«معراج در نگاه شاعران»

(زمان خواندن: 7 - 14 دقیقه)


معراج را در لغت نامه‌ها: نردبان، مسعد، موج، آلت عروج، نردبان و جاي بالا رفتن، معنا کرده‌اند. واژه معراج، از وقتي بر سرزبان‌ها افتاد که سفر آسماني پيامبر اعظم(ص) به وقوع پيوست. عروج و صعودي که تنها مخصوص آن حضرت بود و در 26 رجب، به اين توفيق، دست پيدا کرد. شبي که در خانه ام هاني بود، از سوي جبرئيل امين، مژده معراج به آن حضرت داده شد. معراج، بزرگ‌ترين فضيلت و بالاترين کمال و معجزه‌اي است که نصيب هيچ پيامبري نشد. تنها عيسي از ميان پيامبران، به فلک چهارم رسيد. در صورتي که پيامبر براي رسيدن به فلک نهم، بر افلاک محيط شد و برقع افلاک را دريد. آنچنان که نظامي در اقبال‌نامه مي‌گويد:
گر او بر نکردي سر از طاق عرش
که برقع دريدي بر اين سبز فرش؟
و منظور از عرش، همان فلک نهم است که آسمانِ آسمان‌هاست.
شاعران بسياري در ديوان اشعارشان به اين مهم پرداخته‌اند و سعي کرده‌اند که با زيباترين زبان (يعني شعر)، به زيباترين اتفاق دنيا (يعني معراج) بپردازند. جالب اين که هر شاعري که سعي مي‌کرد مثنوي خود را شروع کند، پس از حمد و ستايش خداوند، به نعت حضرت رسول مي‌پرداخت و پس از آن، قصه معراج را به نظم مي‌کشيد. انگار براي شاعران، سنّت و رسم شده بود، شاعراني مثل: نظامي، عطار، وحشي بافقي و ... با اين حال، به خاطر تفاوت مذهب و سبک شعري‌شان، هر کس از زاويه ديد خود به معراج پرداخته است. در اين ميان، شاعراني هم هستند که معراج را به عنوان يک مضمون، در شعرهايشان به کار برده‌‌اند. شاعراني که علاقه وافري به ارائه استعارات، تشبيهات و ظريف‌بيني داشته‌اند.
در ابتدا به سراغ شاعراني مي‌رويم که تنها از واژه «معراج» در شعرهايشان استفاده کرده‌اند. «معراج» در شعر اين شاعران، به عنوان رسيدن به کمال و نور و روشنايي در نظر گرفته‌اند و شايد هم نخواسته‌اند که به داستان معراج پيامبر اشاره‌اي کنند. از ميان اين شاعران مي‌توان در ابتدا به صائب تبريزي اشاره کرد. اين شاعر سبک هندي - که هر واژه‌اي برايش حکم دنيايي از زيبايي ومعاني داشت - ، بيشترين استفاده را از واژه معراج کرده است. وي، با واژه معراج، حدود شصت بيت سروده است که به بعضي از آنها اشاره مي‌شود.
شبنم از نظّاره خورشيد، بر معراج رفت
چشم مي‌پوشي ز روي مرشد کامل چرا؟
بر زمين چسبندگان را شهپر معراج نيست
در نيابد هر گران‌جاني مکان عشق را
ز پستي مي‌توان دريافت معراج بلندي را
سرافراز از شکستن مي‌شود طرف کلاه اين جا
گفتار ز کردار به معراج برايد
از دست گشاده است پر و بال، دعا را
رتبه آزادگي در بندگي، پوشيده است
پله معراج در افکندگي پوشيده است
اين ابيات، علاوه بر زيبايي و آرايه‌هاي شعري، داراي نتايج اخلاقي است و صائب، شرط رسيدن به معراج را توجّه به دوست، دل کندن از زمين، رها شدن از منيت، دعا و تواضع مي‌داند.
شاعر بعدي، مولوي است که در مثنوي و ديوان شمس، حدود 35 بار، از واژه معراج استفاده کرده است.
چون به يک شب، مه بُريد ابراج را
از چه منکر مي‌شوي معراج را
فعل و قول و صدقْ شد قوت ملک
تا بدين معراج شد سوي فلک
عشق، معراجي است سوي بام سلطان جمال
از رخ عاشق فروخوان قصه معراج را
در تيره شب چون مصطفي مي‌رو طلب مي‌کن صفا
کان شه ز معراج شبي، بي‌مثل و بي‌اشباه شد
به معراج براييد چو از آل رسوليد
رخ ماه ببوسيد چو بر بام بلنديد
شاعران ديگر هم از واژه معراج استفاده کرده‌اند که به چند مورد اشاره مي‌شود.
سخن آن به که بهر ارجمندي
ز معراج نبي يابد بلندي
امير خسرو دهلوي
سرّ معراج تو را هم تو تواني گفتن
درد مي‌بود و از آن دم، تو تواني گفتن
اوحدي مراغه‌اي
گفت رايش در شب معراج جاه
آفتاب و ماه را کز راه برد
انوري
بر تخت جم که تاجش معراج آسمان است
همت نگر که موري با آن حقارت آمد
حافظ
او ز عشّاق برآمد که فلان شب
معراج، دگر نوبت خاقاني ما بود
خاقاني
به پاي ساز تو از ذوق، عرش کردم سير
که روز وصل تو کم نيست از شب معراج
شهريار
ز خور هر دم، ظهور سايه‌اي شد
که آن معراج دين را پايه‌اي شد
شيخ محمود شبستري
در شب معراج، ذات عرش سيرش
با احد بود و به احمد همنشين شد
فروغي بسطامي
اي که پيغمبر مقام از عرشْ برتر يافته
ز آستانت آسمان، معراج ديگر يافته
محتشم کاشاني
حيدرِ احد منظر، احمد علي سيما
آن حبيب و صد معراج، آن کليم و صد سينا
ملک الشعراي بهار
معراج انبيا و شب قدر اصفيا
گيسوي روز پوش قمرساي مصطفي
خواجوي کرماني
گر شب وصلت نمايد هر شب معراج را
نيک مانَد روز هجرت، روز رستاخيز را
سنايي غزنوي
شعراي ياد شده، کم و بيش اين گونه به معراج پرداخته‌اند و اشاره‌شان گذراست؛ امّا در کنار اينها شاعراني هستند که داستان معراج را روايت کرده‌اند. در ميان آنها نظامي، اشاره‌هاي گوناگوني دارد. او در مثنوي‌هايش بارها قصه معراج را بر زبان آورده است. علاوه بر نظامي، مي‌توان از جامي، وحشي بافقي و عطّار نام برد که آغاز مثنوي‌هايشان به معراج پيامبر، مزين شده است.
سفر آسماني پيامبر از خانه اُم‌هاني شروع شد. وحشي بافقي در اين مورد مي‌گويد:
همه روشن‌دلان آسماني
دوان گرد سراي اُمّ‌هاني
از آن دولت‌سرا تا عرش اعظم
ملايک بافته، پر در پر هم
وحشي، «فرهاد و شيرين»
نظامي اين چنين مي‌سرايد:
سر برزده از سراي فاني
بر اوج سراي اُمّ‌هاني
جبريل، رسيد طوق در دست
گر بهر تو آسمان کمر بست
نظامي، «ليلي و مجنون»
عده‌اي از شاعران، سفر پيامبر را سفر جسماني مي‌دانند و عده‌اي ديگر، آن را يک سفر روحاني مي‌دانند، چنان که نظامي مي‌گويد:
با قفسِ قالب از اين دامگاه
مرغ دلش رفته به آرامگاه
نظامي، «مخزن الأسرار»
اما وحشي بافقي، نظر ديگري دارد:
تويي برقع برافکندْ از ميانه
دويي شد محو وحدت جاودانه
زبان بي‌زباني را ز سر کرد
به گوش جان، دلش بشنيد و بَر کرد
وحشي، «فرهاد و شيرين»
بر اساس علم قديم، نُه فلک، وجود دارد که عبارت‌اند از: فلک زحل، مشتري، مريخ، آفتاب، زهره، عطارد، قمر، فلک البروج و آخرين فلک، فلک الأفلاک است که آسمانِ همه آسمان‌هاست و به آن «عرش» نيز مي‌گويند. پيامبر اعظم، براي رسيدن به عرش، از همه اين آسمان‌ها عبور کرد. همين مراحل سير آسماني را شاعران، دست‌مايه قرار داده‌اند و اين گونه سرودند:
بر هفت فلک، دو حلقه بستند
نظّاره توست هر چه هستند
برخيز هلانه وقت خواب است
مه، منتظر تو آفتاب است
در نسخ عطارد از حروفت
منسوخ شد ايت وقوفت
زهره طَبَق نثار بر فرق
تا نور تو کي برايد از شرق؟
خورشيد، به صورت هلالي
زحمت ز رهِ تو کرده خالي
مرّيخ، ملازم يتاقت
موکب روِ کمترين وِشاقت
دُرّاجه مشتري بدان نور
از راه تو گفته چشمِ بد دور
کيوان عَلَم سياه بر دوش
در بندگي تو حلقه در گوش
نظامي، «ليلي و مجنون»
وحشي بافقي هم با استفاده از افلاک نُه‌گانه، اين گونه سروده است:
به زير پي، نخستين عرصه پيمود
قمر رخ بر رکاب روشنش سود
فروغي کامدي کرد از رکابش
ندادي در دو هفته آفتابش
وزان منزل همان دم کرد شبگير
دبستان دوم جا ساخت چون تير
عطارد لوح خود آورد پيشش
که اينم هست، کُن نعلينِ خويشش
چو در بزم سوم آوازه انداخت
به چادر، زهره، سازِ خود نهان ساخت
نبودي گر نهان در چادرِ او
شکستي ساز او را بر سر او
به کاخ چارمين جا ساخت بر صدر
نهان شد خور ز شرمِ آن مه بدر
مسيح، انجيل، زير آورد از طاق
که جلد مصحفِ اين کهنه اوراق
به يک حمله که آورد آن جهانگير
دژ مرّيخ را فرمود تسخير
شدش بهرام با تيغ و کفن پيش
که کردم توبه از خونْ کردن خويش
گذر، برْ دارِ شرع مشتري کرد
به احکام خودْ او را رهبري کرد
وز آن جا بر در دير زُحل تاخت
چو او را پير راهب ديد بشناخت
گذر بر منتهاي سدره فرمود
به سدره جبرئيلش کرد بدرود
اين در حالي است که طبق علوم جديد، سيارات مذکور، در مجموعه منظومه شمسي قرار دارند که تا کنون، بالغ بر دوازده سياره، شناخته شده‌اند. آسمان‌ها و افلاکي که پيامبر، در آنها سير کرد، بنا بر علم جديد، چيزي فراتر از اينهاست.
معراج آسماني پيامبر، با چه هدفي صورت گرفت؟ در اين باره، نظرهاي مختلفي وجود دارد. عدّه‌اي عقيده دارند که پيامبر، آسمان‌ها را پيمود تا پيامبران پيشين را ملاقات کند و عرش و سدره المنتهي را ببيند.
شده جان پيغمبران، خاک او
زده دست هر يک به فتراک او
به هاروني‌اش، خضر و موسي دوان
مسيحا چه گويم ز موکب روان
نظامي، «شرف‌نامه»
مشام انبياي برگزيده
درو نرْسيده تا در او رسيده
سواره انبيا از ره رسيده
پياده در رکيب او دويده
عطار، «اسرار‌نامه»
انبيايش پس رُوَند او پيشوا
عالمان امّتش چون انبيا
عطار، «منطق الطير»
عده‌اي ديگر معتقدند که پيامبر(ص)، گروهي را در بهشت ديد و گروهي را در دوزخ مشاهده نمود؛ امّا شاعران، به اين مورد، کمتر پرداخته‌اند. مانند اين شعر:
بهشتْ آراسته در برگشاده
تُتُق آويخته مسند نهاده
ز حوران گرچه صحن باغ، پُر بود
دو چشمش سُرمه ما زاغ، پر بود
عطّار، «اسرار‌نامه»
دسته آخر، عقيده دارند که هدف، ديدن خدا و نشستن با او بر يک تخت و سخن گفتن با اوست.
قصد در معراج، ديدِ دوست بود
در تَبَع عرش و ملايک هم نمود
مولوي، «مثنوي معنوي»
مولوي، رسيدن به عرش را در کنار ديدن دوست و خدا مي‌داند.
امير خسرو دهلوي، با اين عقيده، شعر دعايي دارد و از خدا مي‌خواهد که چشم او را به ديدنش بگشايد.
خداوندا، دلم را چشم بگشاي!
به معراج يقينم راه بنماي!
دهلوي، «گزيده اشعار»
و نمونه‌هاي ديگر:
از دل من عشق جُست، نقش دويي چون بشت
شب، همه معراج گشت، رخ، همه ديدار شد
معراج ما به روح و روان بود صبح‌دم
ديدار ما به ديده جان بود صبح‌دم
اوحدي مراغه‌اي
وعده ديدار هر کسي به قيامت
ليله اسري، شب وصال محمّد
سعدي، «مواعظ»
نظامي در هفت پيکر خود، به ديدار پيامبر با خدا اشاره‌اي مستقيم دارد:
چون حجاب، هزار نور دريد
ديده در نور بي‌حجاب رسيد
گامي از بود خود فراتر شد
تا خدا ديدنش ميسّر شد
ديدْ معبود خويش را به درست
ديده از هر چه ديده بود بشست
همچنين سفر آسماني پيامبر را سفري جسماني مي‌داند:
با قفس قالب از اين دام‌گاه
مرغ دلش رفته به آرام‌گاه
مخزن الأسرار
هر چيزي که قابل ديدن باشد، حتماً داراي حجم است و فضايي را بايد اشغال کند. از سخن اين شاعران چنين برمي‌ايد که خدا در انتهاي آسمان، جايي براي خود دارد که پيامبر، وجود خدا را ديده است. اگر چنين باشد پس بايد جهتي و جايي را براي خدا مشخّص کرد؛ در صورتي که چنين نيست. نظامي، در ادامه شعرش براي توجيه اين مطلب چنين مي‌گويد:
ديده بر يک جهت نکرد مقام
گر چپ و راست مي‌شنيد سلام
زير و بالا و پيش و پس، چپ و راست
يک جهتْ گشت و ششْ جهت برخاست
نظامي، «هفت پيکر»
نظامي در مخزن الأسرار هم به ديدن خدا، واضح‌تر اشاره مي‌کند:
ايت نوري که زوالش نبود
ديدْ به چشمي که خيالش نبود
ديدن او بي‌عَرَض و جوهر است
کز عرض و جوهر از آن سوتر است
مطلق از آن جا که پسنديدني ا‌ست
ديدْ خدا را و خدا ديدني است
ديدنش از ديده نبايد نهفت
کوري آن کس که بديده نگفت
ديد پيمبر نه به چشمي دگر
بلکه بدين چشم سر، اين چشمِ سر
نظامي، «مخزن الأسرار»
عطار نيشابوري، سفر معراج را سفري روحاني مي‌داند آن جا که مي‌گويد:
چه گويم من در آن حضرت که چون بود
که آن دم از وجود خود برون بود
در آن قربت، دلش پرموج اسرار
وزان دهشت، زفانش رفتْ از کار
چو گل، برگ حيا خو کرده جانش
خيال وهم را پي کرده جانش
با اين حال، عطار نيز عقيده دارد که پيامبر خدا را ديده است:
ز حسْ بُگذشت، وَز جان هم گذر کرد
چو بي‌خود شد ز خود در حق نظر کرد
همي چندان که چشمش کار مي‌کرد
دلش در چشم او ديدار مي‌کرد
عطار، «اسرارنامه»
وحشي بافقي، نظري غير از نظر شاعران ديگر دارد. او چون شيعه است و همچون شيعيان ديگر، معتقد است که خدا با چشم سر ديده نمي‌شود، از عبارت ديدن خدا در شعرش استفاده نکرده است و آن لحظه را اين گونه توصيف مي‌کند:
عماري دار شد رفرف وز آن جاي
به صحن بارگاه قدس زدْ پاي
تويي برقع برافکند از ميانه
دويي شد محو وحدت جاودانه
زبان بي‌زباني را ز سر کرد
به گوش جان، دلش بشنيد و بر کرد
در آن خلوت که آن جا گم شود هوش
نکرد از جمع گم‌نامان فراموش
وحشي، «فرهاد و شيرين»
همچنين وحشي بافقي، در مثنوي ناظر و منظور، به اين مطلب اشاره مي‌کند و نشان مي‌دهد که ديداري در کار نبوده است. اين نظر با نظر شاعران ديگر - که بيشتر آنها پيش از قرن هشتم‌ مي‌زيستند –، در تضاد است.
جهت را پرده زد در زير پا شَق
به نور قرب، واصل گشت مطلق
فضايي ديد از اغيار، خالي
بري از جنس هر سفلي و عالي
محلْ نابوده اندر وي محل را
ابد همدم در آن وادي ازل را
شنيد از هر دري آن مطلع نور
حکايت‌ها ز امداد زبان، دور
وحشي، «ناظر و منظور»
در آن جاي، کانديشه تا ديده جاي
درود از محمّد، قبول از خداي
کلامي که بي‌آلتْ آمد شنيد
لقايي که آن ديدني بود ديد
چنان ديد کز حضرت ذوالجلال
نه زان سو جهتْ بد، نه زين سو خيال
نظامي، «شرف‌نامه»
در ايه اوّل سوره اسرا آمده است: «پاک و منزّه است خدايي که شبي بنده خود، محمّد(ص) را از مسجد حرام، به مسجد اقصا - که پيرامونش مبارک و پر نعمت ساخت - سير داد تا ايات و اسرار غيب خود را به او بنمايد».
با توجّه به اين ايه، هدف از معراج، مشخص است: «ديدن نشانه‌هاي خدا و اسرار غيبي» که عده‌اي هم به اين مهم پرداخته‌اند.
حق شب اسري چو داد، بار محمّد
از همه بالا گرفت کار محمّد
گوهر اسرار ذات و مخزن اسما
کرد در آن تيره شب، نثار محمّد
جامي، «فاتحه الشباب»
چو در نُه پرده نيلي سفر کرد
وراي پرده غيبي گذر کرد
عطار، «اسرارنامه»
پيامبر اعظم، در سفر آسماني‌اش تنها نبود، بلکه جبرئيل امين نيز او را همراهي مي‌کرد. اين همراهي، تا انتها صورت نگرفت و به ميانه راه که رسيدند، جبرئيل، از همراهي با پيامبر بازماند. شاعران هم به اين اتّفاق، به زيبايي اشاره کرده‌اند و اين، نشانگر عظمت انسان در پيش‌گاه خداوند است.
گذر بر منتهاي سدره فرمود
به سدره، جبرئيلش کرد بدرود
وحشي، «فرهاد و شيرين»
نهم گردون شد از پايش سرافراز
کشيدش اطلسِ خود، پاي‌انداز
چو پيش همرهان رفتند از دست
به ميکائيل و اسرافيلْ پيوست
وحشي، «ناظر و منظور»
چنان از پيشگه روشن شد آن نور
که روح القدس، بيرون ماند از دور
چو روشن شد ز نور حق حوالي
فغان برداشتْ روح القدس حالي
که اي سيد! اگر ايم فراتر
بسوزد بيش از اين پرتو مرا پر
عطار، «اسرارنامه»
در آن راه بيراه از آوارگي
همش بار مانده، همش بارگي
پر جبرئيل از رهش ريخته
سرافيل از آن صدمه بگريخته
نظامي، «شرف‌نامه»
همسفرانش سپر انداختند
بالْ شکستند و پَر انداختند
پرده نشينان که درش داشتند
هودج او يک تنه بگذاشتند
رفتْ بدان راه که همره نبود
اين قدمش زان قدمْ آگه نبود
نظامي، «مخزن الأسرار»
اما سعدي در بوستان، با اشاره‌اي کوتاه به معراج پيامبر، اين قسمت از سفر را به زيبايي بيان مي‌کند:
شبي برنشست از فلک برگذشت
به تمکين و جاه از ملک درگذشت
چنان گرم در تيه قربت براند
که بر سدره، جبريل از او باز ماند
بدو گفت: سالار بيت الحرام!
که اي حامل وحي برتر خرام
چو در دوستي، مخلصم يافتي
عنانم ز صحبت چرا تافتي؟
بگفتا: فراتر مجالم نماد
بماندم که نيروي بالم نماند
اگر يک سر موي برتر پرم
فروغ تجلّي بسوزد پرم
بوستان، «سعدي»
و آخر سر، سيف فرغاني مي‌گويد:
گر چه سوي آسمان، همراه باشد جبرئيل
چون تواند پاي بر معراج پيغمبر نهاد؟
سفر زيباي پيامبر(ص)، رهاوردي براي امّتش داشت. وقتي دوزخيان را ديد و از حالات آنها باخبر شد، دلش براي امّتش سوخت؛ کساني که به حضرتش عشق مي‌ورزند، امّا گاهي غفلت و گناه، آنها را از خدا و بهشت دور مي‌کند. نتيجه شيرين سفر را شاعران، اين گونه بيان کرده‌اند:
چو ربّ العزّه در اسرار آمد
پيمبر نيز در گفتار آمد
که: يا رب! امّتي دارم گنه‌کار
به فضل خود ز آتشْ‌شان نگه‌دار!
عطار، «اسرارنامه»
پي عصيان امّت، گفتگو کرد
دلش خطّ نجاتي آرزو کرد
براي امّت از درگاه عالي
سند، پروانه، شمع لايزالي
دل ما را پيام شادي آورد
براي ما خط آزادي آورد
وحشي، «ناظر و منظور»
در آن خلوت که آن جا گم شود هوش
نکرد از جمع گم‌نامان فراموش
در آن ديوان، نبُرد از ياد، ما را
خطي آورد و کردْ آزاد، ما را
وحشي، «فرهاد و شيرين»
لب به شکر، خنده بياراسته
امّت خود را به دعا خواسته
همتش از گنج، توانگر شده
جمله مقصود، ميسّر شده
نظامي، «مخزن الأسرار»
هر چه آورد، بذل ياران کرد
وقف کارگناه‌کاران کرد
نظامي، «هفت پيکر»
به عون است مسکين و محتاج
شفاعت را به بالا کرده معراج
امير خسرو دهلوي

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
ادعیه ماه رمضان
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 رمضان

مرگ مروان بن حکم در اول رمضان سال ۶۵ هـ .ق. مروان در ۸۱ سالگی در شام به...


ادامه ...

4 رمضان

مرگ زیاد بن ابیه عامل معاویه در بصره در چهارم رمضان سال ۵۳ هـ .ق. زیاد در کوفه...


ادامه ...

6 رمضان

تحمیل ولایت عهدی به حضرت امام رضا علیه السلام توسط مأمون عباسی بعد از آنکه مأمون عباسی با...


ادامه ...

10 رمضان

١ ـ وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) همسر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله و...


ادامه ...

12 رمضان

برقراری عقد اخوت بین مسلمانان توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که...


ادامه ...

13 رمضان

مرگ حجاج بن یوسف ثقفی،‌ حاکم خونخوار بنی امیه در سیزدهم رمضان سال ۹۵ هـ .ق حاکم خونخوار...


ادامه ...

14 رمضان

شهادت مختار بن ابی عبیده ثقفی در چهاردهم رمضان سال ۶۷ هـ .ق مختار بن ابی عبیده ثقفی...


ادامه ...

15 رمضان

١ ـ ولادت با سعادت سبط اکبر، حضرت امام مجتبی(علیه السلام)٢ ـ حرکت حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

16 رمضان

ورود محمد بن ابی بکر به مصر در شانزدهم رمضان سال ۳۷ هـ .ق محمد بن ابی بکر...


ادامه ...

17 رمضان

١ ـ معراج پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)٢...


ادامه ...

19 رمضان

ضربت خوردن امیرمؤمنان حضرت امام علی (علیه السلام) در محراب مسجد کوفه در نوزدهم ماه مبارک رمضان سال...


ادامه ...

20 رمضان

فتح مکه توسط سپاهیان اسلام در روز بیستم رمضان سال هشتم هـ .ق سپاهیان اسلام به فرماندهی رسول...


ادامه ...

21 رمضان

١ ـ شهادت مظلومانه امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام٢ ـ بیعت مردم با امام حسن مجتبی علیه...


ادامه ...

23 رمضان

نزول قرآن کریم در شب بیست و سوم رمضان کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن مجید نازل گردید. برخی چنین...


ادامه ...

29 رمضان

وقوع غزوه حنین در بیست و نهم رمضان سال هشتم هـ .ق غزوه حنین به فرماندهی رسول گرامی...


ادامه ...

30 رمضان

درگذشت ناصر بالله عباسی در سی ام رمضان سال ۶۲۲ هـ .ق احمد بن مستضیء ناصر بالله درگذشت....


ادامه ...
0123456789101112131415

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page