بود بر خوان خدا او میهمان |
گفت ابیتُ عِند رَبّی در بیان |
از خدا لَولاک آمد در خطاب |
کز دو عالم هست مقصود آن جناب |
حق همی گوید ترا ما وَدَّعَک |
هر کجا خواهی شد اللّهُ مَعَک |
شاهد دید تو ما زاغَ الْبَصَر |
مُعجِزَت پیدا زَانْشَقَّ القَمَر |
روشن از نور تو شمع انبیا |
آستانت اولیا را مُلتجی |
صد هزاران آفرینِ ذوالجلال |
بر روان پاک آن نیکو خصال |
بر روان آل و اصحاب گزین |
بر جمیع تابعین پاکدین |
بر روان پاک جمله اولیا |
محرمان خاص درگاه خدا |
گشته جمله خوشه چینِ خرمنش |
دست امّید همه بر دامنش |
منبع : نشریه گنجینه ، آبان 1383،شماره 44