از بارزترین نکات دردناک در زندگانی امام کاظم(ع) ، زندانی شدنهای مکرر و طولانی آن حضرت در عصر هارون الرشید است. آنچه میخوانید، مطلبی در این باره استکه از کتاب «سیره رسول الله و اهل بیته»جلد دوم صفحه 382 به بعدبرای خوانندگان کوثر ترجمه شده است. کتاب یاد شده، کاری است گروهی از«موسسه البلاغ»،که از سوی معاونت فرهنگی «مجمع جهانی اهل بیت» منتشر شده است.
«کوثر»
هراس حکومت هارون
امام کاظم(ع) در شرایط دشوار حکومت عباسیان میزیست که دستگیری و آزار هواداران اهل بیت، سیاست رایج خلفا بود و طبیعی بودکه آن حضرت نیز، از سوی هارونالرشید، دچار زندان و شکنجه گردد.
به گواهی تاریخ، امام موسی بن جعفر(ع) ، قربانی بیم و هراسی شد که هارون نسبتبه از دست دادن حکومت خویش داشت، نیز قربانی سخنچینیها و گزارشهای دروغبدخواهان و متملقان گردید.
به نقل برخی مورخان، سبب آمدن موسی بن جعفر(ع) به بغداد، آن بود که هارون الرشید میخواستخلافت را برای پسرش «محمد امین» استوار سازد.
در سال179 به حج رفت و به همه نواحی فرمان صادر کرد و به همه فقیهان،عالمان، قاریان و امیران دستور داد که در موسم حج در مکه حضور یابند و خود،راه مدینه را در پیش گرفت.
از جمله کسانی که نسبتبه امام کاظم(ع)، سخن چینی میکرد، یحیی بن خالد (وزیرهارون) بود و این سعایت را از طریق جعفر بن محمد اشعث انجام میداد. به هارون گفت: من پیشتر از اخبار جعفر و مذهب او به تو میگفتم و نمی پذیرفتی، اینک این خبر را بشنو که:
هیچ مالی از هیچ جا به جعفر نمیرسد مگر آنکه خمس آن را برای موسی بن جعفر(ع)میفرستد.
هارون الرشید به سبب این گزارش، شبانه مامور فرستاد تا صحت گزارش را تحقیق کند. وقتی دروغ بودن آن آشکار شد، اطمینان هارون به جعفر زیادتر شد، ولی یحییبن خالد پیوسته میکوشید تا پاپوشی برای جعفر درست کند و او را ساقط کند و ازاین رهگذر، ضربه اصلی را به امام کاظم(ع) بزند. امام، حتی از سعایت و سخن چینی بستگان خویش نیز در امان نبود. یکی از برادرانش (محمد بن جعفر که زیدی مذهب بود) روزی نزد هارون الرشید رفت و پس از سلام، گفت: فکر نمیکردم که روی زمین دوخلیفه باشد، تا آنکه برادرم موسی بن جعفر را دیدم، که به حضورش میآیند و به عنوان خلیفه بر او سلام میدهند.
به نقل یحیی بن خالد، هارون الرشید پیش از آنکه امام کاظم(ع) را زندانی کند،در مدینه نزد قبر حضرت رسول(ص) رفت و خطاب به حضرت گفت: یا رسول الله! از تصمیمی که گرفته ام عذر میخواهم! تصمیم گرفته ام موسی بن جعفر را زندانی کنم،چون میترسم میان امت تو جنگ افروزی کند و خونها ریخته شود! فردای آن روز، فضل بن ربیع را برای دستگیری امام فرستاد، و امام را در حالی که به نماز ایستاده بود، دستگیر کرد و به زندان افکند.
شخصیت والای امام کاظم(ع) ، چندان جاذبهدار و والا بود که دشمنان را به وحشتانداخته بود و با همه قدرت و امکاناتی که داشتند، در برابر عظمت او، احساس کوچکی و ضعف میکردند و جز زندانی کردن و محدود ساختن وی، راهی برای حفظ تاج وتخت خویش نداشتند. کیفیت دستگیری امام نیز نشان این وحشت است. امام را دست بسته از منزل خارج کردند و برای رد گم کردن، دو استر را کجاوه بستند که پوشیده بود و همراه هر یک، گروهی از نظامیان بودند، یکی را به سوی کوفه و دیگری را به سمت بصره روانه کردند، تا مردم نفهمند امام را کجا بردند.
امام در بصره
امام را پس از دستگیری به بصره بردند و تحویل عیسی بن جعفر بن منصور دادند که آن زمان، والی بصره بود. امام کاظم(ع) مدت یک سال نزد او بود.
سپس عیسی به هارون الرشید نوشت: موسی بن جعفر را از من تحویل بگیر و به هر که میخواهی بسپار، وگرنه رهایش خواهم ساخت، در این مدت هر چه کوشیدم، سند وبهانه ای برای زندانی ساختنش نیافتم. حتی وقتی دعا میکرد، به گوش ایستادم که شاید بر ضد من یا خلیفه دعا و نفرین کند، اما آنچه شنیدم، فقط دعا برای خودشبود که از خداوند، مغفرت و آمرزش میطلبید.
هارون کسی را فرستاد تا امام را از او تحویل گرفت و به بغداد آورد و نزد فضل بن ربیع زندانی کرد. مدت درازی امام نزد او محبوس بود. فضل، نام های نوشت ودرخواست کرد که حضرت را تحویل گرفته به فضل بن یحیی بسپارد.
به هارون خبر رسید که امام در «رقه» در وضعیت مناسب و خوبی قرار دارد.
هارون خادم خود «مسرور» را به صورت پیک سریع به بغداد فرستاد تا از وضعیت موسی بن جعفر، گزارش بیاورد. سپس نامهای به «سندی بن شاهک» نوشت.
وقتی نتیجه گزارش همانگونه بود که به هارون گفته بودند، فضل بن یحیی را لخت کرده و صد ضربه شلاق بر او زدند. مسرور، اوضاع را برای هارون نوشت، هارون الرشید هم دستور داد که امام را تحویل سندی بن شاهک بدهند.
رفتار امام کاظم(ع) در زندان
در دیدگاه امام کاظم، سراسر زمین مسجد و معبد ومحراب وسیع پرستش و زمینه ای برای تسبیح و تقدیس خدا بود، چه در زندان چه بیرون، چه در مدینه چه در بصره یا بغداد. هر چه حلقه حصار را بر او تنگترمیکردند و سختگیریها بیشتر میشد و محنت ها متراکمتر میگشت، احساس قرب بیشتر به خدا میکرد و از «نماز» و «صبر»، کمک میگرفت. امام، زندان را پرستش گاه ساخته بود و از تنهایی زندان، خانه انس و الفتبا خدا پدید آورده بود.
روزها روزه میگرفت و شبها به نماز و مناجات میایستاد. به روایت یکی اززندان بانانش، حضرت خدا را حمد میکرد که جایی مهیا و آسوده برای عبادت، نصیب ویساخته است.
احمد بن عبدالله از پدرش نقل میکند: نزد فضل بن ربیع رفتم. وی بر پشت بامی نشسته بود. به من گفت: به داخل این اتاق نگاه کن چه میبینی؟
گفتم: جامه ای بر روی زمین افتاده.
گفت: خوب بنگر. دقت کردم، گفتم:
مردی است در حال سجود. گفت: او را میشناسی؟ او موسی بن جعفر است.
من شب و روز مراقب حال او هستم، همواره او را در همین حالت مییابم.
پس از نماز صبح، تا طلوع خورشید تعقیبات میخواند، سپس به سجده میافتد تا اذان ظهر. کسی را گماشته که وقت نماز را به او اطلاع دهد. وقتی هنگام نماز را به اوخبر میدهد، برخاسته، بدون آنکه دوباره وضو بگیرد، به نماز میپردازد و این حالت اوست، تا غروب که افطار میکند، تجدید وضو میکند، سپس به سجده میافتد و در دلشب تا طلوع فجر نماز میخواند.
در نقل دیگری آمده است:
وقتی امام موسی را به فضل بن یحیی تحویل دادند، او را در یکی از اتاقهایش محبوس ساخت و کسی را گماشت تا رفتار او کنترل کند. امام پیوسته به عبادت مشغول بود. شبها را با نماز و تلاوت قرآن و روزها را با روزه سپری میکرد و چهره ازمحراب بر نمیگرداند. فضل بن یحیی که حالات او را دید، او را مورد احترام قرارداد و بر او آسان گرفت.
امام همواره بر زندانبانان و جلادان هم تاثیر میگذاشت. فرصت های زندان را به دعا و مناجات و استغفار و ذکر و رکوع و سجود میگذراند و این را منت و نعمت وموهبتی از سوی خداوند قلمداد میکرد و سپاسگزار بود.
حکومت هارون نتوانست با هیچ شیوهای، اراده حضرت کاظم را در هم شکند و او راوادار سازد که برای رهایی از زندان، دستبه دامان حکام شود و اندکی در موضع ورفتار خویش، انعطاف و ضعف نشان دهد.
وقتی هارون احساس کرد که روحیه مقاوم حضرت در زندان بر دیگران هم تاثیرمیگذارد و به بیداری آنان میانجامد، از افزایش این حالت بیداری و آگاهی هراسان شد و با وزیرش یحیی بن خالد برمکی مشورت کرد که با امام چه کند؟ او گفت: آزادشکن.
هارون به این شرط حاضر شد از زندان آزادش کند که امام کاظم به گناه خویش اعتراف کند و درخواست عفو از گذشته بنماید.
ولی امام، درخواست او را رد کرد و حاضر نشد در برابر هارون به گناه اعترافکند و پیغام داد که: «فردا که در پیشگاه خداوند حاضر خواهیم شد، روشن خواهدگشت که چه کسی تعدی و ستم کرده است!» برای هارونالرشید، تنها راه باقی مانده،کشتن امام بود. فکر میکرد میتواند با قتل وی و پرده پوشی بر این جنایت از عواقب این ننگ برهد و از شورش و جهاد آگاهان جان سالم به در برد. در دوران زندانیبودن، هارون این کار را به والی بصره، عیسی بن جعفر واگذاشت، ولی او عذر خواستو این ماموریت را نپذیرفت.
به فضل بن ربیع سپرده شد، او هم تحت تاثیر شخصیت حضرت قرار گرفت و از کشتن امام امتناع کرد و حاضر شد عواقب این تخلف و امتناع را نیز، هر چه که باشد،بپذیرد. فضل بن یحیی هم حاضر به کشتن امام کاظم نشد و به علت خوشرفتاری باامام کاظم در مدتی که در اختیارش بود، طعم صد ضربه شلاق را چشید.
سندی بن شاهک، رئیس پلیس هارون در بغداد بود، بسیار خشن و سختگیر و سنگدل واز جلادان و آدمکشان بود. سندی حضرت را تحویل گرفت، به کند و زنجیر بست، بر اوسخت گرفت و حتی امام را مورد توهین و ضرب و کتک قرار داد و در نهایت، امام رابه شهادت رساند، با خرمای زهرآلود، حضرت را مسموم کرد. پس از سه روز، روح پاکامام، از جسد مطهرش پرگشود و امام در 25 رجب سال183 هجری به خدا پیوست وآسمان بغداد، با غروب این خورشید فروزان، تیره گشت.