بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) و در نتیجه توطئه ای که در سقیفه انجام شد، ابوبکر عهده دار خلافت شد و عنان حکومت را به دست گرفت. روشن است که چنین توطئه ای یکباره اتفاق نیفتاد و در نتیجه برنامه ریزی ها و قول و قرار هایی بود که قبل از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم)، عده ای باهم در میان گذاشته بودند و قصدشان این بود که جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) را قبضه کنند. لذا در دست گرفتن حکومت توسط ابوبکر در نتیجه کوشش حزب او و در رأس آن ها همدست ابوبکر یعنی عمر بن خطاب بود؛ که مردم را برای بیعت با او مجبور کرد و در صحنه نقش اساسی را بازی می کرد. و چه بسا اگر او نبود بیعت برای ابوبکر انجام نمی شد. در این میان بنی هاشم از بیعت ابوبکر تخلف ورزیدند و بزرگان اسلام مانند "عمار یاسر"، "زبیر"، "مقداد" و همچنین عده ای از انصار همچون سعد بن عباده، مخالفت کردند. چرا که می دیدند امام (علیه السلام) برای خلافت شایسته تر است چون پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) بدان تصریح کرده بود. علاوه بر آن، موهبت هایی که خدا به او عطا کرده بود و قهرمانی های او و سایر ملکات دیگر، وی را شایسته رهبری امت قرار داده بود.
این غصب خلافت و همچنین مخالفت هایی که از جانب بزرگان صحابه با این اقدام صورت گرفت منجر به حوادثی شد که هجوم به خانه دختر پیامبر (صلی الله علیهما) و جسارت هایی که در حق اهل خانه روا داشتند از غمبارترین حوادث تاریخ اسلام است. در این میان احتجاج های مختلفی هم از جانب امام علی (علیه السلام) و همچنین حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و حتی برخی اصحاب، با غاصبان خلافت صورت گرفت که در همه آن ها، طرف بازنده احتجاج، غاصبان خلافت بودند. ولی با وجود این، باز هم از ظلمی که کرده بودند دست برنداشتند.
در این مقاله به یکی از این احتجاجات اشاره کرده و برخی از بندهای آن اجمالا توضیح داده می شود. احتجاجی که می تواند پایه و اساس بسیاری از استدلالات دیگر برای اثبات خلافت و امامت حضرت علی (علیه السلام) و جایگاه ویژه اهل بیت (علیه السلام) باشد.
در طی سخنانی که بین حضرت و ابوبکر رد و بدل شد حضرت در سه مرحله ابوبکر را مجاب کرده و توجیهاتی را که برای به دست گرفتن خلافت مطرح می کند رد می کنند
ابوبکر بعد از به دست گرفتن خلافت، به سراغ امام (علیه السلام) آمد تا رضایت او را کسب کرده و حکومت خود را شرعی قلمداد کند و گفت:
«ای ابوالحسن،(علیه السلام) به خدا سوگند که این جریان روی تبانی، اقدام، رغبت و حرص من صورت نگرفت، در آن هیچ اعتمادی به خود نداشتم که بتوانم از پس این امر برآمده و امور امت را آن طور که باید اداره کنم. من فاقد هرگونه قدرت مالی و کثرت عشیره بودم تا از آن طریق، اساس نقشه خود را استوار کنم؛ پس برای چه از من دلتنگ و ملول بوده و آن چه را که شایسته من نیست، تصور می کنی، و با نظر بغض و عداوت به من می نگری؟»
با کمی دقت مشاهده می شود که ابوبکر در سخنانش، روش سیاسی را در پیش گرفت. بی اعتنایی خودش را به خلافت و عدم تمایل به آن، اظهار کرد. و اعتراف کرد که برای رهبری امت آمادگی و اهلیت نداشته است.
احتجاج اول
امام علیه السلام با منطق قاطع خودش آن را رد کرد و گفت:
«اگر به این امر رغبت و میلی نداشتی، برای چه خود را برای آن حاضر کردی و در این عمل پیش قدم شدی...؟»
سخن امام، سخنی کاملا روشن و دقیق است، زیرا اگر ابوبکر به خلافت، راغب و حریص نبود چرا آن را عهده دار می شد؟
ابوبکر در جواب گفت:به علت حدیثی بود که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم که فرموده:
به راستی که خداوند امت مرا بر گمراهی و خطا جمع نمی کند.
و چون جمع ایشان را دیدم، از همان فرمایش پیروی کرده و هرگز گمان نبردم که اجماع امت خلاف هدایت و از روی گمراهی باشد. به همین علت تن به این تکلیف سپردم، اگر می دانستم حتی یک نفر هم از این امر امتناع خواهد ورزید، به طور مسلم از پذیرش آن خودداری می کردم.
معنی کلام ابوبکر این است که آنچه او را فراخواند، و تشویق کرد که عهده دار خلافت شود. آن حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) است که امت بر انتخاب و اختیار او اجماع کردند. پس راهی به تخلف از نظریه اجماع پیدا نکرد.
احتجاج دوم
امام علیه السلام به او روی کرد و سئوال دوم را مطرح کرد و فرمود:
در خصوص حدیث مذکور در مورد اجماع امت، از تو می پرسم که آیا من از افراد این امتم یا نه؟
گفت: آری.
فرمود: آن گروهی که از بیعت تو سرباز زدند، مانند "سلمان"، "ابوذر"، "عمار"، "مقداد"، "سعد بن عباده" ودیگران از امت بودند یا نه؟
ابوبکر گفت: آری همه از امت بودند.
امام تعدادی از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) را که از بیعت با ابوبکر امتناع کردند، نام برد و ابوبکر به آن اعتراف کرد.
سپس امام سئوال سوم را مطرح کرد و فرمود:
بنابر این چگونه با مخالفت این افراد، به حدیث اجماع احتجاج می کنی؟ حال اینکه تمام آنان از افراد صالح و پرهیزکار و از اصحاب رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) هستند...؟
امام با این دو سوال کلام و استدلال ابی بکر را رد کرد و بر ادعای او اقامه حجت کرد.
ابوبکر در جواب گفت: پس از تحقق این امر، تخلف این افراد بر من معلوم شد، وترسیدم اگر از پذیرش آن امتناع ورزیده و خود را کنار بکشم، اوضاع اجتماعی مردم مسلمان به هم بخورد. شاید غالب مردم مرتد شده و از دین خارج شوند؛ پس پذیرش من بر این امر بهتر از آن بود که امت مسلمان به هرج و مرج گراییده و به حالت کفر سابق خودشان عود کنند؛ پس فکر می کردم شما نیز در این باره با من موافق باشید...
در واقع وقتی ابوبکر دید استناد وی به حدیث اجماع، مردود شد، از راه دیگری وارد شد و آن اینکه وی ادعا کرد بعدا متوجه شده که اجماعی در کار نبوده ولی تصورش این بوده که حال اگر وی از قبول خلافت امتناع کند اوضاع مسلمانان دچار هرج و مرج می شود. تا اینجا ابوبکر به دو مساله مهم یعنی عدم اهلیت برای جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) و عدم تحقق اجماع برای خلافت وی اعتراف کرده است. و به توجیه سومی متوسل شده است. حال ببینیم که امام (ع) برای این توجیه ابوبکر چه احتجاجی را مطرح می کنند؟
احتجاج سوم
امام علیه السلام رو به ابوبکر کرده و فرمود:
بسیار خوب، ولی پرسش من این است که تو در بار نخست بر چه اساسی و برای چه به این امر روی آوردی؟ و این که یک فرد با چه شرایط، علل و جهاتی شایسته امر خلافت می شود؟
ابی بکر جواب داد: البته روی صفات خیرخواهی، وفای به عهد، صراحت لهجه، استقامت و حسن سیرت، عدالت، علم و آگاهی از کتاب، سنت، حکمت، معرفت، زهد در دنیا، پرهیزکاری، یاری، طرفداری از مظلوم و ستمدیده در دور و نزدیک...
ابوبکر به صفاتی شخصی اشاره کرده که برای عهده داری خلافت باید دارا باشد.
امام به آن، صفات دیگری را اضافه کرد که رهبر عمومی امت واجب است که دارا باشد. و فرمود:
و سابقه و قرابت.
و قصد امام، سابقه در اسلام و قرابت با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) بود. و این دو شرط فقط در امام وجود داشت، او اولین کسی بود که به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) ایمان آورد. او نزدیک ترین مردم به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) بود و ابوبکر بر آن اقرار کرد.
حال امام بر اساس همان صفاتی که ابوبکر بدان ها اشاره کرده و همچنین دو صفت دیگری که خودش بدان ها افزود و ابوبکر هم آن دو را قبول کرد، احتجاج خود را ادامه می دهد تا در نهایت هر بهانه ای را که ابوبکر بدانها استناد کرده باطل کند امام در چندین مورد از ابوبکر اعتراف می گیرد که تنها کسی که واجد این صفات، آن هم در بالاترین مرتبه آن ها بوده، کسی جز امام (علیه السلام) نیست.
امام برای ابوبکر به بعضی صفاتی که نزد غیر او یافت نمی شود اشاره کرد و فرمود:
ای ابوبکر، تو را به خدا سوگند می دهم، آیا در وجود خود این خصوصیت را می بینی یا در من؟
ابوبکر گفت: البته در شما می بینم ای ابوالحسن علیه السلام...
امیرالمؤمنین (ع) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا این من بودم که پیش از تمام امت به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) جواب مثبت دادم یا تو؟
ابوبکر گفت: البته شما.
امام فرمود:تو را به خدا سوگند، من از طرف رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) مأمور به ابلاغ و خواندن سوره برائت برای کفار شدم یا تو؟
ابوبکر گفت: بلکه شما مأمور این کار شدید.
امام (علیه السلام) به ابلاغ سوره برائت اشاره می کند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) ابتدا ابوبکر را مامور به این کار کرد ولی وحی نازل شد و ابوبکر از این ماموریت عزل، و ابلاغ آن به امام (علیه السلام) واگذار شد
امام فرمود:ای ابوبکر، تو را به خدا سوگند، آیا هنگام خروج پیامبر (ص) از مکه به مدینه (روز غار) من جان فدای او شدم یا تو؟
ابوبکر گفت: البته شما.
امام (علیه السلام) به جریانی اشاره می کند که قریش نقشه هجوم به خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) و قتل ایشان را کشیده بودند و امام (علیه السلام) در بستر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) خوابیدند تا قریش متوجه نبود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) در خانه نشوند.زمانی که قریش به خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) هجوم آوردند که او را بکشند. امام شخصاً خود را فدای او کرد و به جای او خوابید. برای احدی در خاندان نبوت یا صحابه، مانند این کرامت که به امام اختصاص یافت، پیدا نمی شود.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا ولایت من قرین ولایت پروردگار متعال و پیامبر خدا به دلیل انفاق انگشتر در آیه شریفه واقع شده یا تو؟
ابوبکر گفت: البته برای شماست.
اشاره امام به این آیه شریفه است که: (إنَّما وَلِیکم الله ورسوله والَّذین آمنوا الَّذین یقیمون الصَّلاة ویؤتون الزَّکاة وهُم راکعون)[1].
در این آیه، ولایت عامه بر مسلمانان منحصر به خدا و رسول و آن هایی که ایمان آورده و در حال رکوع زکات می دهند یعنی امام می باشد. و آیه به صیغه جمع برای تعظیم و تکریم امام است. و زمانی این آیه نازل شده که حضرت در رکوع نماز انگشتر خود را به سائل بخشیدند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) توسط تو، اولاد و خانواده ات در برابر نصاری مباهله کرد یا با من، فرزندان و خانواده من؟
امام (علیه السلام) منقبت دیگری را اشاره می کند که در آن بانوی زنان عالم، و دو فرزندش در مباهله پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) با اهالی نجران داشتند؛ زیرا او برای مباهله، عمویش عباس و نه زنان بنی هاشم، و نه خود را در آن شرکت نداد. و همانا امام، همسرش و دو فرزندانش را شرکت داد. ما این حادثه را به تفصیل در یکی از جزءهای این دانشنامه شرح داده ایم. و ابوبکر به آن اعتراف کرد و گفت: البته برای شما و خانواده تان نازل شد.
پس امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:
تو را به خدا سوگند، آیا مقام وزارت رسول خدا، همچنانکه برای هارون بود نسبت به حضرت موسی: (انت منّی بمنزلة هارون من موسی) برای تو بود یا برای من؟
امام (علیه السلام) دو فضیلت دیگر را بیان می کند، که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) برای او در نظر گرفت:
اول اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم)، وزیری برای خود تعیین کرد و به آن تصریح دارد.
دوم اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) امام را برای خودش به منزله هارون از موسی قرار داد و به او فرمود: (انت منّی بمنزلة هارون من موسی...).
ابوبکر به آن اعتراف کرد و گفت: بلکه برای شما بود.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا آیه تطهیر از رجس درباره من، خانواده و فرزندان من نازل شد، یا برای تو و خانواده ات؟
امام (علیه السلام) اشاره به آیه (إنَّما یرید الله لیذهب عنکم الرِّجس اهل البیت ویطهّرکم تطهیرا)[2] دارد که درباره او و بانوی زنان و دو سبط رحمت و امامان هدایت (علیهم السلام) نازل شده است.
ابوبکر گفت: بلکه برای تو و اهل بیت تو نازل شده است.
امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا قسم، آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) در زیر کساء برای من، خانواده و فرزندانم دعا کرد که خداوند اینان که اهل بیت من اند را به سوی خود و بهشت رضوانت بخوان نه به آتش، یا برای تو و خانواده و فرزندانت؟
امام (علیه السلام) حدیث کساء را بیان می کند که امام و بانوی زنان عالم و دو سبط حسن و حسین (علیهم السلام) به حضرت رسول در زیر کساء ضمیمه شدند و حدیث بر عظمت منزلت اهل بیت (علیهم السلام) و علو مقام آن ها نزد خدا و رسولش دلالت دارد.
ابوبکر گفت: برای شما و اهل بیت و فرزندانت، دعا کرد.
امیرالمؤمنین (ع) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا مراد از آیه (یوفون بالنَّذر ویخافون یوماً کان شَرُّه مُستَطیراً)[3] من هستم یا تو؟
اشاره به نذری است که امام و بانوی زنان عالم و کنیزشان فضه (علیهم السلام) کردند، زمانی که حسنین مریض شدند سه روز، روزه بگیرند، هنگامی که بهبود یافتند به شکرانه بهبودی ازمرض همه روزه را گرفتند، و هنگام افطار فقیری گرسنه، در زد و از گرسنگی شکایت کرد. همه افطاری خود را به او دادند و جز آب، چیز دیگری برای افطار نداشتند.
در روز دوم موقع افطار، یتیمی در را زد و اظهار گرسنگی کرد. پس افطاری خود را به او دادند، و با آب افطار کردند و گرسنه خوابیدند.
در روز سوم اسیری، در خانه را زد و از آن ها طلب کمک کرد. افطار خود را به او دادند. در این موقع بدنشان ذوب و ناتوان شده و می لرزیدند. هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن ها را دید ناراحت شد. قوای او تحلیل رفت؛ پس سوره هل اتی بر او نازل شد. که در آن قدردانی از خدای متعال برای ایثار و ستودن نیکی و احسان آن ها و مدال افتخار و جاویدی تا ابد برای آن هاست.
ابوبکر گفت: البته شما.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا آفتاب برای نماز تو به دعای پیامبر (ص) رجوع کرد یا برای من؟
حدیث رد شمس برای امام را عامه و خاصه ذکر کرده اند و "علامه محقق امینی" تعداد زیادی روایات که در این باره ذکر شده را بیان کرده است.
ابوبکر گفت: برای تو بود.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا تو آن جوانمردی که این ندا از آسمان برایش خوانده شد که "لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی" یا من؟ امام فرموده این ندا از آسمان در جنگ احد، خوانده شد و آن مدال جاویدی بود که به گردن افکند.
ابوبکر گفت: البته تو آن جوانمردی.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در غزوه خیبر، پرچم را به دست تو سپرد و فتح نصیب مسلمانان گردید. یا به من عطا فرمود؟
ابوبکر گفت: بلکه به دست تو داد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای فتح خیبر که مهم ترین قلعه های یهود بود، لشکرکشی کرد و فرماندهی سپاهش را به ابوبکر داد؛ پس شکست خورده برگشت. سپس فرماندهی سپاه را به عمر داد. او هم مانند رفیقش بود. پیامبر فرمود: فردا پرچم را به دست مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست دارد، خدا و رسولش هم او را دوست دارند. خدا به دست او قلعه ها را فتح می کند. هنگام صبح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیه السلام) را فراخواند و از درد چشم شکایت داشت؛ پس با آب دهان خود آن را معالجه کرد، پرچم را به دست او داد و بر یهود حمله کرد. خدا به دست او قلعه را فتح کرد.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا تو با کشتن "عمرو بن عبدود" اندوه و غم و حزن از خاطر مبارک رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و سایر مسلمانان برداشتی یا من؟
ابوبکر گفت: البته به دست تو صورت پذیرفت.
"عمرو بن عبدود" بزرگ ترین جنگجو در جزیره العرب بود. در جنگ خندق از مسلمانان مبارز می طلبید. کسی به جنگ او نمی رفت و ترس بر آن ها مستولی شده بود. امام (علیه السلام) قهرمان اسلام به سوی او حرکت کرد و به بدترین وجه او را به زمین زد و او را به قتل رساند و قتل او، اثر زیادی در شکست مشرکین داشت. کشته شدن این جاهل خطرناک، نعمت فراوانی بود که به دست امام بر اسلام و مسلمانان رسید.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:
تو را به خدا سوگند، با نظر به حدیث رسول خدا که فرمود: من و تو از زمان حضرت آدم تا عبدالمطلب (علیهم السلام)در تمام طبقات از نکاح بوده ایم نه از زنا. آیا من از جهت نسب و طهارت آباء با رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شریکم یا تو؟
ابوبکر گفت: البته شما.
این حدیث امام حاکی از آن چیزی است که راویان نقل کرده اند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پسر عمویش امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) از زمان آدم از طریق نکاح متولد شده اند و نسلشان طیب و طاهر و پاک بوده است[4].
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سل) مرا به تزویج دخت خود درآورده و فرمود: خداوند در آسمان تو را برای زوجیت فاطمه برگزید، یا تو را؟
ابوبکر گفت: البته شما را.
ازدواج امام از بانوی زنان عالم به امر خدا بود. و حدیث نزد همه راویان متفق علیه است.
امام (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا من پدر حسن و حسین دو سبط و گل خوشبوی پیامبر هستم که فرمود: حسن و حسین آقا و سرور جوانان بهشتی اند و پدرشان از آن دو بهتر است، (علیهم السلام) یا تو؟
ابوبکر گفت: البته شما هستید.
امام (علیه السلام) به فرزندانش دو سبط و گل خوشبوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، سیدان جوانان اهل بهشت، و حسن، حسین (علیهما السلام) از بقیه مسلمانان ممتاز بودند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا برادر تو مزین به دو بال است که در بهشت با فرشتگان پرواز می کند یا برادر من؟
ابوبکر گفت: البته برادر شما.
از مزایای امام این که برادرش شهید بزرگوار "جعفر طیار"علیهما السلام است. کسی که برای دفاع از اسلام، در جنگ موته به شهادت رسید و استقامت کرد تا دو دستش جدا شد و نود ضربه از تیر و سر نیزه و شمشیر به او رسید. و خدای متعال به جای دو دستش، دوبال به او عطا کرد که در فردوس اعلی با ملائکه پرواز می کند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا من ضامن دیون پیامبر و به جا آورنده وعده ها و وصایا و پیمان آن حضرت ام یا تو؟
ابوبکر گفت: البته شما.
گفتار امام اشاره به فرمایشات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که همه خویشاوندان قبیله اش را جمع آوری کرد و به آن ها فرمود:
(چه کسی دین و وعده های مرا ضمانت می کند تا با من در بهشت و جانشین من در بین خانواده ام باشد؟
امام برخاست و گفت: من ای رسول خدا.
این را "احمد" در مسندش و "ثعلبی" در تفسیر (وانذر عشیرتک الاقربین) بیان کرده اند[5].
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا وقتی که پیامبر برای شرکت در مرغ بریان شده دعا می کرد که: خدایا محبوب ترین بندگان خود را در اینجا حاضر کن تا این غذا را با من بخورد. من حاضر شدم یا تو؟
ابوبکر گفت: البته شما.
حدیث مرغ بریان (طیر مشوی) را همه راویان نقل کرده اند، به وضوح بر آن که امام محبوب ترین خلق خدا در نزد خدا و رسول الله است[6].
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا به جنگ با ناکثین، قاسطین و مارقین بر تأویل قرآن مژده و خبر داد یا تو را؟
ابوبکر گفت: البته شما را.
اشاره امام در کلماتش به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. زمانی که نزد ام المؤمنین "ام سلمه" بوده علی آمد و به "ام سلمه" گفت:ای "ام سلمه" این قاتل قاسطین، ناکثین و مارقین بعد از من است[7].
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تورا به خدا سوگند، آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا به دارا بودن علم قضا و فصل الخطاب معرفی کرد و فرمود: علی بهتر از همه شماها به علم قضا آگاه است. یا تو؟
ابوبکر گفت: البته شما را.
اخبار زیادی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده که به اصحابش فرمود: قاضی تر از همه علی بن ابیطالب است[8].
امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، ایا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیاتش به اصحاب و یارانش فرمود که مرا به عنوان امیرالمؤمنین سلام گفته و ندا کنند یا تو را؟
ابوبکر گفت: البته شما را.
امام (علیه السلام) اشاره به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد که فرمود: بر امام به عنوان امیرالمؤمنین سلام کنید.
امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا من در آخرین کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر شده و متولی غسل و دفن آن حضرت گشتم یا تو؟
ابوبکر گفت: البته شما.
امام آخرین نفر بود که با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تکلم کرد واوست که غسل، دفن و کفن او را عهده دار بود[9].
امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا تو در قرابت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سبقت جسته ای، مصداق (اولی القربی) می باشی یا من؟
ابوبکر گفت: شما هستید.
امام (علیه السلام) نزدیک ترین کس به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. او برادرش، پسرعمویش، شوهر دخترش بانوی زنان عالم و پدر دو سبطش بود. برای غیر از او چنین منزلتی نزد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا تویی آن که خداوند او را به هنگام احتیاج دیناری عطا و جبرییل با او معامله کرد، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر آن صیانت و اولاد او را اطعام کردی یا من؟
ابوبکر گفت: بلکه تویی.
امام (علیه السلام) با کلامش اشاره دارد به اینکه بانوی زنان عالم از امام (علیه السلام) درخواست کرد، چیزی را قرض کند که آن ها را از گرسنگی نجات دهد؛ پس خارج شد و کسی را پیدا نکرد که از او چیزی قرض کند. ناگاه به دیناری برخورد کرد. صاحبی برای آن پیدا نکرد، حبیبه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به عنوان قرض به او داد که هرگاه صاحبش آمد، آن را به جایش بگذارد. امام آن دینار را گرفت و به سوی بازار رفت، مردی را یافت که طعام می فروخت آن را به دیناری خرید. صاحب طعام از گرفتن دینار خودداری کرد.
در روز دوم امام به سوی بازار رفت که طعامی برای آن ها بخرد. پس طعامی از آن مرد خرید و دینار را به او داد، او از گرفتن دینار خودداری کرد.
در روز سوم مانند آن را انجام داد. امام (علیه السلام) فوری به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و مطالب را به او عرضه کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: صاحب طعام جبرییل بود[10].
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تو را به دوش خود بلند کرده و اصنام و بت های کعبه را شکست یا مرا؟ و اگر می خواستم به آسمان دست یابم می توانستم.
ابوبکر گفت: شما بودید.
امام در حدیثش به شکستن بت های قریش که آن ها را خدایان اتخاذ کرده و به جای خدا، آن ها را می پرستیدند، اشاره می کند که امام آن ها را در فتح مکه شکست و بر خرافات و جاهلیت پایان داد. و حدیث، مستفیض و منتشر شده است و مصادر تاریخ و حدیث آن را ذکر کرده اند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند می دهم، آیا این کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود: تو صاحب لوای من در دنیا و آخرت هستی، در حق من بود یا درباره شما؟
ابوبکر گفت: بلکه در باره شما بود.
سخنان امام حاکی از حدیث وارد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود: ای علی تو صاحب لوای من در دنیا و آخرتی. این حدیث متواتر و منتشر شده است.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی فرمان داد که تمام درب هایی را که به مسجد باز می شد بسته شود، مگر یک درب. آن درب از خانه من بود یا درب خانه شما؟ و نیز آنچه خداوند بر او حلال کرده بود بر من حلال بود یا بر تو؟
ابوبکر گفت: البته بر شما.
سخنان امام (علیه السلام) به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به بستن همه درهایی که به مسجد باز می شد برمی گردد مگر در خانه علی (علیه السلام) که آن را باقی گذاشت. آن کرامتی برای امام (علیه السلام) بود[11].
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، بنا به مفاد آیه شریفه: (ءأشَفَقتُم أن تُقدِّموا بین یدی نجواکم صدقاتٍ...)[12]: آیا ترسیدید که پیش از گفتگوی محرمانه خود صدقاتی تقدیم دارید؟ آیا شما بودید که پیش از نجوا و سخن گفتن با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) صدقه دادید یا من بودم؟
ابوبکر گفت: البته شما بودید.
از آداب امام (علیه السلام) با رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود وقتی که می خواست با او به صورت خصوصی صحبت کند، قبل از آن، صدقه می داد. سپس با حضرت گفتگو می کرد. که از صحابه غیر از او، کسی این کار را نمی کرد[13].
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره من به دخت خود فاطمه (علیها السلام) فرمود: تو را به کسی تزویج می کنم که اولین مردمانی بوده که به اسلام ایمان آورد و اسلام او بر سایر مردم تفوق دارد یا در حق تو؟
ابوبکر گفت: البته درباره تو فرمود.
امام (علیه السلام) اشاره به قول رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره بانوی زنان عالم دارد که به فاطمه زهرا (علیها السلام) فرمود زمانی که امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به عنوان زوج او معرفی کرد:آیا راضی نیستی که من تو را به اولین مسلمان از مسلمانان و عالم ترین آن ها از لحاظ علم تزویج کنم؟[14]...
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:تو را به خدا سوگند، آیا تو بودی که در روز بدر بر سر چاهی که کافران مقتول را در آن ریخته بودند، فرشتگان هفت آسمان بر او سلام کردند یا من بودم؟
ابوبکر گفت: البته شما بودید.
امام (علیه السلام) آوردن آب را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحابش، در شب بدر، بیان می کند. پیامبر از آن ها خواست که اقدام کنند، کسی پاسخ نداد، به جز امام که به این کار اقدام کرد. با او مشکی بود و در چاهی که عمیق و تاریک بود پایین رفت. خدا به جبرییل و میکاییل و اسرافیل وحی کرد که به یاری رسولش بشتابند و به زمین فرود آمدند. هنگامی که به برابر چاه رسیدند، ایستادند و به امام برای گرامی داشت و احترام او سلام کردند[15].
ابی بکر در برابر این دلایل قاطع که امام (علیه السلام) به آن استدلال به وضوح ثابت کرد که امام سزاوارتر و مقدم تر از غیرش است. و همه راه ها و روزنه ها را بست، پس غمگین و ساکت شد و به رأی امام جواب داد. ولی عمر، او را در تصمیمش منصرف کرد و نگذاشت از منصبش کناره گیری کند[16].
امام (علیه السلام) ابتدا از ابوبکر، صفاتی را که برای جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حاکم جامعه اسلامی لازم است و ملاک برتری و شایستگی افراد برای این منصب است می پرسد و بعد از اینکه ابوبکر به آن صفات اشاره می کند امام دو گزینه دیگری را هم اضافه می کند و ابوبکر هم آن دو را تصدیق می کند. در مرحله بعد امام به بیان مصادیق اشاره می کند مصادیقی که در هر کدام از آن ها بروز یک یا چند مورد از صفات مذکور را شاهد هستیم. و در همه آن ها ابوبکر اعتراف می کند که تنها کسی که واجد چنین فضیلتی بوده امیر مومنان است.
امام بدین گونه تمام استدلالات ابوبکر را در توجیه بر عهده گرفتن جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخ می دهد تا عدم اهلیت وی را برای چنین منصبی ثابت کند و روشن شود که واقعیت نه آن است که ابوبکر در توجیه اقداماتشان بیان می کند. و بدین وسیله نقشه و توطئه اینان برای غصب جایگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر همگان روشن شود.
(منبع : اختصاصی حوزه نت , بدرخانی غلامرضا)
پی نوشت
[1] المائدة : 55.
[2] الاحزاب: 33.
[3] الانسان: 7.
[4] ينابيع المودة : 16. كنز العمال 6 :100.
[5] الشعراء : 214.
[6] أسد الغابة 4 : 30. مستدرك الحاكم 3 : 130.
[7] الرياض النضرة : 320.
[8] الاستيعاب 2 : 461.
[9] مستدرك الحاكم 3 : 111. ذخائر العقبي : 72. الرياض النضرة 2 : 237.
[10] مناقب الخوارزمي : 224.
[11] كنز العمال 6 : 152. مستدرك الحاكم 2 : 125. الرياض النضرة 2 : 253.
[12] المجادلة : 13.
[13] الرياض النضرة 2 : 215.
[14] كنز العمال 6 : 153.
[15] ذخائر العقبي : 68 – 69. تذكرة الخواص : 228.
[16] الاحتجاج 1 : 157 – 184.
