خداحافظ ای شهر، ای دیوارهای تا همیشه پیوسته، ای درهای به روی آسمان بسته، ای کبود سیلی خورده!
تمام زوایای پیچیده در آهنگ مرموز چشم های گستاخ شهر خداحافظ، ای سکوتِ شب های سجاده و نماز!
خداحافظ، ای خاک، ای صدای منتشر در هوای مه آلود شهر!
خداحافظ، هوای نا اهلِ این حوالی!
خداحافظ مکّه، مدینه، شعب!
خداحافظ، خنجرهای کشیده دشمنی، دستهای مشت شده چشم های نا مهربان!
خداحافظ ... !
سلام أسمان پیوسته، جبروتِ گسترده!
سلام ای ترانه گمشده در خاک آسمان!
سلام پنجره های تا همیشه روبروی نور دهان گشوده!
سلام، جریان جاری لطف،
سلام جبرائیل
سلام ای تمام فرشتگانِ نزدیک، ای ملایک!
سلام، هفت آسمان! بوی بهار می آید.
خداحافظ ای مکعب نور، ای طلایه چشمهای مشتاق، خداحافظ!
صدای بالهای جبرائیل را میشنوم.
خداحافظ اُحد، خندق، احزاب!
خداحافظ، روزهای طعنه و تبعید، روزهای نخلستان، روزهای روزه و شب های بی افطار!
تمام پنجره های باز به سوی آسمان صدایم میزنند، خورشید در منافذ خاک فرو میچکد.
سلام، سپیده تا ابد مستدام صبح! سلام ترنم تا همیشه جاری دعا!
سلام درهای گشوده آسمان! بوی بالهای ملایک می آید،
سلام عرش! سلام نور محض!
سلام روزهای نیامده جدا از خاک!
سلام پهنه یکدست آسمان!
سلام خدیجه، بانوی شب های بی قراری! سلام تکیه گاه تنهایی، سلام!
خداحافظ، ستاره بی مادرِ پدر!
خداحافظ، چهره کبود و پهلوی شکسته!
خداحافظ ای دست هایت مرهم دردهایم!
خداحافظ ای صدایت منتشر در چاه های در حال طغیان، خداحافظ!
خداحافظ، دردهای ناگفتنی، زخم های ناسرودنی، خداحافظ ای شهر، ای تمام نامردمی.
حمیده رضایی