متن ادبی «حق در حرا»

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)


جهل چون مرضی بر جان اعراب افتاده است . بشر از کفر خود می‏سوزد و آسمان از کفر کافر می‏گرید . زمین جولانگاه بدمستی انسان شده است، رنگش رنگ خون است و بویش بوی خون . مرد از نامرد می‏گریزد و مظلوم از ظالم . کویر از وحشی‏ گری بشر عطش دارد و از ناله‏ی نوزادی زبون که به جرم بودن خشک می‏گرید، و مجازات به تدریج مردن در خاک را تاب نمی‏ آورد . شهر، مرکز غارت است . مالی با زور به یغما می‏رود، و کسی فروخته می‏شود، به ناکسی با جور . مرد را به شمشیر می‏شناسند و شمشیر را به خون تازه برتیغه . بزرگ قبیله بزرگ وحشی پروری است که خود رهبر ظلم است و نادانی . نه چیزی می‏داند و نه چیزی به یادگار می‏گذارد، جز عشیره‏ ای خون‏خوار . از بی ‏دینی و خرافه بیداد می‏کند . زمین از چرخه می‏ماند آن لحظه که شمشیر برجگر بی پناهی فرو می‏رود و در زیر تلی در خاک پنهان می‏گردد . مردم همه شاگرد جهل خود هستند و از آن روزی می‏طلبند . همه در یک مکتب تربیت‏ شده‏ اند و آن وحشی‏ گری است و نادانی . حال در این عصر کفر، کسی باید، مردی باید، عاشقی باید، که بی باکانه بر شیطان بتازد و خود سپر آرمان خود شود و به پیش رود .
زمین شاهد جاهلیت‏ حجاز است، ولی چاره‏اش را می‏داند . از بت‏ های سنگی آنان گریزان است و در انتظار فرجی است، تا بساط جهل جاهلان را بر چیند . او خسته نمی‏شود که به دورانی رسیده که روشنایی روزهایش دو چندان شده است و تابش ماه شب ‏هایش موجب شگفتی آسمان شب . قحطی از عرب دور شده است و برکت نازل . بوی دوستی می ‏آید از هر سوی . کسی در مکه است که امین است، محمد امینی که کارگشای خلق است . اوچیزی را می‏داند که دیگران قادر به دانستن آن نیستند . او سرآفرینش را درک کرده است و هنگامی ‏که به آسمان می‏نگرد، در جستجوی خالقی است توانا که جهانی آفریده است، بزرگ و بی همتا . نه ستاره را می‏پرستد، نه سنگ را . نه بت را و نه بت پرست را . او خدای یکتای جهانیان را می ‏پرستد آن هنگام که از کوهی بلند بالا می‏رود و در غاری تنگ و تاریک سجاده‏ی نیایش پهن می‏کند و با خدایش رازها می‏گوید . او محمد امینی است که امانت‏ داری و آوازه ‏اش در شهر به برکت اعتقاد راستینش است . او در غار خدا را می‏خواند و علی به دنبال محمد خواندن او را می‏نگرد و با قلبی روشن همانی می‏کند که محمد، ولی خارج از غار .
قلب پرامید تاریخ به شماره افتاده است و خبر از حادثه ‏ای دارد که قلب بشریت جهل را می‏شکافد و در عوض دانه‏ی گلی می‏کارد سرخ، تا با یقین بتپد و بشری باشد آن‏گونه که خدایش آفریده است . آری، این بار نیز محمد در حرا است، در نیایش خالق که صدایی گرم می‏گوید! بخوان - که او خواندن نمی‏داند - و باز می‏گوید بخوان به نام پروردگارت و محمد می‏داند که او فرستاده ‏ی خدایش است . از آسمان، از عرش آمده است . او روح الامین است و به پاکی و زلالی قلب محمد . چه نورانی است این غار که نور رسالت محمد این‏جاست محمد چگونه شکر این لحظه به جای آورد . این لحظه که سرش را کسی نمی‏داند جز او . او درک می‏کند رسول کیست و معنایش چیست؟ او می‏داند که فرستاده چه کسی است و چه باید بخواند و در آن روشنایی غار با قلبی مطمئن می‏خواند آن‏چه را که جبرئیل گفت: بخوان . او نور رسالت را درک می‏کند، آیات آسمانی را در قلب خود جای می‏دهد و با سینه ‏ای مالامال از عشق خالق به صحنه‏ ی روزگار برمی گردد . او اکنون رسول خدایش است، سخنانش را خدای شنیده است و او نیز پیام خدای را می‏شنود . نه ماه و نه خورشید، هیچ‏  یک به عظمت و شکوه رسالت‏ خداوندی نیست .
روح الامین به محمد چه گفته است که این چنین پای برسنگ و کلوخ کوه می‏کوبد و پایین می ‏آید؟ چه گفته است‏ بخواند که ضربان قلبش را کوه نیز می‏شنود . رنگ رخسار نشان از سرخی عشق دارد و نور نبوت در سیمایش آشکار است و خبر از حب حبیبی دارد . او اکنون ناجی مردان جهل است، ناجی دنیای عظیم که در برابر نگاه او خردترین خرده‏ هاست . و این کوه، شاهد رسالت اوست و بارها صدای مناجات محمد را شنیده است و اکنون نیز صدای روح الامین را در تاریکی تنهای غار می‏ شنود، آری کوه شاهد شهادتین محمد است و اینک راه را برمحمد می‏گشاید، تا از فراز و نشیب سخت آن پایین رود . او محمد را یاری می‏کند که یاور خلق خداست . محمد پیکر خشن کوه را به آنی پشت ‏سر می گذارد، قدم ‏هایش استوارتر شده است و عزمش راسخ ت‏تر . نفس در سینه ‏اش هم‏چون خون است، در قلب و سیمای روحانی ‏اش هنوز محو جمال و جلال جبرئیل است . حال، محمد پیغام به کدامین سوی می‏بری که پیغامت را بفهمند؟ اما این محمد نیست که در کوچه ‏های جهل مکه راه می‏رود، این دیگر رسول خداست و رسول خدا بهتر از همه می‏داند مصلحت را . او به سمت‏ خانه‏ ی خدیجه می‏رود . این راه، راه خانه‏ ی خدیجه است و این آهنگ موزون دق الباب است که خدیجه آن را می‏شناسد و آری اکنون چه کسی جز زن محبوب بهشتی شایسته است که در به روی رسول خدا بگشاید . خدیجه در می‏گشاید و رنگ رخسار محمد را می ‏بیند که نوری بهشتی دارد، نوری آسمانی . صدایش گرم‏تر است و محکم ‏تر سخن می‏گوید و محمد پیام خدایش اطاعت می‏کند و رسالتش را باز می‏گوید برای خدیجه آن‏چه را که دیده است می‏گوید، اعجاز خداوندی را توصیف می‏کند و صفات الهی او را برمی شمارد . خدیجه دست ‏بر سینه می‏گذارد، ضربان قلبش تندتر شده است . شهادتین را می‏گوید و مسلمان می‏شود . همسر نیکو سرشت پیامبر، اولین بانویی است که ایمان می ‏آورد و تسلیم امر خداوند می‏شود . و حال کسی از مردان که نیکوتر است، در سیرت، پیش قدم می‏شود برای مسلمان شدن . اسلام می‏ آورد علی، آن لحظه که رسول خداوند را با چشم خود می‏ بیند نه چشم سر که چشم بصیرت . او درک می‏کندجملات محکم پیامبر خدا را و شهادتین می‏گوید و مسلمان می‏شود . نه تردید دارد و نه ترس، که او در انتظار چنین لحظه‏ ای بوده است، از آن دورانی که در آغوش گرم پیامبر بود و صدای قلب او را می‏شنید که با اطمینان می‏تپد . او نیز به دنبال خالقی بوده و حال او را یافته است و محمد، رسول اوست . علی انوار رسالت را در سیمای محمد می‏ بیند و بی شک مسلمان می‏شود . قریش عرب، پیغام محمد را شنیده ‏اند و دور هم گردآمده، محمد را وسوسه می‏کنند و وعده ‏ها می‏دهند، ولی نه ماه و نه خورشید، هیچ ‏یک به عظمت و شکوه رسالت‏ خداوندی نیست . و حال، خانه‏ی محمد در مکه، تنها خانه ‏ای است که با اسلام نورانی شده است و تنها این سه نفر که در کنار هم می ‏ایستند و خدای جهانیان را می‏ستایند، به رکوع و سجود می‏روند و مدح او را می‏گویند و شکر گزاری می‏کنند . این سه نور بهشتی جهانی را روشن می‏کنند و فخر عقبی هستند بردنیا . محمد ختم رسل است و فرستاده امین پروردگار برای ابلاغ آخرین دین آسمانی . محمد با ندای وحی، پای در راهی گذارد که راه نجات بشریت است و پس از او رسولی نیست . چهارده امام، هادی امت رسول هستند که اولین ایشان علی و آخرین ایشان مهدی زنده و از نظر پنهان است .
«من پیامبر بودم اما هنوز آدم میان آب و گل بود .»

منبع : مجله دیدار آشنا ، شهریور 1382 ، شماره 39

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page