دیرگاهی دور و دراز، زمین در انتظار بود و آسمان، بی قرار، کعبه، آکنده از ازدحام ناخدایان کر و کور بود؛ خانه ها تهی از آوای شوق و شور، و دختران بیگناه، آرمیده در زیر خروارها خاک خاموش و سرد هزارها گور!
دشت ها خسته بودند، جنگل ها بیخورشید، کوه ها ابری، آسمان خاکستری و فصل ها سر در گریبان. چشمه ها تشنه بودند، آفتاب غمگین، پنجره ها خاموش، جاده ها سوگوار و آدمیان، سرگشته و حیران. کوچه ها غریب بودند، لحظه ها سنگین، نگاه ها منتظر، زمین بی پناه و دلها و جان ها بی سر و سامان.
و ناگهان، بهار از راه رسید؛ همچون خورشید، و آتشکده «فارس» خاموش شد. بتها سرنگون شدند و کنگره های قصر «کسرا» واژگون... مردی آمد از تبار هابیل، در ربیع عام الفیل. و درخشید؛ چندان که نورش به تمامت آفاق رسید و عالم از آن روشن گردید... آمد و پاکیزه بود، و بی درنگ به ندای توحید، زبان گشود.
آمد و «محمد» و «امین» شد
آمد و «محمد» نامیده شد؛ نامی که پیش از او نبود! تمام پیامبران و فرشتگان او را میستودند و می ستایند؛ که «کریم» و کرامتش زبان زد خاص و عام بود؛ چنان که پروردگار بدین وصفش ستود.
در مکه، چون وی را می آزردند، به کوه ها پناه میبرد و دل و جان به خدا میسپرد. خدیجه علیه السلام و علی علیه السلام همه اینها را میدیدند؛ اما چون او را مییافتند، میشنیدند:
«اَللّهُمَّ اهْدِ قَومی فاِنَّهم لا یَعلَمُون؛ خدایا! اینان را هدایتگردان، که نادانند».
مهرت را در دل هاشان افکن، که نامهربانند... .
آمد و «رحمت» نامیده شد؛ برای همه آفریدگان ـ از خوبان و بدان ـ ؛ چندان که به خیل کافران، روی می آورد و در هدایتشان پافشاری میکرد. رنجها و دردها میکشید؛ ولی هرگز از مهربانی دریغ نمیورزید.
آمد و «متوکل» نامیده شد؛ که هماره به خدا اعتماد داشت؛ نه به دنیا... روزی از دشمنانش کسی در گیر و دار نبردی او را ـ تنها ـ در حالی که خواب بود، دید؛ شمشیر بر وی برکشید و پرسید:
ـ چه کسی تو را از دست من نجات میدهد؟
فرمود: خدا!
سپس آن کافر، ترسان از این همه صلابت، دست هایش لرزید و بر زمین فرو لغزید. آنگاه رسول اکرم صلی الله علیه وآله شمشیر در دست، بازپرسید: کدامین کس، ناجی ات میشود؟
و صدایی لرزان شنید: بزرگواری شما!
آمد و «امین» نامیده شد؛ چنانکه «عبداللّه» بود؛ «مصطفی» و... برترین پیامبر و آفریده است؛ که آیینش مطابق فطرت آدمیان، و معجزه اش بیان کننده هر چیز در هر زمان و مکان... و این است سرّ خاتمیت.
در محضر کلام نبوی
و آن گنجینه حکمت و خاتم نبوت، مفهوم «عدالت» را در قالب گهر گفته ای بر زبان آورد و رمز و راز صاحبان این فضیلت را در یک روایت، آشکار کرد:
«مَن صاحَبَ النّاسَ بِالَّذی یُحِبُّ اَن یُصاحِبُوهُ کانَ عَدلاً؛ هر کس با مردمان چنان رفتار کند، که دوست دارد آنان با او رفتار کنند، اهل عدالت است».
راستی! در سال یاد رسول سبز تعهد، امین قافله نور، دلیل خلقت آدم و... آیا به چند فضیلت - از سیرتش - روی آورده ایم و خالق خویش را، خشنود کرده ایم؟
پیام های کوتاه
ـ و ناگهان بهار، از راه رسید؛ همچون خورشید، و نورش به تمامت آفاق رسید.
ـ آمد، مردی از تبار هابیل در عالم الفیل... و بتها سرنگون شدند و کنگره های قصر کسرا، واژگون.
زینب مسرور