گوشه غار حرا هست مشغول نماز *** میشود درهای عرش سوی او آهسته باز
غار را پر میکند ناگهان فرمان وحی *** با طراوت میشود قلبش از باران وحی
باز میگردد به شهر بر لبش پیغام دوست *** میرود تا پر کند شهر را از نام دوست
علی محمد شهیدی فر