در آنکه حق سبحانه و تعالی از فیض انوار جمال خویش اول نوری را که بیافرید آن نور محمد بود، آن نور عشق و عقل و قلم بود.
پیش ازین دنیا، بدان که حق تعال *** کرد نوری آشکارا از جمال
زنده و جنبنده دانایی چون جان *** برتر از اوهام و عقل این و آن
پُر شده آن نور از حُسن و جمالاز جمال با کمال ذوالجلال
در شریعت هر کسی کاو پیشواست پیش او آن نور، نور مصطفاست
زان سبب که خالق عرش مجیدنور احمد را نخستین آفرید
همچنین فرمود شاه انبیا مصطفی آن پیشوای مجتب
اَوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ نُوری
اول چیزی که خداوند خلق فرمود نور من است
نقل دیگر آورم من ای کرام *** زان نبیّ مجتبی فخر الانام
کابتدای عالم از عشق و وَلدر وجود آمد ز نور کبری
تار و پود جمله عالم از ولاستوان ولا عشق است و فیض کبریاست
همچنین فرمود شاه انبیا مصطفی آن پیشوای مجتب
اَوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ العشق
اول چیزی که خداوند خلق فرمود عشق است
عشق خود دام کمند دلبر است *** عشق خود معشوق جان را مظهر است
هر کسی کاین عشق او را یار نیست *** دان که نزد دوست او را بار نیست
عشق و حسن است از صفات ذوالجلال عشق افزون است از هر قیل و قال
همچنین فرمود مولانای ممخزن اسرارهای کبری
«شرح عشق ار من بگویم بر دوامصد قیامت بگذرد وان ناتمام»
***
نقل دیگر این زمان آمد به یاد *** نور احمد عقل کُلّ است ای جواد
نور احمد را بدانند ای کرام *** فیلسوفان عقل کل خوانند نام
روحهای انبیا و اولیا پرتو آن *** روح دان و آن صفا
نور حق روح است اندر روحها *** روحها زان حسن دارند روح را
بیغذایی نیست مخلوق خدا *** روح را حسن خدا باشد غذا
***
در خبر جای دگر آن مصطفی *** هم قلم فرموده است آن نور را
همچنین فرموده شاه انبیا *** مصطفی آن پیشوای مجتبا
اَوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ القَلم
اول چیزی که خداوند خلق فرمود قلم است
نور احمد عقل و عشق است و قلم *** هر سه در معنی یکی آمد، نَعَم
از قلم از لوح و هم عرش مجیدکرسی و افلاک عنصر شد پدید
زو برویاند خدا هم خوب و زشتحنظل و ترانگبین و شیر خشت
روز و شب در دعوت است آن نور پاکاز سَمَک آن دعوت است تا بر سماک
این یکی کرده سعادت را قرینوان دگر باشد شَقا را همنشین
آن یکی او عیسی عِلوی شودوان یکی قارونوَشی سِفلی شود
این یکی را صد لقاء است از هُدیوان دگر را صد ضلالت از شق
هر چه حق خواهد یقینا آن شودتا بهشت و دوزخ آبادان شود
***
اندر این معنی نظیر آمد به یاد *** چون بگویم خوش شنو ای خوش نهاد
آدم اندر ماء و طین بود ای جواد *** که ملائک را خدا اعلام داد
گفت خواهم آفریدن در زمین سروری بهر خلافت بالیقین
در ملائک رشک آمد از حسدجمله میگفتند با صد جدّ و جهد
گر بیاید مهتر آدم بر زمینصد فساد و خون بریزد بالیقین
گفت: حق از علم احکام قضمن علیمم نیستید آگه شم
همچنین فرمود در قرآن خدخالق ارض و سموات عُل
بعد از آن حق با ید قدرت یقین طین آدم کرد یک چلّه عجین
صورت آدم به حسن خویشتن آفرید آن پادشاه ذوالمنن
همچنین فرمود شاه انبیا مصطفی آن پیشوای مجتب
خَلَقَ اللّهُ آدَمَ عَلی صُورتِ حُسنِه
خداوند آدم را بر صورت زیبای خودش آفرید
و اندر آن صورت جمال ذوالجلال *** درج کرد آن بینظیر و بیزوال
آدم از انوار حسن بینشان *** شد نشان اندر زمین و آسمان
در خلافت آدم آن دولت چو یافت *** بهر دیدن او ملک جمله شتافت
حسن حق از ذات آدم رو نمود *** حسن حق را شد ملائک دور سجود
نور انسان چون کند جلوه تمام *** در سجود آید ملائک والسلام
لیک مستور است جان و نور جان *** غافلند از جان و نورش این و آن
منبع : نشریه گنجینه ، مهر و آبان 1385 ، شماره 61