
اسحاق بن عمار گوید:
نزد امام کاظم علیه السّلام بودم که مردی نزد ایشان آمد.
حضرت به او فرمودند: ای فلانی تو تا یک ماه آینده میمیری.
گفت: من در دلم گفتم که او مرگهای شیعیان را میداند؟!
اسحاق گفت: امام فرمودند: ای اسحاق چه چیز از آن را انکار میکنی؟
رُشَید هَجَری که مستضعف بود علم مرگ و مصائب را میدانست، امام که شایستهتر از اوست.
.....
و اين قضايا پس از آن انجام گرفت، و مطلب همان طور كه موسى بن جعفر فرموده بود واقع شد.
عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ:
كنت عند أَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ و دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ أَبُو اَلْحَسَنِ : «يَا فُلاَنُ أَنْتَ تَمُوتُ إِلَى شَهْرٍ».
قَالَ: فَأَضْمَرْتُ فِي نَفْسِي كَأَنَّهُ يَعْلَمُ آجَالَ اَلشِّيعَةِ ،
قَالَ: فَقَالَ لي: «يَا إِسْحَاقُ ، مَا تُنْكِرُونَ مِنْ ذَلِكَ، قَدْ كَانَ رُشَيْدٌ اَلْهَجَرِيُّ مُسْتَضْعَفاً و كَانَ يَعْلَمُ عِلْمَ اَلْمَنَايَا و اَلْإِمَامُ أَوْلَى بِذَلِكَ منه».
ثمّ قال: «يا إسحاق ، تموت إلى سَنَتَيْنِ و يُشَتَّتُ مَالُكَ و عِيَالُكَ و أَهْلُ بَيْتِكَ و يُفْلِسُونَ إِفْلاَساً شَدِيداً».
قَالَ: فَكَانَ كَمَا قَالَ .
بصائر الدرجات ج۱ ص۲۶۵









