چند سال گذشت از آن روزی که محمد امین، برای نخستین بار، بر فراز تپه های ام القرا ایستاد و با شانه های محکم رسالت و با ندای رسای نبوت، یگانگی خداوند را فریاد کرد و مردمان را فراخواند تا شهادت دهند به یکتایی پروردگار؛ چند سال پر از بیم و امید، پر از لحظه های تنگ و تاریک و خسته و زخمی، سالهایی که با ریختن خاکروبه بر سر و روی رحمة للعالمین و با پرپر شدن نفس های یاسر و سمیه زیر سنگ های شکنجه گذشت؛ سال های تهیدستیِ شعب ابیطالب و گرسنگی خاندان پیامبر و آزار و طعنه های کفار و اشراف مکه... .
لحظه هایی که انگشت های سخره عناد، به نماز ایستادن محمد و علی و خدیجه را نشانه میگرفت و صدای قرآن خواندن رسول را جاهلان پنبه در گوش، طفره میرفتند... .
پس از این همه صبر و شکیبایی محمد صلی الله علیه وآله ، آنان که خدا، مُهر بر دل هایشان ننهاده بود و امید به رستگاریشان میرفت، ایمان آوردند و در رکاب پیامبر و در سایه امن لطف او خیمه زدند و آنان که مصداق «فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ» بودند و «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ» از راه بیراهه خویش بازنگشتند و از هیچ آزاری فروگذار نکردند.
فتنه های شبزدگان به آنجا رسید که قصد جان رسول خدا را کردند.
پیامبر، در شبی دور از چشم های نامحرم کفار، از مکه به سمت مدینه روانه شد و امیرالمؤمنین، علی علیه السلام ، جان خویش را بر سر دست گرفت و در بستر رسول، به استقبال تیغ های برهنه ای رفت که به قصد جان محمد صلی الله علیه وآله، شبانه به خانه او هجوم آوردند. علی علیه السلام با هر چه اشتیاق، این خطر را به جان پذیرفت و تنها بر زبان آورد: یا رسول اللّه! آیا در این صورت، شما در امان خواهید بود؟
و پروردگار پاسخ داد: «از مردم کسانی هستند که جانشان را با پروردگار معامله میکنند تا رضای او را به دست آورند...».
هجرت
مهاجرین به مدینه رسیده بودند و بازو به بازوی انصار انتظار رسول اللّه را میکشیدند. پس از شبهایی که بر پیامبر در غار گذشت و او در آغوش مهر خداوند، از هر گزندی ایمن ماند، به مدینه رسید. در مکه، حجت خدا بر مردم تمام شده بود. پیامبر و آنانکه به او ایمان آورده بودند، دیگر از فتنه گری های ابوسفیان و جماعتش آرامش نداشتند. چنین شد که به حکم پروردگار، راه هجرت را برگزیدند: «ای بندگان مؤمن من! همانا زمین من گسترده است. پس تنها مرا بپرستید».
و در آن سرزمینی که برای عبادت من آرامشی در آن حکم فرما نیست، سکنی نگزینید.
در سرزمین مدینه، صورت های مشتاق، پیامبر را چون نگین انگشتر دربرگرفتند و سال های ریشه دواندن درخت تناور اسلام آغاز شد.
هجرت به مدینه سرآغاز فصل تازه ای بود در تقویم رسالت محمد مصطفی. در آغوش استقبال مهاجرین و انصار و در توافق و پیمان همبستگی اهالی مدینه با رسول خدا، اسلام نو رسیده و نو نهال، بیش از پیش در تمام جزیرةالعرب سایه گسترانید و این استحکام، دستمایه آن شد که پس از ده سال، مسلمانان به رهبری رسول خدا به فتح مکه رسیدند و وعده های پروردگار تحقق یافت.
«همانا پروردگار در عالم رویا به حقیقت به پیامبرش وعده داد که شما مؤمنان پیروزمندانه و ایمن، به مسجدالحرام داخل میشوید».
سودابه مهیجی