
به جلوه پرده ز رخ بر گرفت آيت نور *** به اهتزاز در آمد به عرش رايت نور
صدای نبض زمان را به گوش دل شنويد *** پيام جان جهان را به گوش دل شنويد
طلوع صبح سعادت طلوع توحيد است *** فروغ روی محمد فروغ جاويد است
عباس براتی پور
شعر «فروغ جاويد»
- بازدید: 1905