چو آدم بیامد به روی زمی *** پدید آمد از نسل او آدمی
شد از آدمی مؤمن اشرف به ذات *** چو عابد ز مؤمن بِهْ اندر صفات
نبی گشت از اولیا بهترین *** رسول از نبی شد به رُتبت گزین
از آن شد گُزین از میان همه *** کز او سود گردد زیان همه
که «لولاک» بودش ز یزدان خطاب *** بزرگیّ او درگذشت از حساب
محمّد سزاوار حمد و ثنا *** که حمد و ثنا خواند او را خدا
رسولی که بی آنکه گوییش نام *** به نام خدا، دین نگردد تمام
رسولی که در معنی جان و دل *** نبی بود و آدم هنوز آب و گِل
رسولی که در قربتش با خدا *** مَلَک در نگنجیدی و انبیا
رسولی به حق رحمتِ عالمین *** حبیب خدا، واضعِ کار دین
چه نعتی توان گفتن او را سزا *** جز او را چنین پایه باشد که را؟
که فرمان روان بر ستاره کند *** به انگشت مه را دو پاره کند
چون برخواند منشور پیغمبری *** مَلَک امّتش گشت و انس و پری
طفیلی همه خلق بر خوانِ او *** اگر چند بودی جوین نانِ او
دو کون یافت در سایه او پناه *** اگر چند سایه نبودش به راه
بدو آفرینش همه فخر کرد *** ولی او همه فخر از فقر کرد
ز علم لدنیّ همی دُر فشاند *** اگر چه بُد امّی و علمی نخواند
حدیثش ملک را کتب نسخ کرد *** اگر چه ندانست خود نسخ کرد
لقب داد او را خدا مصطفی *** ازاو یافتند اهل صفّه صفا
منبع : نشریه گنجینه ، مهر و آبان 1385 ، شماره 61