متن ادبی «رحمت دو جهان می ‏آید»

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)


عود بسوزانید و کوچه ‏های دلتان را مفروش از شکوفه کنید؛ که برترین مخلوقات خداوند، از راه می‏رسد. محمد صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله می‏ آید؛ با معجزه شق القمر. آسمان، به پیشوازش، خاک جزیرة العرب را ستاره می‏ پاشد.
ای همسایگان روشنی و نور! دف بزنید و آستین بیفشانید که رحمت دو جهان، با قدم ‏های بهشتی‏ اش، زمین را متبرک کرده است. سپیده دم، به مبارک‏باد دریا آمده است و کوه، سرود میلادی بزرگ را به بازتاب برخاسته. او می‏ آید و آیین مهربانی، روح بشریت را تسخیر خواهد کرد.
امین حرف ‏های مگو
در جوانه دست‏ هایت، شور صدسپیدار، دف می‏زند.
دشت‏های جست‏جو را که می‏دوی، رودخانه‏ های صداقت، رد گام ‏هایت را راه می ‏افتند.
هوای سینه‏ ات، نفس‏ های کوهستان را مکرر می‏کند. قلبت، امین حرف‏ های مگو است و دهانت، آیه‏ های مبین امانت را به تفسیر می‏ آید.
به روشنی نگاهت، سپیده ‏های جهان گواهند. حتی خاک، راستی قدم ‏هایت را سوگند می‏ خورد.
آمدی و...
ای سپید بزرگ آیین! آمدی و دندان‏ های سیاهی را در هم شکستی.
آمدی و آفتاب، باطن شکوهمندت را در آسمان نبوت، برای همیشه گستراند.
آمدی و طاق کسرای ظلم فرو ریخت. آمدی و رودخانه‏ های تباهی، در بستر سیاهشان خشکیدند.
آمدی و آتشکده ‏ها به خاموشی تن دادند.
ای پیام‏ آور آسمان ‏های وسیع! پرنده‏ های دلمان را به تو سپرده ‏ایم و آیین سپیدت را عاشقانه به ترنم آمده ‏ایم.
نفس‏ های زلالت که بر پنجره ‏های زمین پاشید، گلدان‏ های یگانه ‏پرستی بر تاقچه‏ های جهان به گل نشست.
آمدی و رشته های بت‏ پرستی، با دست‏ های عادلت، پنبه شد. آمدی و کوچه‏ های مکه را باران ستاره فراگرفت.
آنچه خوبان همه دارند...
نفس ‏هایت، معجزه مسیح است و چشمانت، جسارت موسی.
ایوب، فصلی از صبوری تو است؛ آن هنگام که صفحات جاهلیت را ورق می‏زدی و استخوان‏ هایت را سرمای آن همه بی‏ خبری، می‏سوزاند. نوح بودی؛ وقتی که آخرین کشتی نبوت را بر اقیانوس سخن ‏چینی ‏ها و بغض‏ ها می‏راندی؛ بی‏ آنکه بادهای هرزه کینه و جهل، روح استوارت را بلرزاند.
تو آن آخرین فرستاده ‏ای که تمام رسولان خداوند، به ستایشت برخاسته ‏اند. تو آن خاتم عشقی که تا جهان باقی است، آزادگان زمین، به پابوسی ‏ات می‏شتابند.
پیام ‏های کوتاه:
ـ محمد صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله می‏ آید؛ با بشارت آفتاب و سخاوت مهر می ‏آید، تا سرشارمان کند از آیه‏ های آبی آسمان و ما حضور متبرکش را در کوچه‏ های آینه‏ بندان، مکرر می‏کنیم.
ـ میلاد آینه مهربانی‏ ها، خاتم پیامبران، رحمت زمین و آسمان، بر پیروان یکتاپرستش مبارک باد!
ـ محمد صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله می‏ آید، تا خورشید نفس ‏هایش، برف ظلم و جهل را به رودخانه ‏های جاری ایمان و راستی بدل کند.
او می ‏آید تا آیین آفتاب، ماندگار شود.
ـ مبارک باد، میلاد روشنی و نیکی! خجسته باد، قدم ‏های نورسیده انسانیت و یگانه ‏پرستی! امشب، از گوشه گوشه آسمان، سمفونی ستاره بلند است.
ـ ای آخرین فرصت روشنایی! آمدنت را دف می ‏زنیم و مژده میلادت را شکوفه می‏ باریم.
تو، عزت آفرینشی و زمین، بر ستون‏ های بودن تو، این‏گونه استوار مانده است.
پابه ‏پای میلاد سبز اولین فرستاده
محمدکاظم بدرالدین
صدای قدسی اشراق، با عطر صلوات درآمیخته است.
تولد گل‏های محمدی، رویشی از مهتاب را سر باغچه لحظه‏ ها ریخته است.
زمین، حق دارد در خود نگنجد از این بشارت حجیم.
مژده امروز، چونان چشم ه‏ای از امید، در همه‏جا جاری است.
کاخ ‏های هراس، به خاکستر شومی خویش نشسته ‏اند. لرزه بر طاقت طاق کسرا افتاده است. آتشکده فارس، مرده‏ای بیش نیست؛ مقابل خورشید لایزال حجاز.
نسیم بهاری، لابه‏ لای درختان اندیشه وزیدن گرفته است.
قلم، با طرز دیگری از عشق رو به ‏رو شده است. سلام است و جلوه ‏های سپید در زمین، ترنم، رونق گرفته است. صدای شادی و صلوات، به موازات خرد شدن بت ‏های جاهلی، شنیده می‏شود.
نیک ‏خویی و پارسایی، به زوایای مختلف زندگی کشیده می‏شود.
تکرارهای هوس ‏آلود مشرکان، درهم شکسته می‏شود. عمری بود که رنج‏ های بشر از بیهودگی زندگی، از شماره گذشته بود. سال‏ها زور و جهل، بندگان را در کام خویش فرو می‏کشید. امروز اما، روز رهایی از یوغ تاریکی شب‏ های یلدا است. برخیزیم؛ ما نیز با نقل و صلوات، به استقبال امروز برویم!

معصومه داوودآبادی